وقت کافی برای ملاقات حسن و حسین فراهم نبود!

0
146

موضوع مکالمه تلفنی حسن روحانی و حسین باراک اوباما، رؤسای جمهور ایران و آمریکا، که لحظاتی پیش از خروج حسن روحانی از نیویورک صورت گرفته است؛ از همان دقایق نخست که این خبر انتشار یافت، مورد توجه همه خبرگزاریها قرار گرفت؛ و بسیاری از مفسران مسائل سیاسی را بر آن داشت، که تفسیرهای خویش دراین رابطه را با نگاه دقیق تری نسبت به این موضوع مطرح نمایند. تعدادی دیگر از خبرگزاریها هم، با پرداختن به بخش فرعی این قضیه، اصل آن را نادیده گرفتند!

اصل قضیه، موارد مطرح شده در این مکالمه تلفنی است؛ که توجه بسیار کمی به آن شده است. اما فرع آن این است، که دادن پیشنهاد چنین مکالمه ای، که موجب اینهمه سر و صدا گشته، توسط کدامیک از این دو به انجام رسیده است؟ که آیا این پیشنهاد از سوی رئیس جمهور آمریکا شکل گرفته، یا آنکه حسن روحانی چنین نموده است؟!

چه تفاوتی می کند که اوباما این پیشنهاد را به روحانی داده باشد یا روحانی به او؟ آنچه که حائز اهمیت می باشد و باید به آن پرداخت، رعایت مصالح و منافع ملت ایران است؛ که تا زمانی که این قوم پلید در میهن شان حاکم اند؛ هرگز و تحت هیچ شرایطی به آن توجه نخواهد شد. حسن روحانی پس از بازگشت از سفر نیویورک به ایران گفته، که این پیشنهاد از سوی رئیس جمهور آمریکا بوده است. در حالیکه پس از خاتمه مکالمه تلفنی میان این دو، باراک اوباما در کاخ سفید اعلام نموده، که پیشنهاد شکل گرفتن چنین مکالمه ای توسط رئیس جمهور ایران به عمل آمده است !

تابوی مراوده با دولتمردان آمریکا، از سوی سران حکومت اسلامی( با آنکه فقط جنبه ظاهری دارد و برای فریب دادن مردم است)؛ آنقدر دست و پای هر دو طرف را بسته، که اگر یکی از این دو نفر، یا هر دو رئیس جمهور ایران و آمریکا در این رابطه راست هم بگویند، کسی از آنها نخواهد پذیرفت. بنابراین گیر دادن به این موضوع و گشتن به دنبال فرد پیشنهاد دهنده، جز به این مقصود نیست، که باز هم مدتی طولانی یک عده آدم بیکار، یا تعدادی روشنفکرنما، با قرار دادن خودشان زیر این علم و کتل جدید ایران و آمریکا، باز هم وقت خویش و دیگران را، با سینه زدن زیر یک علم و کتل بی خاصیت تباه نمایند؛ و برای هزارمین بار اصولی مهم را فدای مسائل فرعی بکنند!

حسن روحانی در همین چهار روز اقامت در آمریکا، با چند تن از رؤسای جمهور کشورهای دیگر ملاقات هائی را داشته است. اما هیچ ملاقاتی در سطح رؤسای جمهور دو کشور ایران و آمریکا، بین او و اوباما شکل نگرفته؛ به طوری که می دانید و می دانیم، روحانی حتی در میهمانی ناهار سازمان ملل متحد، که توسط دبیر کل آن برپا شده هم شرکت ننموده است؛ اما هیچیک از دیپلماتهای دو کشور ایران و آمریکا، به آن اشاره ای نکرده اند؛ ولی باز هم همین سینه زنان حرفه ای، چنان بر طبل این موضوع، که کوچکترین نفعی به حال مردم ایران ندارد می کوبند؛ که گوئی مشکل اساسی ملت ایران همین بوده، و چنانچه روحانی در این میهمانی ناهار شرکت می کرد؛ همه تحریمهائی( که کاغذپاره هائی بیش نبودند) اما زندگانی ملت ایران را تیره و تار کرده اند؛ از میان می رفتند!

وقتی روحانی از سفر نیویورک به ایران باز گشته، مورد پرسش خبرنگاران خبرگزاری های گوناگون قرار گرفته؛ و در پاسخ خبرنگاران به این پرسش که چرا با رئیس جمهور آمریکا هیچ ملاقاتی میان این دو صورت نپذیرفته است گفته: ” چنین ملاقاتی مستلزم فراهم آوردن مقدمات زیادی بوده، و در جریان سفر نیویورک، تدارک دیدن مقدمات لازم برای این دیدار امکان پذیر نبوده است. ” !

خبرگزاری ” ایرنا ” به نقل از حسن روحانی نوشت: ” ما زمان کافی برای انجام همآهنگی های لازم، و فراهم کردن مقدمات ملاقات با رئیس جمهور آمریکا را نداشتیم. “! ظاهرا آقای روحانی نتوانسته یا نمی تواند موضوع به این سادگی را هم خوب نزد خویش حلاجی کرده و بعد پاسخ بدهد. ایشان آنقدر در اقیانوس خودبزرگ بینی خویش غرق گشته، که به جای پرداختن به نکته مهمی که از او پرسیده شده است؛ چندین بار از بردن نام ” نیویورک ” در جملات خودش استفاده کرده؛ که تنها خاصیت اش یادآوری حضور داشتن ایشان در کشور آمریکا، و شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد را، نزد مخالفان دائمی خویش بسیار مهم و تاریخی جلوه بدهد!

چگونه است که حسن روحانی با همه کم بودن وقت، توانسته با چند رئیس جهور دیگر ملاقات و گفتگو بکند؛ اما با رئیس جمهور کشور میزبان، به دلیل کمبود وقت کافی نتوانسته که ملاقاتی با اوباما داشته باشد؟ به طور مثال ملاقات وی با رئیس جمهور کشور پاکستان، که همسایه جنوب شرقی کشور ما می باشد و فاصله چندانی با هم نداریم؛ و هرگاه که بخواهد می تواند در طول یک روز چند بار به ملاقات او برود و به ایران برگردد؛ در همین فرصت چهار روز اقامت در نیویوک، وقت کافی برای دیدار و گفتگو با او و دو سه رئیس جمهور دیگر را داشته؛ ولی این کمبود وقت، و عدم شکل گیری ملاقات وی با رئیس جمهور آمریکا، که باید از قاره مبدأ( آسیا ) وارد قاره میان راه( اروپا ) بشود و تا به قاره مقصد( آمریکا ) برسد؛ و چنین فرصتی به ندرت امکان پذیر می باشد دچار کمی وقت بوده است؟!

بنابراین می توان نتیجه گرفت، که عدم ملاقات این دو رئیس جمهور با یکدیگر، موضوع و موقعیتی از قبل پیش بینی شده بوده است؛ که با توافق هر دوی این آقایان، یا به خواست کشور آمریکا، این ملاقات رخ نداده است. چون تا زمانی که میان دو کشور ایران و آمریکا، و یا دو حکومت آمریکا و ایران، اختلاف وجود داشته باشد؛ و مسأله ملاقات نکردن رؤسای دو کشور، با تمامی حواشی و فرعیاتش همچنان مهمترین تیتر درشت مطبوعات جهان را به خودش اختصاص بدهد؛ برای هر دو کشور و حکومت کفایت می کند، که ایشان را به مطامع پنهان و آشکارشان برساند. داشتن یا نداشتن رابطه میان دولتمردان ایران و آمریکا، به حال دو ملت آنها کوچکترین تأثیری ندارد؛ اما به حال خودشان بسیار مؤثر است. ویژه آنکه این رابطه ها در خفا باشد و هیچوقت علنی نشود. چرا که از بد حادثه و با حضور این رژیم منفور در ایران، میهن نازنین ما ” عروس هفت داماد ” شده و مورد سوء استفاده دو رقیب در غدر قدرتی جهان گشته است!

کشورهای آمریکا و روسیه، در دو طرف صحنه بزرگ یک بازی شطرنج نشسته اند؛ با وجود سربازان پیاده حاضر در این شطرنج ( کشورهای موجود در منطقه خاورمیانه و حوزه خیلیج پارس، با جا به جا کردن مجازی این ممالک < نه آنکه یکی از این کشورها را با آن یکی عوض یا جا به جا بکنند؛ بلکه با رخنه دادن دشمنی و اختلاف میان دولتها و ملتهای ایشان، و به مجرد رفع اختلاف آنها، در کشوری دیگر چنین ماجراهائی را در کشور دیگر رخنه بدهند.> به بازی شطرنج خودشان ادامه خواهند داد. متأسفانه این بازی شوم و قدرت طلبانه را هم، به کمک حاکمیت نادان جمهوری پلید اسلامی انجام می دهند؛ و در این رابطه نام مقدس میهن ما را نیز به ننگ عمل بی خردانه خودشان آلوده می کنند!

” من این دو حرف نوشتم، چنان که غیر ندانست

تو هم ز راه کرامت، چنان بخوان که تو دانی” !

خزان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیمدیرعامل بانک ملی تغییر کرد
مقاله بعدی“گرگ وال استریت” پاییز به سینما نمی‌آید
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.