موش های صحرا در ایران چه می کنند؟!

0
181

موش که از نظر آدمها حیوانی موذی به حساب می آید؛ در دو نوع خانگی و صحرائی آن، تفاوت ظاهری و رفتاری چندانی با یکدیگر ندارند. موش های خانگی در سه رنگ سپید و خاکستری و سیاه هستند؛ در حالی که میان موشهای صحرائی رنگ سپید وجود ندارد؛ و بیشترشان یا سیاه و یا خاکستری تیره می باشند. موشهای صحرائی درشت تر از نوع خانگی آنها هستند؛ گوشهای شان هم خیلی از نوع دیگر آنها بزرگترند. موش خانگی خوشبخت تر و آسوده تر از آن دیگری زندگی می کند؛ چون در هر خانه ای که لانه داشته باشد، معمولا آذوقه مورد نیاز در دسترس اوست. حال آنکه موش صحرائی، باید خیلی شانس بیاورد، که در نزدیکی یک مزرعه و یا باغی که در اطراف شهر یا روستای نزدیک به لانه اوست زندگی نماید. چون در این صورت می تواند به کشتزار آن مزرعه، یا به گیاهانی که در اطراف درختهای یک باغ می رویند یورش ببرد. گاهی هم از میوه های نارس که بر روی زمین باغ افتاده اند می خورد؛ زیرا بالاخره غریزه گرسنگی، بیش از نیاز وی به تیز کردن دندانهایش بر او حکم می راند. مانند همه موجودات جاندار، باید شکم اش را از چیزی پر نماید؛ تا بتواند به زندگی ادامه بدهد!

تا موقعی که یاسر عرفات ( موش صحرا ) رئیس حکومت یا مجموعه خودگردان فلسطین زنده بود؛ با آنکه مزرعه همیشه کاشته شده ایران، و باغهای سرسبز و مملو از میوه های خوشمزه آن، زیاد نزدیک لانه اش نبود؛ اما با یاری اشغالگران قدرت پرست حاکم بر این دیار سرشار از نعمت یورش می برد؛ و پس از سیر کردن شکم همیشه گرسنه اش از خوان گسترده در میهن ما، جیبهای خودش را هم از پول ملت ایران می انباشت و به لانه اش بر می گشت!

چند سالی از خودنمائی های نوه یاغی و زورمدار روحانی ایرانی تبار مقیم عراق، سید محمدباقر صدر که از مراجع دینی پر نفوذی هم بود می گذرد. مقتدا صدر روحانی تندرو و خبرساز که از خاندان پر نفوذ صدر در عراق است؛ خودش را چندین گام از یاسر عرفات( موش صحرا ) جلوتر انداخته؛ و به موش خانگی مقیم در ایران بدل شده است. چرا که در این سرزمین، که همواره آکنده از انواع نعمتهای خوراکی، و بسیاری از موهبات مادی و معنوی است؛ هرچه که بخواهد وجود دارد؛ و این آخوندک باجگیر و همفکران پلید او را، از دغدغه های چگونگی گذران زندگی در سرزمینی دیگر آسوده می گرداند. همچنین با پشتیبانی های بی مورد و بدون منطق دولتمردان بی کفایت جمهوری ننگین اسلامی، و حمایت های مسؤلان صاحب نفوذ حکومت ولائی وقاحت نسب جنایت پیشه، که در نوکری رهبر خودکامه و قدرت پرست این رژیم خونخوار در مملکت ما حکمرانی مستبدانه می کنند؛ بچه آخوند بی محتوائی مانند مقتدا صدر، با تمام همراهان تروریست خودش، در ایرانزمین جا خوش کرده اند؛ و به مفتخوری دائمی در آنجا مشغولند!

سفرهای مستمر او از تهران به قم، و از قم به تهران، بدون هدفمندی خاص نیست. نقل قول می شود، در وب سایت او درج گردیده؛ که وی جهت ادامه تحصیل در دروس حوزوی( شارلاتانی و کلاهبرداری) در ایران به سر می برد. حال آنکه اگر بخواهد چنین آرمانی را پی بگیرد؛ و به دنبال شغل آباء و اجدادی اش برود؟ در همان عراق حوزه علمیه نجف، بیشتر به کارش می آید تا مدارس دینی قم، و می تواند نزد فامیل اش نیز بماند. او در ایران تحصیل می کند، آن تعداد از همراهان همیشگی وی برای چه در مملکت ما به سر می برند؟ اما قضیه ادامه دادن تحصیلات دینی، فقط یک بهانه برای اقامت وی در ایران، و آموختن رموز نیرنگبازی و انواع جنایات، در کنار اساتید اهریمن تبار رژیم آخوندی است؛ تا از این آخوندک بی بها نیز، مانند خودشان یک شیطان منفور و فریبکار به جامعه اسلامی تحویل بدهند. تا از این پس، آمار کشتار در جهان، به ویژه در کشورهای مسلمان نشین، بخصوص در ممالک ایران و عراق و سوریه و لبنان را افزایش بدهند!

تقریبا همه روزه در عراق، در جریان عملیات انتحاری قاتلان اسلام پناه، بین ده تا سی نفر به قتل می رسند. آیا جز این است که این کارهای ضد انسانی، پس از ظهور امام سیزدهم شیعیان، خمینی کودن انتقامجوی جانی، در کلنی بشری به وجود آمده؛ و در جهان اسلام ننگ خونخواری و جنایت پیشگی را نصیب اینان نموده است؟ بدون تردید اینچنین می باشد و کوچکترین تردیدی در این باره وجود ندارد. زیرا این آدمخواران قرن بیست و یکم، به مجرد شکل دادن انقلاب سیاه اسلامی شان در میهن اشغال شده ما، بیشترین تأکید خویش را بر صدور این ننگ عالم دیانت و سیاست در دنیا گذاشتند؛ و از همان آغاز تا کنون، جز این هدف دیگری در ارتباط با مذهب سراسر خرافه و واپسگرای خویش نداشته اند!

متأسفانه میوه شوم درخت تناور قدرت طلبی و پرستش پول و زور، که از آبشخور اسلام فقاهتی= وقاحتی سیراب می گردد؛ دو مولود خطرناک تر، جانی تر، شقاوت پیشه و قسی القلب تر از خودشان، دو گروه ددمنش تروریست های وحشی القاعده و طالبان هستند؛ که کارنامه بسیار تنفر برانگیز ایشان، همه روزه نتایج مردود بودن اهداف خودکامانه و نیات رذیلانه خود و اضلاع سه گانه مثلث نفرت آور ( جمهوری آخوندی در ایران، القاعده در همه جا، و طالبان در افغانستان و پاکستان) را، در معرض قضاوت همه مردمان گیتی قرار می دهد!

این حقیقت تلخی است که جهان امروز، با این پدیده های جور و ستم و شکنجه و غارت و قتل مواجه است. اما تلخ تر و حزن آورتر آن است، که حمایت های نامرئی و پنهانی صاحبان قدرت در دنیا از ایشان، و نیز پشتیبانی های مادی کشورهای ثروتمند اسلامی در منطقه خاورمیانه، و صد البته سکوت نمودن، و تن به بلا سپردن ساکنان گیتی است؛ که اجازه می دهند تا این اقوام وحشی و بیابانگرد تازی تبار، در سراسر جهان به چنین اعمال موهنی دست بزنند!

زمستان 2572 شاهنشاهی هلند

محترم مومنی روحی

مقاله قبلینماینده زن زابل: خانم‌ها در پست فرمانداری اذیت می‌شوند
مقاله بعدیارشاد 10 نوع جراحی زیبایی برای مدلینگ را مردود دانست
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.