پروژه تعاونی مسکن مهر، یا ابزار قتل عام ساکنان آتی آن؟! محترم مومنی روحی

0
302

دشمن در هر لباسی و در هر مقامی که باشد؛ همواره برای از پای درآوردن طرف مقابل اش، نزدیک ترین و آسان ترین راهی را انتخاب می کند؛ که بدون گذاشتن جای پایی از خباثت و توحش ذاتی خویش، بتواند موانع را از پیش پای خود بردارد و جلوتر برود. قسی القلب ترین دشمنان مردم ایران، از نخستین روزهای شکل گرفتن کهندیاری به نام ایرانزمین تا کنون، اجداد همین آورندگان رژیم بدسگال و سفاهت پیشه جمهوری ننگین و پلید اسلامی بوده و هستند. که از چهارده قرن پیش تا کنون، که این اهریمن تباران دنیا را قبضه نموده اند. و همه ممالک جهان به ویژه سرزمین باستانی ما راهم، دستخوش مواجهه با بدترین رویدادهای تاریخی و غیر طبیعی کرده اند؛ سخت ترین روزگار و زندگی را درون زندگانی نوع بشر در ایران به وجود آورده اند. موقعی که اعراب بدوی و وحشی و تازه مسلمان شده عربستان، با وحشی ترین لشگریان به ایران حمله نمودند؛ از انجام دادن انواع جنایات و تبهکاری های گوناگون در سرزمین پارسیان مضایقه نکردند؛ و تا جایی که توانسته اند، توفیدند و تخریب نمودند و به تاراج بردند!
ای کاش بدکنشی های این حرامیان بی اعتبار و بیابانگرد، فقط در موارد بالا خلاصه می گردید. اما متاسفانه چنین نبود و نشد. زیرا در طول پانصد و هشتاد و شش سال مداوم، که ایران را در سیطره استبداد و تسلط وحشیانه خویش قرار داده بودند. با همسری با زنان ایرانی، بازماندگانی اهریمن تر از خودشان در میهن ما باقی گذاشتند. چون هنوز که هنوز است، بعد از قرن ها که از سقوط حاکمیت این جانیان(حکومت عباسیان) در ایران می گذرد. آسیب شوم و نکبت بار حضور شان در خطه زرخیز مملکت اهورایی ما پای برجا مانده است؛ و از آن شقی ترین مخلوق پروردگار، پست ترین نسل شان در دیار آریاییان باقی مانده و به شرارت مشغول می باشند!
بدون تردید سران وحشی حاکمیت ددمنش جمهوری منفور اسلامی، از آن دسته از اعقاب عباسیون که به مذهب شیعه گرویدند می باشند. از کسانی که هنگام استیلای قوم مغول در ایران، جهت جذب نمودن ملت ایران به خودشان، شال سبز دور کمرشان بستند و عمامه سیاه بر سر نهادند. تا خویشتن را اولاد و از نوادگان پیامبر اسلام بنامند؛ تا که بتوانند با فریب دادن ایرانیان، در این سرزمین بمانند و از نعمت های بی کران آن بهره مند بشوند. شاید که گذشتگان ما نتوانستند خوب و کامل به ماهیت شیطانی ایشان پی ببرند. اما اکنون روزگار دیگری است، و مردم ایران با مشاهده اعمال اهریمنی ایشان می توانند؛ به درستی به افکار پلید و ضد ایرانی آنان پی ببرند. در صورت لزوم هم( که پیوسته چنین الزامی وجود دارد) ؛ خط باطل سروری و ریاست این پلید جامگان را، در سرزمین اهورایی خویش پاک گردانند؛ و فرزندان آریاییان پاک نهاد را، به نابودی کامل این تازی تباران بدسرشت بشارت بدهند!
توجه بفرمایید که با حیله ایجاد پروژه ساختمان سازی تعاونی مهر در کشور، چگونه مردم را چاپیدند و پول های شان را از جیب این ساده دلان، به سوی حساب های بانکی خودشان روانه نمودند. تا به آنها آپارتمان های پوشالی ساخته شده توسط بنیاد چپاولگر مهر را تحویل بدهند!
احتمالا در تصاویری که این روزها، از رویداد مخرب زلزله در غرب کشور در رسانه ها دیده اید؛ مشاهده نموده باشید که از کلیت آپارتمان های موسوم به تعاونی مسکن مهر، فقط اسکلت آنها بر جای مانده اند؛ و تمامی سفت کاری های آنها تخریب گشته و بر زمینن فرو ریخته اند. انگار که مواد مورد استفاده دست اندرکاران فریبکار این پروژه جهنمی، برای پر نمودن فاصله های میان چهارچوب فلزی این ساختمان های پوشالی را، با کاغذ و مقوا و هر چه که سبک و غیر مقاوم بوده پر کرده اند. تا هر چه سریع تر آنها را تکمیل نموده و به خریداران زودباور شان تحویل بدهند!
شاید با این نیت، که هم درآمدی هنگفت برای خودشان کسب نمایند؛ و هم انتقام دیرینه کینه شتری شان را از مردم ایران بگیرند. که با کوچک ترین تکانی، این ساختمان های بی دوام از هم بپاشند و فرو بریزند. تا در این رهگذر، عده زیادی از مردم ایران، از هستی گرانبهای خویش ساقط گردند. دزدی های کلان شان کافی نبوده و نیست؛ از اینرو تلاش می کنند تا با کم تر کردن مردم ایرانی ساکن در این سرزمین، مبالغی را که جهت زندگانی ایشان هزینه می شود را، به جیب های هرگز پر نشدنی خودشان سرازیر نمایند!
اکنون در ایران با حضور این حرامیان، همه چیز شدنی و امکان پذیر است. کم ترین اعتمادی به تک تک این سیه دلان، اشتباه بزرگی خواهد بود؛ که همه روزه وضعیت زندگانی مردم ایران را، از همینی که هست بدتر و بی پایه و اساس تر خواهند نمود!
« من این دو حرف نوشتم، چنان که غیر ندانست
تو هم به رسما امانت، چنان بخوان که تو دانی » !
محترم مومنی

مقاله قبلینگرانی اسرائیل از اظهارات وزیر خارجه روسیه در باره ادامه حضور جمهوری اسلامی در سوریه
مقاله بعدیاز بست نشینی مردان پرحاشیه دولت خدمتگزار تا اتهامات احمدی نژاد علیه قوه قضاییه
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.