” من جانم را، سالهاست که برای خدا و کشورم نثار کردم. “!

0
165

عنوان بالا، نکته ای است که بابک زنجانی میلیاردر جوان ایرانی، در روز نهم آبان سال جاری، در دادگاه شعبه 15 انقلاب اسلامی، در حالیکه یونیفورم راه راه آبی زندان را بر تن داشت اظهار کرده، وی همچنین در دادگاه مورد نظر گفته است: ” من در اتاقی که مثل توآلت است، با اعمال شاقه دو سال حبس بوده ام. ” این مطالب را کسی بر زبان آورده است؛ که اکنون بدنام ترین میلیاردر ایرانی است. وی با ادعای مالکیت بیش از 60 شرکت در داخل و خارج از ایران، با اتهام های فساد، کلاهبرداری و جعل اسناد روبرو است!

بابک زنجانی در یکی از دفاعیات خویش گفته بود؛ که او به مقامات ایرانی که از سال 2012 ، با تحریم های نفتی و بانکی اروپا و آمریکا مواجه بوده اند خدمت و کمک کرده است. وی می گوید: ” ما یک بشکه نفت هم نمی توانستیم بفروشیم؛ …. حتی اگر با هزار بدبختی هم می توانستیم یک بشکه نفت بفروشیم؛ نمی توانستیم یک دلار آن را هم باز گردانیم. چون سیستم مالی و بانکی ما مسدود شده بود. ” وزیر نفت جمهوری اسلامی هم، در واکنش به حرف های بابک زنجانی، مدعی شده است؛ که وزارت نفت، از بابت صادرات نفت که بابک زنجانی برای شان انجام داده است؛ بیش از دو میلیارد و هفتصد میلیون یورو طلبکار می باشد. زنجانی هم در پاسخ آقای وزیر گفته، که پول های من به دلیل همکاری با وزارت نفت رژیم، در بانک های خارجی توقیف شده است. البته این گفته او حتی اگر راست هم باشد؛ به خواسته خودش و توسط وکلای او در آن بانک ها شکل گرفته؛ تا پس از آنکه آبها از آسیاب افتاد، پول هایش را آزاد کند!

ماجرای زنجانی از آنچه که نموده یا به او نسبت داده می شود؛ نشانگر واقعیتی فراتر از تسویه حساب های سیاسی بین دولت رژیم ملاها و یک تاجر مطرح در کشور می باشد. چون با باز شدن پرونده بابک زنجانی، چنین بر می آید که این جریان انعکاسی از رویکرد مالی در حکومت آخوندها، نسبت به ثروت و دارائی های بخش خصوصی در ایران است. زیرا در جامعه بسته کنونی در ایران، برخورداری مردم از اموال شان، معمولا نتیجه حمایت سیاسی تلقی می گردد؛ نه کارآفرینی های فردی و استعدادهای پنهان مردم عادی جامعه در ایران!

البته غرض از بیان عبارات بالا، این نیست که بابک زنجانی را کارآفرین یا یک استعداد ویژه معرفی کنیم. خیر، چون او هم بدون تردید و همانطوری که انتشار یافته بود؛ از طریق رابطه های شغلی از جمله راننده رئیس بانک مرکزی بودن او، و آشنائی اش با مهره هائی که پنداشته بودند؛ با سوء استفاده از سادگی های این ” ببوی پا پتی ” ، می توانند حتی با وجود تحریم های موجود، هم نفت شان را به قاچاقچیان بین المللی بفروشند؛ و هم بخش زیادی از مبالغ به دست آمده را، میان خودشان و سردسته دزدها تقسیم کنند؛ و غائله را ختم به خیر بنمایند!

غافل از این که، همین ” ببوی پا پتی ” به چه آسانی توانست سر آخوندهای شیاد و شارلاتان و همدستان آنها را، به طاق محبت ها و خوش خدمتی های خودش بکوبد. و پورسانتی از مبالغ فروش نفت قاچاق را که انجام می داده، و حق خویش می دانسته را، برای خودش بردارد. این موضوع که دولتمردان رژیم دروغپرداز و جنایتکار آخوندی، یک باره متوجه پنهانکاری های بابک زنجانی شده باشند؛ و به خاطر دلسوزی برای ایران و مردم آن، بیخ آقا را گرفته و راهی زندان کرده باشند. به طور مطلق ریشه در حقیقت نداشته و ندارد؛ و هرگز هم چنین نبوده و نیست. امری که دل آنها را خیلی سوزانده، و خودشان را از خویشتن بیزار کرده، این مورد است که هرگز فکر نمی کردند، چنین از بابک زنجانی رودست بخورند!

یکی از دلائل عمده ای که آخوند خمینی جلاد، از همان بدو حکومت جنایت پرورش، تأکید زیادی بر آن داشت؛ مبارزه با کاپیتالیسم و سرمایه دار شدن مردم بود(فقط مردم نه خودشان). زیرا آنها چنین می پنداشتند، که سرمایه دار شدن مردم، موقعیت حکومت شان را به خطر می اندازد. شاید که حق داشتند، اما این مورد متعلق به کشورهای پیشرفته است، که یکی از نورم های پیروزی آورنده، برای کاندیداهای ریاست جمهوری در این کشورها، میزان ثروتمند بودن نامزدهای انتخاباتی است؛ که با هزینه نمودن دارائی خودشان، بتوانند گوی سبقت را از رقبای خویش بربایند. نه مال ایران، که بخصوص در این برهه زمانی و حضور چنین حکومتی سودجو و قدرت پرست، همه امور براساس روابط انجام می پذیرند؛ و نه بر موازینی که ضابطه ها ترسیم نموده اند!

” گر امر شود که مست گیرند

در شهر هرآنچه هست گیرند”

اگر موضوع دستگیری و زندانی نمودن بابک زنجانی، رعایت حق و حقوق ملت ایران، و حفظ سرمایه های ملی مردم است؛ چرا هنوز سراغ مجتبی خامنه ای که رئیس دزدهاست نرفته اند؟ چرا برادران لاریجانی، که اکنون از ملاکان میلیاردر کشور می باشند ؛ و این دارائی عظیم را با خوردن حق مردمان عادی اجتماع ایران کسب نموده اند نمی پرسند؛ که اینهمه دارائی را از کجا آورده اید؟ چرا به رفسنجانی و فرزندانش، که از ثروتمندان نامی کشور هستند گیر نداده و نمی دهند؟!

جواب این پرسشهای منطقی خیلی آسان است؛ زیرا که ریش همگی شان در دست های یکدیگر گرو است. اگر که در این مورد (ثروت خودت را از کجا آورده ای ؟ )، و جهت استنطاق و بازجوئی، به یکی از همین سردمداران چپاولگر رژیم منحط آخوندی شان بپردازند؛ هر کدام شان به اندازه کافی از بقیه سند و مدرک گرد آورده است. تا که در روز مبادا، آنها را به روی دایره بگذارد و حیثیت همه را برباد دهد. از اینرو، دست اندرکاران رژیم، ژست های اهمیت دادن به اموال مردم ایران را، در تئآتر مضحک دادگاه های انقلاب اسلامی، و با حضور بابک زنجانی ها و امثل وی، که خود سران چند یوزه باز حکومت پلید اسلامی، از این مارهای ریز و ناتوان، چنین افعی های بزرگ و خطرناکی را ساخته اند؛ در محضر ملت ایران به نمایش می گذارند. ای کاش هم میهنان ما، کمی عمیق تر به نمایشات موذیانه سران حیله گر رژیم منفور آخوندی توجه بکنند؛ و تفاوت میان حقیقت و ژست های عاری از راستی آنان را درک می کردند!

محترم مومنی

مقاله قبلیفرانسه پس از کشتار های پاریس؛ نوشتاری از فرامرز دادرس، کارشناس اطلاعاتی- فرانسه
مقاله بعدیحملات سنگین هوایی به پایتخت داعش
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.