ننگ بزرگی در حال وصل شدن به محوطه پاسارگاد است!

0
251

معاون ریاست جمهوری دولت بی خرد نظام پوسیده آخوندی، و رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری حکومت ننگین اسلامی گفته اند؛ که به زودی پاسارگاد، محل دفن شدن شهدای گمنام می شود. یعنی می خواهند مردگانی را، که در مأموریت های تداخلی ایشان، که در کشورهای سوریه و عراق و…. کشته می شوند؛ را در محوطه پاسارگاد به خاک بسپارند. چنانچه این امر خفت بار تحقق بیابد؛ و اگر در آن منطقه تاریخی، و در کنار آن آثار گرانقدر باستانی در ایران، گورستان شهدای گمنام رژیم منفوری، مانند حکومت تازی تباران جنایتکار ساخته بشود؛ و چنانچه قبرستان مرده های به غلط شهید نام گرفته آنها، در این بخش بسیار مهم از کهندیار ایرانیان  بنا بشود. بدترین اهانت ها، بزرگ ترین بی حرمتی ها، سخیف ترین دشنام ها، شرم آورترین تحمیل های تاریخی، و بدون تردید ضد ایرانی ترین عملی خواهد بود؛ که سران بخیل حکومت تنفر برانگیز آخوندی، می توانستند در باره ما و میهن کهنسال و آبرومند سرزمین پارت ها، پارس ها، و مادها به انجام برسانند!

به احتمال بسیار بسیار زیاد، طرح شدن این برنامه نفرت بار، از سوی دست اندر کاران جمهوری پلید اسلامی، کاری است که بسته شدن نطفه خبیث آن، پس از شکل گیری حضور پرافتخار مردم دلاور کشورمان، در دوم مهرماه سال جاری خورشیدی در پاسارگاد بوده است. هنگامی که ایرانیان میهن پرست در آن خطه تاریخی از میهن شان، ضمن گرامی داشتن زاد روز مشهورترین و نام آورترین پادشاه ایرانی کوروش بزرگ هخامنشی، که در آنجا به اجرا گذاشتند. یکی از واکنش هائی است که انتظار می رفت؛ تا این ولایتی های وقاحت پیشه اسلامی، در قبال آن حرکت ملی – میهنی مردم ایران از خودشان نشان بدهند؛ و سعی نمایند که پاسخ شعارهای مردمی و ملی ملت ایران را، که در کنار آرامگاه کوروش بزرگ، پیشاپیش زادروز شهریار رسمی و قانونی و برحق کشورشان، اعلیحضرت رضا شاه دوم پهلوی سوم را شادباش گفتند. و در کنار همین شعار تهنیت گونه، از ایشان دعوت به بازگشت به خانه پدری شان را نمودند. آن اشغالگران را تحریک نمود؛ تا در نظر داشته باشند، که کاری کاملا دشمنانه و ضد ایرانی را، علیه مردم این کهندیار به انجام برسانند؛ تا دیگر از این پس، هر ایرانی که بخواهد به پاسارگاد برود( ایرانیان میهن پرست، نه امتی های وطنفروش)، از رفتن به پاسارگاد صرف نظر نمایند؛ و گرامی داشتن زادروز افتخار آمیز کوروش بزرگ هخامنشی را هیچ بار دیگری به انجام نرساند!

این کوردلان تازی تبار بی خرد، قصد انجام دادن کوشش بی اثر و بی ثمری را دارند؛ که هیچگاه ایشان را به مراد پلیدشان نخواهد رساند. زیرا با به کار بستن چنین اعمال شنیع تاریخی، آنهم در سرزمینی که متعلق به دیروز و امروز نیست؛ بلکه با سابقه تاریخی بیش از ده هزار سال موجودیت جغرافیائی نوشته شده، و با سه هزار سال پیشینه تقریبی پادشاهی، یکی از کهنسال ترین سرزمین های موجود در گیتی است. تنها کاری که بتواند از دست این جانیان بی آبرو بربیاید؛ به بار آوردن خفت و خواری بیش از پیش برای خودشان است. چون که ملت سربلند ایران به درستی می دانند؛ که با چه اهریمنانی سر و کار دارند؛ و همین میهن پرستان به راحتی محض می توانند؛ خفت شخصیتی، و خباثت اخلاقی دست اندرکاران رژیم پست آخوندی در کشورشان را، با انگیزش همت عالی در میان خودشان، و با به انجام رساندن یک عمل تاریخی دیگر در کشورشان به جهانیان برسانند. تا همگان بدانند، که در سرزمین اشغال شده ایشان، چه شیاطینی درصدد تحریف نمودن بلندآوازگی و سربلندی موجودیت مملکت تاریخی ایشان می باشند؟!

به پندار نگارنده این مطلب، چنین امر مهمی، بیش از هم میهنان درونمرزی، دست مبارزان ایرانی ساکن در خارج از مرزهای کشور را می بوسد؛ که با هر توان و هر دانشی که دارند؛ از منابع جهانی بین المللی، مانند یونسکو در سازمان ملل متحد بخواهند. که با امکانات گسترده و جهانی خودشان، به این بی خردترین حاکمیت گیتی اجازه ندهند؛ که چنین بلای سنگین تاریخی، برسر ملتی فرود بیاید؛ که آبرومندترین بخش سرزمین ایشان، مطرح ترین جایگاه نشان دهنده توان باستانی مردم یک دیار کهنسال، با ساخته شدن بنای گورستان شهیدان گمنام در پاسارگاد، به چنین سرنوشت حقارت باری دچار نشود؛ و با هر سیاستی که می دانند و می شناسند و قانونی است؛ از انجام پذیرفتن چنین کار بی خردانه ای در پاسارگاد ممانعت به عمل بیاورند!

یک دروغ آشکار و بزرگ هم این است(که شهید نامیدن اجساد مردگانی، که به امر ارباب اهریمن تبارشان، که فقط در جهت مخالفت با هر پدیده انسانی و بشری، به مأموریت برای کشتن مردم بی گناه رفته و می روند؛ و در این رابطه به کاری پرداخته اند؛ که در جریان آن کشته شده یا مرده اند.) نمی توان به آنها لقب شهید گمنام را داد. زیرا واژه شهید، فقط و فقط متعلق به آفریدگار بزرگ هستی است؛ که همواره زنده و جاوید است(شهید از مشتقات شهادت = مشاهده نمودن و گواهی دادن به اموری است که جریان دارند. و این نیز بر عهده پروردگار گیتی است؛ که در نهایت دانائی و توان ازلی و ابدی خودش، می تواند بر همه آنچه که آفریده است؛ و شاهد چگونگی پدید آمدن و نابود گشتن آن نیز می باشد است. نه بر عهده کسانی که از مخلوقات او هستند؛ و در احکام فلسفی به آنان موجودات ممکن الوجود می گویند. زیرا نه توان خلق نمودن خودشان یا دیگران را دارند؛ و نه علم چنین کاری را!

پس دست اندرکاران سیه دل و تاریک اندیش رژیم جنایتکاران اشغالگر، که خودشان هم بر این مورد اشراف کامل را دارند(چون که در کتاب آسمانی شان قرآن!!! همواره خوانده اند، که خدای بزرگ چه مفاهیمی را برای بیان واژه ” شهید ” به کار گرفته است. نزد خالق بزرگ دنیا و آنچه که در آن است؛ جز خودش هیچ شهید شاهد و مشاهده کننده دیگری وجود ندارد. چه رسد به نوع گمنام آن، که سخنی یاوه و غیر منطقی و غیر عقلائی است!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیجلوگیری از اعزام به بیمارستان آرش صادقی
مقاله بعدیکند و کاو 24,000,000 تومان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.