وضع اقوام و اقلیت های خاورمیانه باید پس از این تغییری اساسی کند؛ از طرق مختلف و با راهکارهایی متنوع

0
426

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز (ssf)

وضع اقلیت ها در خاورمیانه گرچه اینک –آن هم برای قرن بیست و یکم، فاجعه بار است، ولی تازه نیست که محصول قرن هاست. یکی از این نقاط عطف، پس از خلیفه دوم به وقوع می پیوندد که غیرمسلمانان را از شبه جزیره عرب کوچ اجباری می دهند (کاری که هرگز در دوره پیامبر صورت نگرفت و مدینه یک نمونه از همزیستی ادیان و اقوام مختلف بود). رسمی جاهلی که امروزه نیز در مکه و مدینه اعمال می شود و غیرمسلمانان اجازه ورود بدان را ندارند؛ که نه تنها مایه شرمندگی و سرافکندگی که نشانه ظهور دوباره جاهلیت عرب پیش از اسلام به درون دین اسلام است. همان گونه که در روایت های مسلمانان از مذاهب و فرق مختلف آمده که در دوره آخر زمان، وقتی منجی اسلام راستین را دوباره احیاء می کند (رستاخیز)، آنچه تحت عنوان دین اسلام در آن دوران عرضه می شود، از مشرکان صدر اسلام نسبت به اسلام دورتر است و از این روی انگار که منجی دینی جدید آورده است.

حرکت در جهت کسب حقوق همه انسان ها – و به ویژه زنان، اقلیت ها و اقوام مختلف و علاوه بر حقوق، دادن اختیارات و مسئولیت ها بدست خودشان موجب می شود تا ایشان آن را از دیگران خواهش و گدایی نکنند و خود سرنوشت خویش را در دست گیرند؛ همان گونه که در اسلام راستین آمده است. در این راه ما با بازیگرانی در جهان و به خصوص منطقه رو به رو هستیم که اکثراً به قیمت حفظ تمامیت ارضی، سال هاست که اقوام و اقلیت ها را قربانی می کنند (و البته در لفظ دقیقاً شعارهایی عکس آن می دهند)، به بهانه مبارزه با گروه های مسلح و مبارزان، افراد و سیاسیون و مخالفان مدنی را دستگیر کرده و به زندان می اندازند و حذف می کنند و به خاطر نابودی تروریست ها، مردم غیرنظامی را هدف قرار می دهند و اصطلاحاً همواره خشک و تر را با هم می سوزانند. حال فریادهای اقوام و اقلیت ها پس از قیام های متعدد منطقه ای در چند سال اخیر بلند شده است و زمانی مناسب برای احقاق حق است و نه بازی های غلط به زعم گذشته و انتقام کشی گروه و قوم و ملتی از دیگری؛ متأسفانه کاری که سه بازیگر منطقه ای، یعنی ایران، عربستان و پس از بهار عرب، ترکیه دارد می کند و هر یک شبه نظامیان خودشان را تقویت می کنند و به جان هم و دیگران می اندازند و اقوام و اقلیت ها نیز در این وسط قربانی می شوند. بازیگران جهانی همچون آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و چین که هر یک با برخی از این متحدان منطقه ای نزدیک تر اند، اگر به بازی آنان تن دهند، فاجعه در فاجعه می شود؛ همچون حلب که اینک نمونه بارزش و جلوی چشم جهانیان است.

برای درک ریشه ای این مسائل و مشکلات باید فهمی روشن و بینشی جامع از شرایط و تحولات داشته باشیم. پس از عصر رسانه ها و شبکه های جهانی و با بروز اینترنت که آگاهی جهانی در اقصاء نقاط دنیا افزایش تصاعدی یافته و اقوام و اقلیت ها بیش از پیش به حقوق شان واقف می شوند و به خصوص نسل جوان از جهان بینی برخوردار شده که از دایره تنگ قومیت، و حتی ملیت و به خصوص تعصبات و تعلقات مذهبی و دینی بیرون آمده و اینک جهان بینی دارد که می توان به معنای دقیق کلمه آن را پیش و بیش از هر دین و قوم و ملتی، “شهروند جهانی” نامید، ضروری است تا تحولات به شکل های مختلف دنبال شده و به اشکال مختلف بازخورد یابند.

در برخی از کشورهای خاورمیانه که دولت ها اصلاحاتی را کلید زده اند، اگر این اصلاحات با مشارکت مردمی صورت گیرد، کاراتر خواهد بود. قدرت های جهانی به جای دادن سلاح های کشتار جمعی بیشتر به دولت های خاورمیانه و متحدان منطقه ای شان، آنان را با این دانش مجهز کنند که در اصلاحات مشارکتی و توسعه دولتی موفق و موثر چه پیشرفت هایی داشته اند و آن را در اختیار دولت ها و نهادهای مدنی قرار دهند. برخی کشورها این اصلاحات را به خصوص پس از بهار عربی آغاز کردند که باید مدام ارزیابی و بازنگری شده و اصلاح و بهبود بخشند. کشورهای عربی حاشیه خلیج و اردن از این جمله اند. اصلاحات آنان تاکنون عمدتاً توسعه ای و اقتصادی بوده و باید به سوی بهبود وضعیت اقلیت ها و اقوام و به خصوص نیمی از جامعه یعنی زنان بهبود یابد و اگر به همین اصلاحات اقتصادی دل خوش کرده و بسنده کنند، امواج تحول خواه بعدی چه بسا آنان را غرق کند! همان گونه که سوریه، عراق و یمن غرق شدند.

برخی از کشورها که با امواجی قوی تر از اعتراضات مدنی رو به رو شدند، به چند سمت رفتند یا کشیده شدند. برخی توانستند با همراهی اقشار و احزاب و طیف های مختلف مردم، تحولاتی مهم و اساسی را کلید زدند. تونس و مراکش از این جمله بودند؛ اینان بدون دلسرد شدن یا کمرنگ شدن اراده شان باید به راه شان ادامه دهند که راه جلوی آنان از آنچه قبلاً گذراندند، سهل تر است؛ به خصوص آلوده شدن سیاسیون و دولتمردان به فساد، زهری کشنده برای تحولات مثبت آنان خواهد بود. کشور مصر نیز تحولاتی را تجربه کرد که در برخی زمینه ها مثبت و برخی زمینه ها منفی و بازگشت به عقب بود. مبارک به جای اصرار بر ماندن، رفتن را برگزید و هم کشورش از جنگ داخلی و حمام خون و ویرانی نجات یافت و هم سرنوشت بهتری از دیکتاتوری هایی که ماندند پیدا کرد. سیسی توانست به کمک ارتش مصر، اخوان المسلمین را که دنبال برپایی یک دیکتاتوری مذهبی کثیف چون رژیم ایران در مصر بودند، سرنگون کنند و مانع از تضییع حقوق لااقل نیمی مردم مصر یعنی زنان شوند، ولی وضع سایر اقوام و اقلیت ها و احزاب از قبل بدتر شد. البته ابطال احکام اعدام و کاهش احکام سنگین تعزیری که توسط دادگستری و رئیس جمهور مصر اخیراً شروع شده اقدامی مثبت است که باید تداوم یابد. با آرامش و امنیتی بیشتر دولت مصر باید اجازه بیشتر به مردم و فعالان مدنی و احزاب و مخالفان دهد. با این آزادی ها حکومت تان سرنگون که نمی شودهیچ، بلکه واکسنه می گردد.

برخی از دولتمردان منطقه نتوانستند امواج تحول خواه را درک کنند، چه رسد به آن گوش کنند و خود را با آن همراه کنند و بدترین سناریو را برگزیدند یا بدان کشیده شدند: جنگ داخلی. در لیبی دخالت به موقع ناتو مانع از تداوم کشتار توسط قذافی دیوانه شد و اگر جامعه جهانی به موقع دخالت نکرده بود، قدرت های منطقه ای و متحدان جهانی شان له و علیه هم در آنجا صف آرایی کرده بودند و از آن زمان تاکنون از هر شهر و روستای لیبی همان تصاویر دهشتناکی را می دیدید که از همان زمان از سوریه و به خصوص حلب می بینید و متأسفانه اخیراً از یمن نیز. در سوریه و یمن جدای از این که چه کسی مقصر است، و بدون نیاز به راه حل سیاسی هم می توان جلوی کشتار غیرنظامیان را گرفت و راهش اجازه کمک رسانی به مناطق در حال محاصره است. رزمندگانی که در مناطق محاصره شده هستند، بدانند راه نجات مردم تداوم جنگیدن تان نیست، بلکه ترک آن مناطق و رفتن به مکان های دیگر است؛ همان گونه که در بسیاری از مناطق قبلاً صورت دادید. حتی بهترین راه خرد کردن اراده طرف مقابل آن نیست که با اراده ای متقابل بدان ضربه بزنید، بلکه آن است که کاری کنید حتی او با خرج اراده و هزینه ای بسیار، باز به “هدف” اراده به خرج داده شده نرسد. یعنی ماندن در حلب زیر بمباران راه ناامید ساختن اسد و متحدانش نیست، بلکه نشان دادن این نکته بود که حتی با تصرف حلب نیز ببینند که هیچ چیز تغییر نکرده و تنها مکان نبرد تغییر کرده و قبلا می دانستند که شما کجایید و حالا حتی نمی دانند کجا پراکنده شدید (کاری که ویت کنگ ها با ارتش سابق آمریکا کردند). وضعیت هر دو کشور سوریه و یمن به شکلی است که دیگر هیچ فتح نظامی طرف پیروز جنگ را معرفی نمی کند، بلکه تنها بر شمار بازندگان می افزاید. به جز دولتمردان و سیاسیون کشورهای مذکور، کشورهای منطقه ای و بعضی از بازیگران جهانی نیز در تداوم این وضع مقصرند. کشورهای منطقه ای مقصر که متاسفانه با مردم و به خصوص اقوام و اقلیت های خودشان رفتار درستی ندارند، اما از کشورهای پیشرفته تر انتظار بیشتری می رود؛ روسیه قرار نیست به ابزاری برای ماشین کشتار اسد و پاسداران بدل شود و امیدوارم لااقل دولتمردان جدیدی که در آمریکا بر سر کار می آیند بدانند که به عنوان یک ابرقدرت، از توان بازدارندگی  بیش از “صرفاً نصیحت و موعظه” برخوردارند؛ به ویژه وقتی پای کشتار وسیع انسان ها به میان می آید. عربستان نیز بداند حتی اگر تمام یمن را نیز فتح کند، مشکلات شان در یمن تازه بیشتر می شود و دشمن آنان، حوثی ها نیستند، بلکه تنها انصارالله هستند که گروه کوچکی از حوثی ها هستند و بسیاری از حوثی ها را همین رهبران ایدئولوگ نادان انصارالله به کشتن داده اند و “دنبال راه حل بگردند” نه مکان هایی جدید برای بمباران بیشتر! وضعیت غیرنظامیان در یمن خیلی اسفبار شده و باید کانال هایی متعدد برای کمک های انسانی و پزشکی و امدادی باز کنند و صحنه های گرسنگانی که دنده های شان بیرون زده، چیزی نیست که بتوان ساده از آن گذشت و به صراحت بگویم چیزی نمانده که خودتان به اسدی دیگر بدل شوند. رژیم ایران و عربستان اگر به این جنون شان ادامه دهند، صدماتی به مردم و متحدان شان زدند که هرگز هیچ یک از دشمنان شان نتوانستند بزنند. و اگر توصیه می شود که رهبران باید از “بادرایت ترین و پخته ترین” یک ملت باشند، به خاطر این است و هیچ بی فکر و بی سوادی که تنها توسط نهادهای قدرت کوک شود، نمی تواند ملتی را نجات دهد که تنها غرق شان می سازد.

و اما وضعیت اقوام و اقلیت ها در کشورهایی که با جنگ داخلی مواجه شدند، گویای راه حل هاست. تنها لیبی که تنوع اقوام و اقلیت چندانی ندارد می تواند تمامیت ارضی اش راه حفظ کند (گرچه در آن جا نیز احتمال تجزیه کاملاً از بین نرفته است). در بقیه کشورها هر تلاشی برای حفظ تمامیت ارضی شان، نه تنها به دموکراسی و یکپارچگی کشور نمی انجامد، بلکه تنها منتهی به تداوم نزاع بین اقوام و اقلیت ها و مذاهب و ادیان به اشکال دیگر و نقض گسترده تر حقوق انسان ها و حتی انتقام کشی های فاجعه بار می شود و اتلاف وقت با هزینه های مختلف است؛ همان گونه که در 15 سال اخیر در عراق تجربه کردیم و قرار نیست برای سال ها هم در عراق و هم در سوریه و یمن به سیاست های غلط مان ادامه دهیم تا باز مردم بیشتری کشته شوند، چون از عدم تجزیه کشورها برای خود یک تابو ساختیم. حقوق و به خصوص زندگی انسان ها در اولویت نسبت به تجزیه کشورهاست. در کشورهایی که از تنوع قومی برخوردارند و برای سال ها اکثریت یا اقلیتی با زور دیگران را کنترل کرده و یا با ترس و یا به زور اسلحه یکپارچگی و امنیت را به ارمغان آورده وقتی دیکتاتوری سقوط می کند، تازه جنگ اقوام و اکثریت و اقلیت ها با هم و انتقام کشی های تاریخی شروع می شود. یوگسلاوی سابق نمونه ای دیگر بود که تجزیه آن هم موجب توقف کشتار و هم حفظ حقوق اقوام و اقلیت ها از طریق دولت هایی مستقل از خودشان شد؛ یعنی در آنجا مشخصاً تجزیه کشور و استقلال کشورهای متعدد درون آن، راه حل بود، نه تابویی که باید از آن فرار کرد. در عراق و سوریه و حتی یمن نیز “این راهکار تنها راه پایان این دور باطل انتقام کشی و بازتولید حفظ یکپارچکی کشور به قیمت زور است”. داعش در عراق از بین می رود، اما سنی ها باز در حاکمیت عراق ادغام نمی شوند و با نامی دیگر و گروهی دیگر به مبارزه مسلحانه ادامه خواهند داد. مگر این که سیاسیون و دولتمردانی از خودشان بر آنان حکومت کنند؛ به شکل اقلیمی مستقل یا کشوری جداگانه، انتخاب با خودشان است. همین گونه اند اقلیت ها و اقوام مختلف، ایزدی ها، یهودی ها، شبک ها، مسیحیان، آسوری ها (آشوری ها) و کلدانی ها، ترکمن ها و اهل حق و سایرین در معرض خطرناک ترین انتقام کشی ها هستند و استقلال شان در قالب اقلیم یا حتی کشوری مجزا ضروری است. “اصرار دارم که آنان مستقل از اقلیم سنی ها و دولت مرکزی باشند، چون آنان طعم تبعیض و حتی نسل کشی را قبلاً از هر دوی شان چشیده اند”.

نگرانی کشورهای منطقه که از اقوام یا اقلیت هایی برخوردارند که در عراق و سوریه اگر استقلال یابند، در کشورهای دیگر نیز ممکن است خواهان تجزیه شوند، وسواس گونه و بیهوده است و اتفاقاً زمانی که وسواس گونه دنبال شود، خود به معضلی بدل می شود؛ همان گونه که در ترکیه دیدیم و وسواس نسبت به مطالبات کردها در آنجا گفتگوهای ملی را قطع و جنگ داخلی را شروع کرد و هر چه دولتمردان ترکیه بیشتر نسبت بدان حساس می شوند، بیشتر در آن مسأله غرق می گردد! آیا ایران که دارای اقوام ترک و آذری است، این منجر شده که آنان کشور را تجزیه کرده و به ترکیه یا آذرباییجان به پیوندند؟ همین گونه هستند، ترکمن ها، اعراب و سایرین. سال هاست که این همه کشور عربی داریم و حتی گروه بسیار کوچکی از اعراب خوزستان که از تجزیه حمایت می کنند، حالا به همین راحتی ایران تجزیه شد؟ چند گروه تجزیه طلب در این مناطق که نمی تواند موجب تجزیه یک کشور شود. ما نمی توانیم بگوییم هیچ کسی در این مناطق درخواست تجزیه طلبانه نداشته باشد، ولی بین خواسته عده ای با تبدیل آن به اراده یک ملت بسیار فاصله هست! راه حل آن هم سرکوب همگان از ترس خواست تجزیه طلبانه عده ای نیست، بلکه تأمین حقوق اقوام و اقلیت ها و فقر زدایی و محرومیت زدایی و رفع تبعیض در این مناطق است. چگونه است که می پنداریم تنها اگر کردها تشکیل کشور مستقل دهند، کردهای سایر کشورهای منطقه کشورهای مطبوع شان را تجزیه می کنند، ولی دیگر اقوام نه؟ در ایران که کردها اصلاً اقلیت نیستند و سه قوم اصلی ایران، فارس، ترک (یا آذری) و کرد هستند، در تمام سرزمین ایران پراکنده اند و در برخی استان اکثریت. در سوریه کردها با وجود تشکیل دولتی محلی و حتی برخوداری از نیروهای مسلحی مستقل می گویند خواهان تجزیه نیستند، بلکه دولتی غیرمتمرکز می خواهند، در قالب فدرال یا کنفدرال. در ایران بیشتر تبعیض دینی و مذهبی جاری است، بیش از تبعیض نانوشته قومی که سازمان یافته است، تبعیض رسمی و حتی در قانون اساسی نسبت به سایر ادیان و مذاهب به جز شیعه دوازده امامی وجود دارد. وضعیت شیخی ها، بابی ها و بهایی ها که فاجعه بار است و لکه ننگ دیگری است بر رژیمی که خمینی ملعون پایه گذاشت؛ تازه افتخار می کرد که حضرت علی نتوانست ما توانستیم! (واقعاً علی که هیچ، بنی امیه و بنی عباس هم نتوانستند چنین حکومت کثیف و فاسدی به نام اسلام بنا کنند و در این مورد واقعاً رکورد زدید) البته مدت هاست که شیعیان و حتی مذهبیون ایران نیز از حکومت ناراضی اند و حکومت تنها ایدئولوژی ولایت فقیه را مشروع می داند و بقیه را سرکوب می کند. حالا همین حکومت اصرار دارد تا همین بلا را سر عراق هم آورد و یک حکومت از مزدوران عراقی مورد حمایت سپاه قدس ایران را در آنجا به قدرت برساند و به اسم حفظ یکپارچگی عراق بر سایر اقوام و اقلیت ها حکومت کند و زور بگوید و به بازتولید سرکوب و تبعیض دیگران ادامه دهد. امیدوارم دولت جدید آمریکا اگر از دولت عراق می خواهد حمایت کند، مواظب باشد که اشتباهی را که دولت گذشته کرد و از دولت مالکی به عنوان متحد حمایت کرد و یک دفعه چشم باز کرد و دید مالکی مزدور ایران است که فقط وقتی پول و اسلحه بیشتر می خواهد به آمریکا رو می آورد و تنها فرقه گرایی و تبعیض را در عراق گسترش داده است -و نتیجه آن قیام سنی های ناراضی و سپس جهت گیری نفرت شان در قالب داعش شد، مرتکب نشود. کشور عراق مدت هاست که تجزیه شده و قرار نیست که به بهانه یکپارچگی عراق، دولتی شیعی بر بقیه عراق حکم براند و سپاه قدس و سپاه بدر در قالب حشد الشعبی و وزارت کشور عراق به تدریج شروع به نفوذ و گسترش در همه جای عراق کنند و یک دیکتاتوری مذهبی شیعی کثیف دیگر در منطقه چون غده ای سرطانی رشد کند و بحران بیافریند! اکثریت شیعی در پارلمان قانون تصویب کنند و بقیه اقوام و اقلیت ها ناگزیر به اطاعت باشند و گرنه با قانون طرف اند! البته خوشبختانه با گزینش هایی که تاکنون آقای ترامپ برای دولت آینده داشته نشان می دهد که به مشکلات اصلی منطقه واقف است و اهمیت دو غده سرطانی داعش و ولایت فقیه را بدرستی درک کرده است که امیدوارم با استراتژی و راهکارهایی کارا و موثر به استقبال شان رود: بی شک بهترین گزینه نابودی شان بدست یکدیگر است و نه پیروزی یکی به دست دیگری. نابودی صرف داعش، رژیم ایران را قوی تر خواهد کرد، همان گونه که سقوط رژیم کثیف صدام، ملاهای ایران را قدرت بخشید و در گذشته “استراتژی مهار دوگانه” بود که هر دو را به شدت تضعیف کرد.

مقاله قبلیبرقع در هلند ممنوع شد
مقاله بعدی«فروشنده» بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان انجمن نقد آمریکا شد
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکتر کاوه‌ احمدی‌ علی‌آبادی‌ تاکنون تحصیلات دانشگاهی را در مقطع دکترای جامعه شناسی (Ph.D) با عنوان دانشجوی ممتاز از تگزاس و مقطع فوق‌ دکترای‌ (Post Doctoral of Philosophy) فلسفه‌ علم‌ به همراه گواهی "ارزیابی کمال" از دانشگاه‌ آبردین‌ (Aberdeen) در داکوتای‌ جنوبی‌ آمریکا به پایان رسانده و و اینک عضو هیئت علمی (ACADEMIC BOARD) دانشگاه آبردین (ABERDEEN) با رتبه پروفسوری (PROFESSORSHIP) است. ایشان موفق به دریافت درجه دانشمندی (scientist) در رشته فلسفه علم با رساله "روش شناسی علم و فلسفه" و انتخاب به عنوان دانشمند برجسته (Distinguished scientist) سال 2008 از طرف دانشگاه آبردین شدند. دارای 14 عنوان کتاب چاپ شده، 6 عنوان در نوبت چاپ، بیش از 45 پژوهش و مقاله علمی از کنفرانس ها و همایش های ملی و بین المللی و فراتر از 120 عنوان مقاله در نشریات کثیرالانتشار بوده و دارای 11 جایزه و لوح تقدیر و سپاس از جشنواره ها و مراکز علمی و آکادمی مختلف است. در حال حاضر ایشان عضو جامعه شناسان بدون مرز (Sociologists without borders (ss هستند.