مگر آنها مثل خودتان جنایتکار و دزد هستند؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
162

در میان دستگیر شدگان بازداشتی های خیزش آبان ۹۸ خورشیدی، تعداد ۱۱۶ تن از نوجوانان و جوانان دلیر ایرانی، به دستور حاکمان شرع بدون شرم قوه قضائیه رژیم منحط آخوندی در ایران، جهت گذراندن دوران حبس تعیین شده برای ایشان، به « کانون اصلاح و تربیت » کشور، که زندانی ویژه برای افراد در این سنین می باشد محبوس گشته اند. گوئی که این فرزندان رشید ایرانزمین، جرم مهمی مانند به قتل رساندن فردی دیگر را مرتکب شده اند؛ که طبق قوانین ضد بشری در تمامی محاکم حاکمیت ددمنش اسلامی، به علت « ممیزه نبودن شان = نرسیدن آنان به سنین تشخیص و تمیز دادن خوب و بد از یکدیگر » می بایست که در چنین زندانی که ویژه جنایتکاران زیر سن بلوغ می باشد. طول مدت اسارت خویشتن را، زیر نظارت ماموران و کارکنان بری از اخلاق انسانی آنجا بگذرانند و به سر ببرند؛ و باقیمانده روزها و شب های اسارت خودشان را، در چنین محیط بدنامی بگذرانند؛ که بیشترین شهرت آن، در ارتباط با دو موضوع اصلاح نمودن شخصیت غیر اجتماعی زندانی های ایشان، و تربیت نمودن آنان، برای حضوری مؤدبانه و محترمانه درون جوامع گوناگون داخل محدوده سرزمین اهورائی ایشان است!

اما…….. آنچه که در کل ایده ی بالا جای ندارد و نمی گنجد. حضور داشتن چنین خصائص انسانی، نزد خود ماموران و کارشناسان و کارکنان این مؤسسه به قول خودشان « اصلاح و تربیت » است. زیرا درون همین مکان، جنایات عجیب و قتل های فجیعی روی می دهند؛ که حتی در بدنام ترین بندهای زندان های بزرگ و شلوغ و رسمی کشور هم رخ نمی دهند و اتفاق نمی افتند!

در میان زندانیان عادی در کانون مورد نظر( نوجوانان و جوانان زیر خط سنین استقلال فکری و عملی) که یکی از دلایل محبوس شدن شان در این مکان(در منطقه شهر زیبا در بزرگراه آیت الله کاشانی در غرب تهران) بزرگ، به وقوع پیوستن جنایاتی کوچک یا بزرگ توسط کسانی است؛ که به علت کم سن و سال و تحت تکفل خانواده، مخصوصا پدران بودن این زندانیان است. چون که قاضی طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، یا نمی تواند، و یا حق ندارد که مورد جرم ایشان را، به این افراد غیر ممیزه تفهیم نماید. آنها را در کانون اصلاح و تربیت محبوس می کنند. تا پس از رسیدن ایشان به سن تشخیص و تمیز، این خاطیان را به زندان های رسمی مخصوص بزرگسالان ببرند. تا درون دادگاهی رسمی به محاکمه آنان بپردازند؛ و بعد از تفهیم کردن مورد جرم به مجرم، وی را به اتهام خطائی که در دوران کودکی یا نوجوانی خویش مرتکب شده، با حکم رسمی و قانونی قاضی مربوطه در دادگاهی ویژه، حکم صادره را در باره وی به اجرا بگذارند!

بستگی به نوع گناه مجرم، قاضی دادگاه او را، یا به تحمل نمودن چندین سال زندان، یا تبعید به مکانی دور از دسترسی وی به نزدیکان اش، و یا نهایتا به اعدام محکوم می نماید. تا قصاص جرمی را که در دوران کودکی یا نوجوانی و یا جوانی زیر استقلال فکری، به طور عمد یا غیر عمد انجام داده است محکوم کند!

اکنون در این برهه زمانی و در بحبوحه ی کشتار فجیع صدها جوان و کودک و میانسال ایرانی، و نیز در شرایط زندانی شدن هزاران تن از مردم به پا خاسته و بی گناه ایرانزمین، که توسط قاضیانی مانند دو تبهکاری، که اخیرا مورد تحریم ایالات متحده واقع شده اند ( قاضی صلواتی جانی و قاضی مقیسه جنایتکار)، که هم اکنون نام منحوس شان درون لیست سیاه وزارت امور خارجه آمریکا قرار داده شده است. با قضاوت های نادرست و غیر قانونی خویش، این مردم شریف و آزادیخواه و حق طلب را، به تحمل احکام عادلانه محکوم می کنند؛ که حکم زندانی شدن طولانی مدت، یا اعدام شدن شان، امکان زیادی خواهند داشت!

یکصد و شانزده تن جوان و نوجوان بی گناه ایرانی در موقعیت کنونی کشور، به دام این تبهکاران افتاده اند؛ و ناگزیرند، که به حکم قاضی های ناعادل و جنایت پیشه قوه قضائیه رژیم منفور آخوندی، سال های زیادی از عمر مفید خود را، در کانونی به سر ببرند؛ و اسیر عوامل سنگیندل و ماموران جانی این مرکز بشوند. که کم ترین آسیبی که به ایشان خواهند رساند. تجاوزات جنسی به این افراد بی پناه و بی گناه باشد!

چنانچه یک نوجوان گنه ناکرده و بی پناه ایرانی، به خاطر جرمی که انجام نداده چنین عقوبت سنگینی داشته باشد. پس رهبر ناشایستی ای، که دستور مستقیم کشتار صدها فرد بی گناه و زندانی نمودن هزاران ایرانی آزادیخواه را، به ایادی جانی و سیه دل خویش صادر کرده است. باید که به چه جرمی متهم بشود؟ و عقوبت صدور دستور جهت انجام گرفتن چنین مصیبت آشکاری، که با فرمان مستقیم وی صورت گرفته است. باید چه باشد و چه خواهد بود؟!!!

محترم مومنی

مقاله قبلیشهلا ریاحی درگذشت
مقاله بعدیمایکل مک‌کال: جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی‌اش باید بابت حمله به سفارت آمریکا پاسخگو نگه داشته شوند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.