وقتی احیای دین، به فنای آن منتهی می شود!

0
180

هر پدیده ای، هر موجود زنده ای ، به طور کّلی هرآنچه که در این جهان وجود دارد؛ دارای یک هستی محدود می باشد. زیرا چه بخواهد و چه نه؟ ناگزیر باید بپذیرد، که هیچ تضمینی جهت بقای دایمی وی در دنیا موجود نیست. بر این اساس، از دیرباز تا کنون، تاریخ زندگانی این گیتی و آنچه که درون آن است؛ حاکی از این حقیقت کتمان نکردنی است؛ که هیچ چیزی در چرخه هستی، دارای عمری جاودانه نیست. تفاوت و استثنائی هم در این باره وجود ندارد. چرا که آفریدگار یکتا، همه کس و همه چیز را بدون جاودانه بودن اش آفریده است. و سرانجام روزی بقای وی به فنای او منتهی خواهد گشت!

از جمله این فنا شدنی ها، مورد دین در انواع و اشکال گوناگون آن است. تا کنون در طول میلیون ها سالی که از عمر این کره خاکی می گذرد؛ هزاران دین مختلف(البته فقط به دست بشر، نه با خواست و فرمان خدا) به وجود آورده شده( مسلمان ها معتقدند که خدا صد و بیست و چهار هزار پیامبر و رسول را، برای هدایت مردمان جهان خلق کرده است. این به معنای آن خواهد بود؛ که خود آفریدگار همه کائنات، کارش را به خوبی انجام نداده، و آدم ها را آنچنان آکنده از عیب و نقص آفریده، که می بایست یکصد و بیست و چهار هزار رسول و پیامبر را، جهت درست کردن دسته گلی که خودش به آب داده بر چنین کار مهمی بگمارد.) میان پیامبر و رسول تفاوت وجود دارد؛ پیامبر ضمن آن که به وسیله کتاب آسمانی!!! که خدا به وی داده، که برای راهنمائی مردم از آن استفاده کند. هم پیامبر است و هم رسول، اما رسول کسی را گویند، که با ظهور خویش، پیامبر و رسول پیش از خودش را تصدیق می کند. و هیچ نشانه ای از سوی خدا، که مبنی بر رسالت وی در دنیا باشد را با خویشتن ندارد !

سران گمراه و دروغگوی حکومت جانیان در ایران کنونی ما، در نظر داشتند که با یک تیر دو نشانه را هدف قرار بدهند. تیر منفورشان جمهوری واپسگرا و فناتیک آخوندی ایشان است. و آن دو هدف، اولی برچیدن سامانه حکومت پادشاهی در ایران، و دومی نیز مهم تر نشان دادن مذهب شیعه و تمامی زیرمجموعه های اش، در میان شعبه های گوناگون مذهب اهل تسنن بوده و هست. به همین دلیل هم، تا جائی که می توانند، به کشورهای مسلمان نشین در همه جهان، کمک های مالی خودشان را انجام می دهند؛ تا ضمن یارگیری های سیاسی در دنیا، سنیّ های آن ممالک را، با تطمیع نمودن های مالی، به مذهب شیعه خودشان گرایش بدهند!

از سوی دیگر، وهابی های اهل تسنن، به ویژه سعودی ها نیز، جهت مالیدن پوزه آخوندهای شیعه در ایران به زمین ناامیدی، تا جائی که توانسته اند،  برای خنثی کردن هدف دوم جمهوری پلید اسلامی در ایران، از پول شان برای ساختن جناح های اسلامی بسیار خشن و بی نهایت جانی سرمایه گذاری نموده اند. تا سنیّ های جهان، از ترس کشته شدن به دست القاعده و طالبان و داعش، که سنی های خائن به مذهب شان را می کشند؛ تا که آنها نتوانند به دین آخوندها بگروند؛ ناگزیر باشند که با همه خرجی که سران جنایتکار جمهوری ننگین اسلامی، در این باره هزینه می کنند. هیچ فرد سنّی مذهبی، به مذهب ایشان نپیوندد!

در زبان شیرین پارسی ما، ضرب المثل های بسیار گویا و زیبا و آموزنده ای داریم؛ که گوئی برای تمام زمان های دنیا ساخته شده اند. و در هر فرهنگ و زمانه ای کاربرد آموختنی دارند. مانند ” اندازه نگهدار، که اندازه نکوست*** هم لایق دشمن است و هم لایق دوست” اما تازی تباران ضد ایرانی جلاد را، چه به درک و فهم زبان شیرین پارسی و تمثیل های گویای آن؟ به همین خاطر هم آنقدر شور قضیه را درآورده اند؛ که خوشبختانه به جز چند کشور اسلامی کوچک در قاره آفریقا، هیچ دوست و هم پیمانی ندارند؛ که آنان را، در ” کشاکش دهر” ، یاری برسانند!

از آن هم برای ایشان وخیم تر و بدتر، چنان از دارائی های ملی مردم ایران، برای بالا بردن خودشان دزدیدند و به بیگانگان دادند؛ که خوشبختانه، نه فقط غیر خودی ها، بلکه تعدادی از خودی های شان نیز، بر چنین اعمالی از طرف حکومت خودکامه اسلامی، و دولت بی نفوذ و بی اختیار جمهوری شان، معترض و عصبانی هستند. اما به خاطر ترسی که سپاه چپاولگر پاسداران انقلاب سیاه و شوم اسلامی، در دل شان انداخته است؛ جرأت ابراز کردن کوچک ترین سخنی را ندارند. از بالاترین بخش هرم رهبری، تا انتهای دامنه های به هر سو کشیده شده این حاکمیت ضد ایرانی، ناچارند که برای حفظ ظاهر هم که شده، با فرماندهان سپاه سر سازگاری داشته باشند. تا کاری را که آنها(فرماندهان سپاه)، در نظر دارند روزی به انجام برسانند را جلو نیندازند!

فرماندهان سپاه همه تجارت های بین المللی در کشور را، برای خودشان قبضه کرده اند. تا با معاملاتی که با سایر بازرگانان جهان دارند؛ با مشتریان اجناس صادراتی ایران کنار بیایند؛ تا آنان را برای همیشه به عنوان خریدار نگاه داشته باشند؛ و بر درآمدهای بادآورده شان بیفزایند. بدون آنکه شخصی از داخل حکومت آخوندی و دولت اسلامی، بتواند آنان را در این گونه از موارد تجاری ایشان، مورد هر نوع پرسشی قرار بدهد. احتمالا، محمد تقی مصباح یزدی، که دست اش با آنها در این باره در یک کاسه است؛ و از هنگامی که خامنه ای به مقام امامت سیزدهمی شیعیان نائل گشته، نماینده ولی وقیح در سپاه گشته است. حالا که جهت شرکت در انتخابات مجلس خبرگان رهبری رأی نیاورده، و از دائره خبیران خبره ! بیرون انداخته شده است. سر دشمنی را با خامنه ای و دیگران باز کند؛ و فرماندهان سپاه را، که نسبتا از او حرف شنوی دارند؛ به کاری که مدت هاست در فکر آن می باشند تشویق کند!

چنانچه تبانی های سپاه با نماینده رهبری در این سازمان بزرگ نظامی در کشور، به کودتائی نظامی علیه رژیم منتهی گردد؛ آنگاه نه فقط جمهوری رسوای آخوندها متلاشی می شود؛ و یک گروه جانی تراز کسانی که اکنون بر سر کار هستند؛ افسار حکومت مستبدانه دیگری را در ایران در دست بگیرند؛ و جریان از آنچه که حالا هست بدتر نیز بشود. و مذهب منفور شیعه و کل اسلام ایشان هم، در خطر نابودی و سرنگونی قرار خواهد گرفت. متأسفانه هر دو گروه به ظاهر دوست و در خفا خصم غدار جان یکدیگر، که از دشمنان قسم خورده مردم ایران آریائی در سرزمین اهورائی ما می باشند. و در پستی و ضلالت و سود و قدرت پرستی، هیچ دست کمی از یکدیگر ندارند؛ تا مدت های مدید، برای برکناری آن دیگری از قدرتمندی، اقدام به ایجاد جنگ های خونریز داخلی بنمایند . به اضافه آن که، خصلت کودتا در هر کشوری که روی بدهد؛ این است، که مدت های طولانی کودتاهای متعدد دیگر نیز در آن سرزمین به وقوع خواهند پیوست. و این موضوع برای هم میهنان درون مرزهای ایران مان، بسیار خطرناک و ذلت آفرین خواهد بود!

مگر آن که، بعد از سی و هشت سالی که از اشغال میهن شان، به دست این ایادی اهریمن می گذرد؛ و پس از اینهمه محنت و سختی و بدبختی، که حاکمیت رو به فنای آخوندی برای شان به ارمغان آورده است؛ دست از اندیشیدن به گذران حال را بردارند؛ و به فکر آینده خود و سرزمین شان هم باشند. حتی اگر سپاه و خامنه ای و بقیه این جنایتکاران، نیز با همدیگر کنار بیایند؟ گروه وحشی و ددمنش داعش، که هم اکنون در حال تعلیم دادن کودکان اهل تسنن، برای کشتار و ترور مردم دنیا، به ویژه شیعیان جهان آموزش می دهند. به هیچوجه دست از سر حکومت اسلامی و سران خودکامه آن بر نخواهند داشت. و آنها و مذهب برخاسته از دین زمینی و قاتل پرور اسلامی را، که برای تأیید خودشان تلاش زیادی کرده و می کنند؛ را به فنا و نابودی محکوم نماید، و ریز و درشت شان را، به نیستی بکشاند!

صدالبته چنین شرایطی برای ملت ایران، چه در برون و چه درون مرزهای میهن مان، تأسف بار و غیرقابل تحمل خواهد بود. چنانچه نباید و نمی خواهند تا ابد، زیر قیمومیت این اسلام پناهان خون آشام، روزگارشان را به مرگ تدریجی بگذرانند؟ شایسته است که ” مرگ یک بار، شیون هم یک بار” را، بر شرایطی که بر آنها استیلا خواهند یافت؛ ترجیح بدهند و به داد خود و فرزندان خویش برسند!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیماموریت تازه آژانس فضایی اروپا برای یافتن نشانه های زندگی در مریخ
مقاله بعدیپیشرفته‌ترین کفش ورزشی دنیا با فناوری چاپ سه بعدی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.