پاسخ به چرندیات روزنامه سپاه، در شرایطی که حکومت شان رو به سقوط است! محترم مومنی روحی

0
283

می گویند: ” آب که سربالا برود، قورباغه هم ابوعطا می خواند” ! در شرایط کنونی که ظاهر قضایا، نشان از خاموش گشتن هر چه زودتر شمع بی فروغ رژیم منفور اسلامی در ایران را دارد. بیان حرفهای پوچ و بی معنا از سوی مقامات کشوری و لشگری حکومت اشغالگر اسلامی، هذیان گوئی های مربوط به انتهای عمر سراسر ننگین ددمنشانه آنها را به اذهان همگان خطور می دهد. مانند فرد بی هنر و بی دست و پائی، که پای اش شکسته و به دیگران می گوید: اگر سالم بودم چنین و چنان می کردم. سخنان بی محتوا و پوچ دست اندرکاران جمهوری بدنهاد اسلامی، از مقام معظم شان گرفته تا سخنگوی سپاه پاسداران دزدگاه انقلاب اسلامی، این معنا را در ضمیر خواننده و شنونده مطالب آنها متبادر می نماید؛ که در صدد حفظ کردن ته مانده آبروی نداشته شان نزد جهانیان می باشند!

روزنامه ” جوان ” وابسته به سپاه پاسداران: ” در ایران هیچ کس مخالف کوروش نیست. آثار تمدنی عصر کوروش، از نگاه مقام معظم رهبری ” قابل تحسین ” و ” موجب افتخار ” است. اما کوروش نه زیارتگاه است، نه شفا می دهد، و نه معنویت تزریق می کند؛ و نه مثل سعدی و حافظ تفریحگاه است؛ و نه اصلا آنجا مقبره کوروش است. ” !

 به نویسنده ابله این متن آکنده از اهانت و دروغ محض چه باید گفت؟ به طور کلی، به کسانی که با حضورشان در مملکت شاهنشاه بزرگ هخامنشی، هوای آن را آلوده و غیر قابل تنفس کرده اند؛ به آنانی که از نظر هیچ ایرانی میهن پرستی، نمی توانند ملیت اصیل آریائی داشته باشند؛ به افرادی که بودن شان در سرزمین اهورائی ایرانیان، مایه ننگ نوادگان کوروش و داریوش و….. است چه باید گفت؟ جز این که….. :

در نهایت گزافه گوئی نوشته اید:” در ایران هیچ کس مخالف کوروش نیست.” ! مخالف نبوده اید و بر روی تپه های اطراف پاسارگاد، در فاصله هر ده متر، یک سپاهی نادان مزدورتان را، سلاح به دست در آنجا کاشته بودید. تا به مجرد مشاهده یک ایرانی میهن پرست، که برای احترام و کرنش به کنار آرامگاه آن ابر ایرانپدر ملی خویش می رود؛ به وی شلیک نماید؟ به اظهارت برخاسته از روی وحشت مقام معظم!!!! رهبری تان اشاره کرده اید؛ که او آثار تمدنی عهد کوروش را قابل تحسین و موجب افتخار نامیده است. آیا به یادتان بیاوریم، که همین رهبر ناچیز و غیر معظم و مفلوک، بارها در برخی از سخنرانی های ضد ایرانی خود، اعتبار نخستین را همیشه اول به اسلامی بودن داده، و ملیت ایرانی را، که همین کوروش تحسین برانگیز و افتخار آفرین از نظر سید علی، آثار تمدنی عهد کوروش می نامد. فراموش نکنید که اسلام تان هزاران سال دیرتر از پادشاهی هخامنشیان موجود گشته است. در مرحله بعدی از اعتبار اسلام قرار داده بوده است؟!

در کمال بلاهت و نادانی نوشته اید: ” اما کوروش نه زیارتگاه است، نه شفا می دهد، و نه معنویت تزریق می کند. ” بدبخت کودن، اگر مقبره کوروش زیارتگاه بود؛ که دیگر چنین اعتبار و اهمیت ارزنده ای را نداشت. خدای را سپاس که چنین نیست. زیرا همان اهریمنی که شما بلاهت پیشگان را، دچار آفت شرک و بت پرستی نموده است؛ می توانست بر سر مردم آریائی سرزمین باستانی ما نیز، چنین بلائی را بیآورد(که به جای آن یگانه هستی، به پرستش کوروش بپردازند.) ؛ اگر شما در دام اهریمن گرفتار شده اید؛ و تا ابد نیز به همین روش باقی می مانید. علت واقعی اش عدم اصالت نسل شما حرامیان در ایرانی بودن تان است. هرگاه که یکی از اقوام وحشی و شیطان پرست تازی و مغول و تاتار و …. به ایران حمله نموده اند؛ متأسفانه همسرانی از میان ایرانیان را برگزیدند. که شما غیر ایرانیان را به وجود آورده اند. که از دیدگاه ایرانیان پاک نژاد و نیکو نهاد و اصیل، کم ترین احساسی از ” ایرانیت ” را، در موجودیت شما اسلام پناهان ضد ایرانی نمی بینند؛ و بی وجودی و بی اعتباری همگی تان را، به همان شکلی که به عمر و چنگیز و هلاکو و اسکندر پرداخته اند مشاهده می نمایند!

هیچگاه اهورامزدای یگانه بر این نبوده است؛ که کوروش بزرگ هخامنشی را، در چنان مرتبه ای از حقارت بگمارد. که مانند چهارده معصوم و دوازده امام و نایبان اهریمن تبار و بی اعتبار ایشان، شفا دهنده دهنده ای دروغین باشد. اگر نمی دانید بدانید، که کوروش کبیر معنویت کامل انسانی را، نه فقط به نژاد پاک آریائیان همکیش خودش، بلکه به جهانیان نیز تزریق کرد و هدیه نمود. آنگاه که برای نخستین بار در دنیا، اعلامیه جهانی حقوق بشر را، بر روی ” استوانه کوروش ” ، به زبانی که خود ایرانیان نخستین طرح نموده بودند؛ و شما تازی تبارران بادیه نشین و حرامیان راهزن، هنوز نه به عرصه هستی پای نهاده بودید؛ و نه ملیتی از هیچ سرزمین دارای اعتباری همچون ایران داشته اید؛ حک نموده است. و در یکی از بزرگ ترین فتوحات خویش، اسیران را به معنویت آزادگی شان رسانیده است!

آیا واقعا در این اندازه دچار بلاهت و نادانی هستید؟ که آرامگاه دو شاعر نامدار و میهن پرست ایرانی حافظ و سعدی را، که هر یک از این دو، دهها برابر از پیامبر دروغپرداز شما، دارای اعتبار انسانی و فرهیختگی دانشوری می باشند. را محل تفریح گاه مردم ایران(که در نهایت بی سوادی، همین واژه را سرهم و به شکل ” تفریحگاه ” نوشته اید) نام برده اید. مردمی که به آرامگاه این دو بزرگوار دنیای شعر و ادب زبان پارسی شان می روند؛ نه برای زیارت کردن، و نه جهت شفا گرفتن، و نه هیچ امر برخاسته از نوع زبونی های شما مسلمان های جیره خوار اهریمن است. که دائم در مقبره های امام و امامزادگان دروغین، آهن ضریح می بوسید و با آه و ناله از آنها برآورده شدن حاجات خویش را می طلبید. بلکه ایرانیان در فضای معنوی آرامگاه های سعدی و حافظ، درس یکتا پرستی می آموزند؛ و فلسفه دارا بودن بینش های زیبای انسانی به سبک همین دو شاعر فرزانه و سراینده اصیل ایرانی را فرا می گیرند!

امام سوم تان که خویشتن را در مراسم یادبود شهید شدن وی، با زنجیر و قمه می زنید و آسیب می رسانید؛ به گفته خودتان شما را پند داده است: ” اگر ایمان ندارید، آزاده باشید. ” ؛ پس چرا خودتان عامل به عمل چنین اندرزی نیستید؟ اگر ایرانی نیستید، به شکوه و افتخارات هزاران ساله سرزمینی که اشغال نموده و در آن خدائی می کنید. ارج بنهید و هرچه که متعلق به آن است را گرامی بدارید. هر چند که کارتان از این هم گذشته است. اکنون مردمان اسیر و رنجدیده ای، که نزدیک به چهار دهه مداوم، در چنگ شما زندانی و در عذابی آشکار می باشند. به آگاهی کامل نسبت به ناچیزی و بی اعتباری و خصلت های ضد بشری و خصائص غیرانسانی شما پی برده اند. که دیگر هیچ واهمه ای از اشغالگران پلید مملکت شان نداشته باشند. زودا که علیه همگی تان به پاخیزند؛ تا از مقام و جائی که به غلط در آن قرار گرفته اید. شما را پائین بکشند؛ و در چاه بی انتهای ذلت و بی آبروئی تان سرنگون و مدفون سازند!

محترم مومنی

مقاله قبلیتایید حکم ۵ سال زندان مجید آذرپی: قاضی گفت «ما در حق تو لطف می‌کنیم که زنده هستی»
مقاله بعدی«پیشخدمت» نامزد جایزه ١٧ هزار دلاری شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.