هدیه دادن عشاق در روز عشق به همدیگر ممنوع!

0
165

آنچه که در تمام جهان مثبت و ویژه به نظر می رسد، درون ایران که سران حکومت تحمیلی جمهوری مستبد اسلامی حاکمیت دارند؛ ممنوع است و جرم تلقی می شود. چرا ؟ زیرا آخوند که احساس عاطفی نسبت به معنویات و عواطف برآمده از آن را ندارد. آخوندک های پنج تومانی پیش از انقلاب سیاه اسلامی، برای برقراری نکبت اثر حکومت ننگین خودشان، بنا را بر ایجاد ترس و وحشت در میان مردمان ایرانی گذاشته اند. و در این رابطه هرچه که از دست شان برآید را به انجام می رسانند!

چنین طرز تفکری نمی تواند انسان مآبانه بیندیشد؛ و بر چنین روالی با ملت ایران مماشات داشته باشد. انعکاس فرهنگ بیگانه در هر سرزمینی وجود دارد. ویژه آنکه با حضور میلیونها ایرانی مهاجر، که در دیگر ممالک دنیا ساکن هستند؛ ایجاب می کند، که در اثر رفت و آمدهای مهاجران غیرسیاسی به داخل کشورشان، بخش هائی از اینگونه فرهنگ های خارجی نیز به همراه آنها به داخل ایران هم سرایت بکند؛ و مردم تهی شده از شادمانی و تنوعات روحیه ساز در داخل مملکت را، آنچنان مستعد دریافت نمودن هر جریان و موضوعی بسازد. که به وسیله آنها، مقداری شادی و لذت بردن از دوست داشتن را به کام خودشان بچشانند!

ولی آخوندهای حکومتی و به اصطلاح سیاسی در ایران، نمی توانند شادی و آسایش فکری داشتن مردم داخل کشورمان را تحمل کرده و بپذیرند. چند سالی می گذرد، که مردم درون مملکت ما هم، چنانچه با عشق سر و کار داشته باشند؛ یا حتی دارای دوستی های بی پیرایه معمولی نیز باشند. برای معشوق یا هر فردی که دوست اش می دارند؛ در روز جهانی عشق، به یکدیگر هدیه های برآمده از عشق و دوستی را می دهند. فروشگاه هائی که از قبل برای رسیدن روز عشق پیش بینی های لازم را در نظر می گیرند؛ مغازه های خود را مملو از کادوهای کوچک و بزرگ و گران و ارزان می نمایند. تا برای عشاق هم میهن خویش، هدایای مورد نظر ایشان را در دسترس آنان قرار بدهند!

البته همه ساله دولت وقت رژیم عقب مانده اسلامی هم، چنین ممنوعیت و محدودیتی را اعلام می دارد؛ اما کسی به اولتیماتوم پلیس شهرهای ایران کوچک ترین توجهی نمی نمایند. برای آخوندهای بی منطق و فناتیک حاکم بر ایران، هیچ امر ارزشمند معنوی قابل تحمل نیست. چون این دروغپردازان، در طول همه سال هائی که از عمر اسلام می گذرد؛ و یا از طول مدتی که رنجی بزرگ به نام افتتاح حوزه های علمیه آخوندساز، که در برخی از شهرهای مملکت ما به وجود آمده اند می گذرد؛ و مدتی که از فعال بودن این مدارس دینی طی شده است. آخوندهای رند و پشت هم انداز، همواره با به گریه انداختن مردم ایران، که اوقات گرانبهای خویش را، پای منبرهای وعظ و خطابه های بی پایه و اساس این نامردمان تلف می کننند؛ سودهای فراوان و غیر قابل وصفی را برده اند!

در چنین شرایطی، که اشک ریختن مردم ایران، لبخند کریه آخوند های حاکم بر میهن ما را موجب می گردد. آن تازی تباران بیگانه پرست و خرافه آفرین را بر آن می دارد؛ تا جهت رساندن خودشان به امکانات مادی بیشتر، و منافع غیرمادی زیادتر، تشویق های مداومی را ایجاب نمایند!

 شایسته است که مردم دانای ایرانزمین، بخصوص آنانی که به هیچوجه از این رژیم اهریمنی کوچک ترین رضایتی را ندارند؛ و آنانی که در طول سی و هشت سال حاکمیت آخوند در کشورشان، هیچگاه رنگ شادی و طرب را در زندگی شان ندیده اند. به این اشغالگران کشور و دشمنان آزادی و آزادگی خود و آشنایان و خویشاوندان و دوستان شان، اجازه تصمیم گرفتن حکومت به جای ملت را ندهند!

که با کمال تأسف، همه زجرها را می کشند؛ تمامی ممنوعیت ها را می پذیرند؛ ریز و درشت دستورات دشمنان خود و میهن شان را فرمانبرداری می کنند؛ سراسر هفته، حتی برخی از شبها را کار می کنند؛ اما شش ماه، یازده ماه می گذرد که هیچ مبلغی به نام دستمزد و حقوق شان را از دولت های وقت دریافت نمی نمایند؛ و هیچ سخن معترضانه ای را هم مطرح نمی سازند!

بدیهی است که اگر آخوند آدم هم باشد که نیست؛ اگر مشاعرش خوب کار بکند که نمی کند؛ هرگز دست از سر چنین مردمان پرتحمل و گوش بفرمان و ساده انگار و … بر ندارد. و با علم به میزان حرف شنوی ایشان، اکنون هدیه دادن آنها به همدیگر را منع می نماید، و آن را غیرقانونی می نامد. سپس در چندی بعد، بر روی همه کنش ها و واکنش های خصوصی آنها نیز انگشت می گذارد؛ و بانیان چنین کردارها را، اسیر ظلم و استبداد خویش می گرداند!

اگر درب خانه ات را باز بگذاری؟ دزد دار و ندارت را می رباید. اگر جلوی هر کس و ناکسی کرنش و تعظیم نمائی؟ ضعیف ترین شان هم، بر روی گرده ی شما بار می گذارد. اگر در برابر هر چه که در کشورت روی می دهد بی تفاوت بمانی؟ مدعیان تا داخل اتاق خوابت هم سرک می کشند!

” گفتا، ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست” !

محترم مومنی

 

مقاله قبلیخداحافظی زودهنگام با کاوشگر فیله
مقاله بعدیحضور عربستان سعودی در کنفرانس ناتو؛ نوشتاری از فرامرز دادرس، کارشناس اطلاعاتی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.