هفتم ماه می نوبت شماست که درخواست آزادیخواهی کنید!

0
180

بر اساس درخواست بعضی از میهن پرستان آریائی، مقرر گشته است که در روز هفتم ماه می سال جاری میلادی، ایرانیان مقیم ایالات متحده آمریکا، در دو ایالت واشنگتن و لس آنجلس، در مقابل کاخ سپید و فدرال بیلدینگ گرد هم بیایند؛ تا در باره آرمان سی و هشت ساله شان (رهائی مام میهن از اشغال جمهوری بدنام اسلامی، و آزادی مردم اسیر میهن شان در کشور اهورائی خودشان) مسائل مهمی را مطرح کنند!

 بدیهی است که مانند همیشه، که هرگاه ملت ایران بر آن شده است؛ که به یک کار بزرگ و ملی – میهنی دست بزند؛ سیه دلانی از گروه های مخالف با استقلال و آزادی و حفظ تمامیت ارضی و محافظت از مرزهای ایرانزمین می باشند. جهت مخدوش ساختن گردهمآئی این برنامه لازم الاجرا، سنگ هائی بر سر راه دست اندرکاران و برنامه ریزان و مجریان این طرح میهن پرستانه قرار بدهند. که بدون تردید، کارشکنی در مسیر دادخواهی یک ملت ستم کشیده و رنجدیده خواهد بود!

از همان نخستین روزهائی، که برنامه همایش هفتم می، از طریق بعضی رسانه های دیداری و شنیداری به گوش ایرانیان رسیده است. عده ای به عمد، و برخی نیز از روی نادانی و غیرعمد، در این ارتباط اراجیفی را مطرح ساخته اند؛ که تنها ثمرش از بین برده شدن آبروی خودشان هست و بس!

خانم ها و آقایان ایده پرداز، که در بیشتر موارد صاحبنظر و کارشناس در تمامی امور تشریف دارید؛ چرا آنقدر شهامت ندارید و و یک ارزن شجاعت در چنته تان موجود نیست؛ که سخنان و دیدگاه های دشمنانه و دوست نمای خود را، بدون پرده پوشی و داخل لفافه مطرح می کنید؟ یادش به خیر، در دوران خردسالی کودکان ما، تلویزیون ملی ایران، در برنامه کودک آن فرستنده، یک سریال کارتونی به نام ” سفرهای گالیور ” را نشان می داد. یکی از قهرمانان این سریال، همواره در منفی بافی و منفی گوئی خویش غوطه ور بود. چنانچه اتفاقی می افتاد؛ هرچند که خوشحال کننده و امید بخش هم که بود؛ او اظهار نظر منفی خودش در باره آن را، با جمله کوتاه ” من می دونم ” آغاز می نمود. سپس به بیان دیگر عبارت های منفی خویش می پرداخت!

” اگر دین ندارید، آزاده باشید ” این جمله را شیعیان از امام حسین شان نقل قول می کنند. آنهائی که با جبر بی رحمانه اسلام خونریز تربیت یافته و رشد نموده و بزرگ شده اند؛ ارزش آزادگی را بالاتر از دینمداری نامیده اند. شما که پیوسته دم از آزادیخواهی و آزادگی می زنید؛ چگونه است که در هر زمانی که راهی جهت رسیدن ایرانیان به آزادی و آزادگی شان گشوده می شود. شمای ” کاتولیک تر از پاپ ” ، که همیشه فریاد خواستن آزادگی برای هم میهنان را بر لب های تان جاری می کنید؛ و ایشان را برای پیمودن راه به آزادی و آزادگی شان پند و اندرزهای آنچنانی می دهید. و با نوشتن نسخه های گوناگون برای ایرانیان درونمرزی، ایشان را به، به پاخیزی و دادخواهی رهنمود می دهید. از چه رو اکنون که تعداد بی شماری از هم میهنان ساکن در آمریکا، درصدد برگزاری چنین برنامه ای هستند؛ هم شرکت نمی کنید، و هم صدها وصله سیاسی بر اندام تدبیر مصلحت اندیشی آنها می چسبانید؟ که …… توده ای و چریک فدائی و مجاهد خلق می باشند؟!

پرتو درخشان نور حقیقت، شاید که برای مدت کوتاهی، در زیر ابرهای تیره مخفی بماند. اما تردید نفرمائید، که این امر کاملا موقتی و ناپایدار خواهد بود. زیرا چه شما و همدستان تان بخواهید و چه نه؟ چه همه تلاش تان را برای خنثی کردن کوشش های میهن پرستان ایرانی به کار بگیرید و چه نه، ایرانیارانی که به گونه راستین و هدفمند، با دشمنان خود و سرزمین اهورائی خویش، نه سر سازش دارند و نه برای یاوه های تان پشیزی ارزش قائل می باشند. ولی صد البته، با حکومت مورد علاقه خودشان، با حاکمیت پادشاهی همیشه سرفراز و ایرانساز پهلوی میعادی محکم و ناگسستنی و نفوذ ناپذیر بسته اند. هرگز در چنین شرایط سرنوشت سازی، پادشاه برحق و رسمی و قانونی شان را، تنها نخواهند گذاشت. بلکه با همه وجود و تمام قد، در خدمت اعلیحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم خواهند ایستاد؛ و اجازه نخواهند داد، تا مشتی ضد ایرانی نوکر فاشیست های اسلامی و کمونیست های استالینی و مسلمان های مارکسیستی، باری دیگر بلای سال منحوس 57 خورشیدی را، بر سر ایشان و مملکت پارسی شان فرود بیآورید!

شرم تان باد، که هنوز جیره خوار دشمنان آب و خاک باستانی خویش می باشید. این رخت کثافت ضدیت با پهلوی های ایرانساز را، از تن تان بیرون بیاورید؛ و به دامان مام میهن بازگردید. اگر نمی خواهید که تا ابد در نظر هر ایرانی میهن پرستی، و نسل های بعد از ایشان، نام تان در صفحات تاریخ خطه ی زرخیر ایرانزمین، به لجن دوروئی و نادانی و بی خردی و ناآگاهی شما کشیده بشود؟!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیخامنه‌ای خطاب به نامزدها: قول بدهید به بیرون از مرزها نگاه نکنید
مقاله بعدیهشدار دفتر احمدی نژاد به صدا و سیما
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.