موجیم ، که آسودگی ما عدم ماست !

0
450

کشور سربلند و بزرگی مانند ایران آریائی ما، با تاریخ پر نشیب و فراز هزاران ساله اش، همانند اقیانوسی بی کران، طوفان های پر نهیبی را تجربه کرده؛ که امواج مهیب و جانگیر شان، صدمات فراوان و آسیب های بی شماری را، بر پیکره او و مردمانی که ملت ایران بودند و هستند تحمیل نموده اند. اما در تمامی آنهمه ناآرامی های برخاسته از انواع طوفان های مهلک و خطرناک، این مرز پرگهر، و ملت اصیل آن، هرگز از پای نیفتاده اند؛ و پیوسته رو به سوی آینده ای روشن گام نهاده اند.

 مردم دلاور و پاک سرشت ایرا نزمین، همواره با امید فراوان به یاری های آفریدگار یکتا، و بدون چشمداشت به کمک منفعت طلبانه دیگران(بیگانگان طمعکاری، که جز بدخواهی برای ایران و ایرانی نداشته و ندارند و نخواهند داشت)؛ و یا با توسل جستن به موارد موهومی مانند ” مسائل ما وراء الطبیعه، و تمامی آنچه که از خرافات دینی و مذهب های چندگانه مربوط به آنها بر می خیزند)؛ توانسته اند از قله های امواج متلاطم هر رویداد سهمگینی پائین بیایند؛ و بر مسیر راهوار آزادی و نجات دادن خویش از تباهی و نیستی گام بردارند!

آن دسته از ایرانی هائی، که از جرگه میهن پرستان هستند؛ و به سرنوشت خانه پدری و مام میهن شان علاقه ای وافر دارند. با مطالعاتی که در تاریخ مملکت خویش دارند؛ به خوبی می دانند که در عرصه این گیتی پهناور، کمتر مردمانی هستند که از پس اینهمه مشکلاتی که در طول تاریخ داشته اند برآمده باشند. دلیل اصلی و مهم آن نیز، دلبستگی کامل آنها به منافع ملی ایشان، و آگاهی داشتن آنها به چگونگی دیدگاه بیگانگان، به ویژه همسایگان دور و نزدیک ایران در پهنه ی جغرافیای این بخش از کره زمین بوده و هست. اما متأسفانه بعد از فروپاشی حکومت پادشاهی در ایران(توجه به این نکته ” تفاوت فروپاشی و سرنگونی یک حکومت در یک سرزمین ” حائز اهمیت زیادی است. سرنگونی یک حاکمیت در یک مملکت بدان معناست، که همه اندام آن، از پایه تا بالاترین نقطه آن در هم تنیده و منهدم گشته است. ولی در معنای فروپاشی یک سلسله حکومتی در یک کشور، تعبیر لغوی و تحت اللفظی آن این است؛ که در سامانه حکومت یک سرزمین، فروپاشی رخ داده است. یعنی اجزای پیکره آن سلسله، به اطراف اندام آن پاشیده شده، و هر یک از اجزاء آن، در گوشه هائی از آن دیار و یا در بیرون از آن در تمامی دنیا پخش شده اند.) این نکته مهم ترین امید ملت راستین ایران( آنهائی که تن به نکبت در سلک ” امت اسلامی ” در آمدن نداده اند) است. که سرانجام این اجزاء پراکنده در سراسر گیتی، دست به دست همدیگر می دهند؛ تا سیطره افعی های زهرآگین بیابان های ممالک تازیان را، از همه اندام میهن اهورائی خویش کوتاه نمایند!

این مهم به انجام نخواهد رسید، مگر آنکه من و تو و ما و شما، فقط و فقط به عشق ایران عزیز، و به امید رهائی یافتن کهندیارمان از استیلای تازیان مارمولک خوار، و آزاد ساختن یک ملت نجیب از بند اسارت قومی جنایت پیشه و دزد خرافه پرور، و بازگرداندن سامانه پادشاهی ایرانساز پهلوی به مملکت باستانی مان، از بسیاری از کنش های نادرست خویش دست برداریم؛ و به جای آن با تکیه به آموزه هائی که هزاران سال راهنمای ما بوده و هستند( اندیشه و کردار و گفتار نیک)، با هم میهنان مماشات نداشته باشیم!

 بدون شناخت واقعی و ارائه سند معتبر، به فلان کس و بهمان فرد تهمت نزنیم. به کسانی که از ریخت شان خوش مان نمی آید بی احترامی نکنیم، و موجبات سرخوردگی آنان در جمع ایرانیان را فراهم نیاوریم. به دلائل شخصی که فقط نزد خودمان اعتبار دارند؛ به کسانی که از جان و مال و وقت و سرمایه های دیگر مادی و معنوی خویش، در پی نجات دادن مام میهن شان از یوغ استبداد آخوندی در کشورشان هستند؛ تهمت های ناروا نزنیم!

آنچه که در این برهه زمانی بدان نیاز حتمی داریم؛ گرایش به روش پیشینیان بزرگوارمان در خطه زرخیز مملکت بی همتای مان است. این یگانه راه رهائی بخش، جهت حفظ نمودن ایران از حملات امواج متلاطم طوفان های مرگ آسای داخلی و خارجی است. برای دست یازیدن به چنین خواسته گرانبهائی، هیچ چاره ای جز یکی شدن و دست به دست همدیگر دادن و نیآسودن تا نهایت آن نداریم. بر همین اساس، دوست گرامی و هم میهن ارجمند، هرکه هستی و در هر کجائی از این کره خاکی که به سر می بری؛ فقط یک ایرانی آزادیخواه و پاک سرشت باقی بمان. و در جهت دسترسی به آرمان های آزادیخواهانه و استقلال طلبانه ات، مانند کوهی استوار مقاوم باشید؛ و در مسیر تجلی واقعی بخشیدن به عزت و کرامت ایرانی تان، با همه وجود و با تمامی توان خودتان کوشا و نستوه به پیش بروید.

چرا که ما نیز باید، از تاریخ همیشه سرفرازمان بیآموزیم. اکنون زمانی رسیده که ما نیز به طوفانی بی قرار بدل شویم؛ و با صلابتی که خودمان هم انتظارش را نداریم؛ برای تحقق بخشیدن آرزوی بزرگ مان(برگرداندن ایران و ایرانی به همه اعتبار و عظمت پیشین آن در سی و هشت سال پیش) یک لحظه نیز بی کار و بی تحرک نباشیم. چون که ما نمی خواهیم به نیستی و عدم و نابودی بیندیشیم؛ و در این رهگذر بی نهایت منفی، به خویشتن خویش و خانه پدری مان خیانت کنیم؛ ” موجیم، که آسودگی ما عدم ماست.”

محترم  مومنی

 

مقاله قبلیفرمانده نیروی دریایی سپاه: نیاز باشد، ضربات جبران ناپذیری به سعودی‌ها وارد می‌کنیم
مقاله بعدیکودتای نظامی فرمایشی، به بهانه شناسائی نیروهای مخالف اردوغان!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.