پر کند چشم جهان بین را همیشه خاک گور!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
223

بعضی اوقات سخنانی به گوش آدمی می رسند؛ که ترجیح می دهد: ای کاش کر بودم و این مطلب را نمی شنیدم. چندین سال از به وقوع پیوستن یکی از انواع ننگ های به وجود آمده در دوران حاکمیت استبدادی آخوندهای جنایتکار در ایران می گذرد. اما همچنان هیچ راه حل منطقی جهت از بین بردن این معضل اجتماعی در سراسر کشورمان ابداع نگشته، بلکه با افزایش حجم این مشکل در جامعه، عده ای سودجوی بری از اخلاق و کرامات انسانی، پیشنهادهائی در این ارتباط ارائه می دهند؛ که گوئی همگان را، در سراسر این سرزمین متمدن و باستانی، مانند خودشان بی خرد و بدون تعهد و ناانسان می دانند!

طبق آمار داخل کشور، تعداد کودکان کار در ایران حدود هشت میلیون تن برآورد شده است. با توجه به مطالبی که گهگاه از طریق رسانه های گروهی در این باره منتشر می شوند؛ بیشترین ما از رنج ها و مصیبت هائی که بر این نونهالان ایرانی وارد می شوند آگاهیم. بدیهی است که مردم انتظار هم داشته باشند؛ که مسؤلان مملکت و به ویژه محاکم قضائی و قانونی رژیم بی خردان در ایران، بیش از هر مورد دیگری، برای سامان بخشیدن به زندگی آکنده از اندوه کودکان کار در ایران کنونی بپردازند؛ و با به وجود آوردن امکانات مناسب، جهت حل نمودن مشکلات خانواده های این اطفال ستمدیده، که نیازمند به کار کردن کودک شان در شرایط بسیار بد و خطرناک جامعه نباشند. این نوباوگان هشت تا….. ساله را، برای درآوردن مبلغی ناچیز، راهی میدان های بزرگ و چهار راه های شلوغ و پر تردد در شهرها می کنند. تا شبانگاه با اندکی پول به خانه برگردند؛ و دو دستی همه آن را به سرپرست خانواده شان( پدر یا مادر پیر، بیمار، یا معتاد خانه نشسته) بدهند. اما هیچگاه هم یک وعده خوراک کافی برای سیر کردن شکم خالی خود نداشته باشند!

در موارد بسیار استثنائی، هر ار چندگاهی یکی از شهروندان انسان تبار، در حد توان مالی خودشان به این خانواده های نیازمند کمک می کنند. شاید که با یاری آن انسان های بشردوست، یک خانواده فقیر و محتاج بتواند؛ چند روزی زندگانی نسبتا خوبی را تجربه کند. اما وقتی که کمک های این افراد خیرخواه به انتها می رسند. دوباره روزگاران شان، به گونه قبل در تیرگی بی سر و سامانی سیاه می شود. و برای این کودکان بی نوا، روزهای سخت از نو آغاز می گردند. تا که مشکلات و تنگ روزی بودن خود و خانواده شان نیز، از نو به سراغ شان بیاید و بر رنج و درد آنها بیفزاید!

غیر از زحمات بیش از توان و طاقت آدمی، که این کودکان بی نوا انجام می دهند و متحمل می شوند. بلاهای سیاه دیگری نیز در اطراف شان وجود دارند؛ که روح کودکانه و یا نوجوان ایشان را، در اثر سوء استفاده های جنسی نامردهائی، که از این اطفال جهت شهوترانی های حیوانی خویش کامجویی می نمایند؛ را ناتوان و نابود می گردانند. خطرهای دیگری نیز مانند تصادفات سر چهار راه ها، و وجود آلودگی های ممتد که جان ایشان را نیز تهدید می کنند هستند. همه هستی آنها را تحت الشعاع بدکرداری های روزگار قرار می دهند. اما آنان در هر شرایطی، ناگزیرند که همه این موارد مخصوصا سوء استفاده های جنسی این نامردمان جامعه را، به خاطر دریافت کردن مبلغی پول، که بتوانند به دست خانواده های ندار و نیازمند خویش برسانند؛ را متحمل می شوند و دم نمی زنند!

در چنین شرایطی کمک های مردمی، نسخه های موقتی برای این بیماران دردآشنا خواهند بود. اما همه اینها حداکثر بتوانند؛ هزینه فقط یک هفته ، یک ماه یا سال آنها را تامین کنند. در بقیه روزهای هفته و ماه و سال های دیگر، چه منابعی باید به داد این ستمدیدگان اجتماع برسند؛ و این بار سنگین را از روی شانه های ناتوان آنها بردارند؟!

« سامانه نوآوری اجتماعی » در ابتدا فعالیت خود را، با هدف کاهش دادن معضلات اجتماعی آغاز کرد. اما اکنون، در فکر « درآمدزایی » از این معضلات اجتماعی برای خودش است. به آگهی زیر که این سامانه در اینستاگرام خود منتشر کرده توجه بفرمائید: « کودکان پنانسیل بالایی برای کار و تلاش دارند. در حالی که توقعات چندانی هم برای شرایط کار و دستمزد ندارند. یعنی بهترین فرصت برای اشتغال. ایده های نوآورانه خود در باره نحوه اشتغال زایی برای این کودکان را، در سامانه ما ثبت کنید. » !

به گزارش روزنامه شرق، انتشار این آگهی با موجی از واکنش های متفاوت مواجه شده است؛ و بسیاری از مخاطبان، که ناباورانه به تصویر این آگهی نگاه می کرده اند. جهت اطمینان از صحت این آگهی، به آدرس اینستاگرام این سامانه مراجعه نموده اند؛ و از واقعی بودن آن دچار شگفتی گشته اند!

« سامانه نوآوری اجتماعی » ، که با حمایت دانشگاه « تربیت مدرس » ، « وزارت تعاون » ، « وزارت کار و رفاه اجتماعی‌ » ، « وزارت کشور » ، و معاونت اجتماعی این وزارتخانه، که جهت پیشگیری از وقوع جرم و اشتباه قوه قضائیه، برای جمع آوری و اجرای ایده هائی برای حل معضلاتی مانند: کودکان کار، زنان سرپرست خانوار ، حاشیه نشینی و بیکاری ایجاد شده است. به این مساله با نگاهی همانند دوران قرن نوزدهم میلادی نگریسته، که در آن هنگام تنبیه بدنی و فکری و روحی کودکان و افراد ناتوان در اجتماعات بشری رایج بود. به جای ایجاد کردن راه حل های واقعی و یاری رسان برای برطرف کردن چنین مشکلاتی در جامعه، اکنون به فکر درآمدزایی برای خودش از این مشکلات و معضلات اجتماعی افتاده، و در این رابطه به منتشر کردن آگهی بالا نیز اقدام نموده است!

حتی وقاحت را به حدی رسانده، که ضمن درج نمودن این آگهی، در محتوای ننگ آفرین آن چنین گنجانیده است: « کودکان پتانسیل بالائی برای کار و تلاش دارند. در حالی که توقعات چندانی هم برای شرایط کار و دستمزد ندارند. » !! یعنی ما می توانیم همه اینها را در جائی که برای اجرائی کردن پیشنهادهای کاربران سایت خود در اینستاگرام، که قرار است ایده های شان برای ایجاد روش های بهتر کارآفرینی را به ما بدهند درست خواهیم کرد. می توانیم این نونهالان اجتماع، و این نوباوگان مردم فقیر و درمانده و بیمار و محروم کشور را، جهت انجام دادن کارهای جانفرسا اما با دستمزدهای اندک به کار ببندیم؛ و ضمن آن که با کارهای سختی که دستور انجام شدن شان را به آنها می دهیم؛ جان شان را نیز بگیریم. اما در عوض، ضمن به دست آوردن سرمایه های هنگفت برای خودمان، از این درماندگان اجتماع، برای تحقق بخشیدن به آرمان های ننگین اسلامی خودمان استفاده بکنیم. که هم منتی بر سر این خانواده ها بگذاریم؛ و هم اربابان خویش را، برای رسیدن اهداف ضد بشری و ضد ایرانی شان یاری برسانیم . به عبارتی دیگر، چشم های جهان بین و زیاده طلب این نامردمان ناانسان و بی ملاحظه و ضعیف آزار را، جز مرگ و نیستی و در گور خفتن شان پر نمی کند. زیرا که حین مصمم گشتن جهت حل نمودن مشکلات اجتماعی، و به قول خودشان برطرف کردن معضلات زندگانی مردم، ابتدا به این امر می اندیشند: که چگونه در این رهگذر، راهکاری هم برای افزودن بر سرمایه های نقدی خود به وجود آوریم؟!!!

محترم مومنی

مقاله قبلیشرکت معروف بیمه “مونیخ ری” به فعالیت خود را با دولت جمهوری اسلامی پایان داد
مقاله بعدیترامپِ شیردل و هموطنانِ خوش خیالِ ما؛ بقلم کدبان هوشنگ معین زاده
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.