” مرگ خوب است، اما برای همسایه”! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
394

به گزارش دیده بان حقوق بشر، حکومت جنایتکاران اسلامی در ایران، نوجوانان چهارده ساله افغان را، که به اتفاق خانواده های شان در ایران پناهنده می باشند. را به میدان جنگ در سوریه اعزام می کند؛ که در کنار نیروهای دولتی آنجا بجنگند. تا کنون هم تعداد زیادی از این نوباوگان در آنجا کشته شده اند. به لحاظ قوانین بین المللی، چنین کارهائی جنایت جنگی نامیده می شوند؛ و عاملان به اینگونه جنایات، باید در دادگاه های بین المللی محاکمه بشوند!

در این گزارش که دیروز یکشنبه 9 مهر 1396 منتشر شده آمده است. که پژوهشگران سازمان دیده بان حقوق بشر، با بررسی عکس های سنگ قبرها در گورستان های ایران، دست کم گور 8 نوجوان افغان را شناسائی کرده اند؛ که به نظر می رسد در سوریه کشته شده اند. در این گزارش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متهم است؛ که این نوجوانانی را که بیشترشان از قوم هزاره ها در افغانستان می باشند؛ و از جنگ ده ساله در کشورشان گریخته و به ایران پناهنده شده اند؛ را با دادن آموزش های نظامی، به سوریه اعزام می کند!

سازمان دیده بان حقوق بشر هشدار داده است؛ که این کودکان افغان با چهارده سال سن، در لشگر ” فاطمیون ” که منحصرا به وسیله سپاه برای شیعیان افغان تشکیل شده، و مورد حمایت دولت و حکومت ایران نیز هست. بعد از دریافت کردن آموزش های لازم، به سوریه اعزام می گرداند؛ که در کنار نیروهای دولتی در جبهه ها بجنگند. چون که اعزام نمودن افراد زیر 15 سال به جبهه جنگ مغایر با قوانین بین المللی است. انجام گرفتن چنین کاری جنایت جنگی محسوب می گردد. براساس گزارش این سازمان، رسانه های داخل ایران نیز، کشته شدن شش پسر افغان دیگر در سوریه را، که از سوی سپاه به سوریه اعزام شده بوده اند را منتشر کرده اند!

 خانم سارا لی ویتسون مدیر سازمان حقوق بشر در خاورمیانه، از حکومت رژیم ملاها خواسته است؛ بی درنگ از به کار گیری کودکان و نوجوانان افغان، جهت اعزام ایشان به سوریه دست بردارد؛ و ضمن متوقف نمودن این کار، آن تعداد نوجوان افغان را که هم اکنون در سوریه می باشند؛ را هر چه زودتر باز گردانند!

خانم ویتسون همچنین می افزاید: ” به جای شکار مهاجران آسیب پذیر و پناهندگان کودک، مقام های حکومتی وظیفه دارند؛ تمامی کودکان را مورد حمایت قرار دهند. و کسانی را که کودکان را به جنگ می فرستند؛ مسؤل قلمداد کرده و آنها را بازخواست کنند.” رسانه های حکومتی از لشگر فاطمیون به عنوان نیروهای داوطلب افغان نام می برند؛ که برای حمایت از رژیم بشار اسد برای جنگ به سوریه می روند. طبق گزارش های پیشین، جنایتکاران جمهوری پلید اسلامی، در طول این چند سال، هزاران افغان را آموزش نظامی داده، و برای شرکت در جنگ به جبهه های داخلی در سوریه فرستاده است. شماری از مهاجران افغان که در ایران به عنوان پناهنده ثبت نام نکرده اند؛ نیز در میان این اعزام شدگان دیده می شوند!

آخوندها می گویند که این افراد را برای دفاع از حرم زینب می فرستند؛ در حالی که این نوجوانان افغان، در دمشق، حلب و رقه با مخالفان اسد می جنگند. دیده بان حقوق بشر گزارش کرده، که بر روی هفت هشت سنگ قبر این نوجوانان افغان نوشته شده است؛ که وی برای دفاع از حرم زینب کشته شده است. دیده بان حقوق بشر از سازمان ملل خواسته است؛ که در این باره تحقیق کند. چنین بر می آید که حکومت آخوندها در ایران، هنوز به این گزارش هیچ واکنشی نشان نداده است!

هرچند که سران رژیم ملاها همواره تأکید می کنند؛ که افغان ها خودشان داوطلبانه مایل هستند که به جبهه های جنگ در سوریه اعزام شوند. اما سازمان حقوق بشر در گزارش خود آورده است؛ که حکومت ایران میلیاردها دلار صرف آموزش نظامی دادن به کودکان و نوجوانان شیعه افغانستان و پاکستان می کند!

متأسفانه هیچ ارگان و سازمان بین المللی، در طول نزدیک به هشت سال که از آغاز جنگ داخلی در سوریه می گذرد. به این مهم نپرداخته اند؛ که چرا باید بیگانگان که اهل آن کشور نیستند؛ درون سوریه و داخل جبهه های جنگ باشند؟ آیا آنها از این واقعیت دور هستند؟ که حضور نظامیان روسیه و جمهوری اسلامی در سوریه، شکل ظاهری اش حمایت از رئیس جمهور جنایتکار این مملکت دارد. در حالی که هم روسها و هم آخوندها، در پی منافع شخصی و سیاسی خودشان هستند؛ و آنها به بشار اسد احتیاج دارند. نه آنکه اسد به یاری آنان نیازمند باشد!

ولادیمیر پوتین به اسد باج همکاری و حمایت از وی را می دهد؛ که مخالفان حکومت شان در روسیه را، که در سوریه زندگی می کنند مهار نماید. در صورت مشاهده هر نوع عملکردی که علیه حکومت پوتین به نظر برسد؛ بشار اسد آنها را سرکوب نماید. خامنه ای هم به اسد محتاح است، که توسط وی کمک های مالی و تسلیحاتی رژیم منفورش را، از طریق مرزهای سوریه به فلسطینی ها مخصوصا به حماس برساند!

آقازاده های بی ارزش و مفتخور خودشان را درون زرورق نگه می دارند؛ و کودکان و عزیزان مردم را به خطر می اندازند. جگرگوشگان مردم را به کشتن می دهند؛ تا آقازاده های بی ارزش و قالتاق خودشان را به جاه و جلال برسانند. همسران و دختران زحمت نکشیده و در آسایش لمیده خودشان را، به نام زیارت و …. ، جهت خوش گذرانی به سیاحت های خارج از کشور می فرستند؛ مادران زحمت کشیده و رنجدیده سطوح پائین تر اجتماع را، یا به طرف زندان های کشور می فرستند؛ که با فرزند زندانی و اسیر خودشان ملاقات داشته باشند. یا به سوی مزارهای ایشان که در جبهه های جنگ در ایران و عراق و سوریه کشته شده اند روانه می کنند. که با بوئیدن خاک جوان ناکام شان، شامه خویش را آکنده از بوی جوان رعنای خود بکنند!

چرا؟ زیرا ” مرگ خوب است، اما فقط برای دیگران، به ویژه برای همسایگان” ، نه برای خود مزور و جنایتکار و سودجوی شان، که جز صفت و خصلت خودپسندی و خودکامگی در وجود منفورشان یافت نمی شود. برای چندمین بار می گویم و می نویسم، که آنچه چنین وقاحت هائی را به این اشغالگران می دهد؛ دانائی و زرنگی و دوراندیشی آنها نیست. بلکه بی خردی و زبونی و نادانی کسانی است؛ که برای خشنودی امام حسین شان، گاو زنده را از بلندی به سوی زمین می آویزند؛ و وحشیانه چاقو و قمه به دست به آن جانور بی گناه حمله می کنند. آنقدر می زنند تا قربانی شود. در جائی دیگر، آنهائی که نذر کرده و مرادشان را از حسین گرفته اند؛ همگی شان به فاصله های مساوی دو یا سه متر، گوسفندهای بی گناه را، دست و پا بسته بر روی زمین می اندازند؛ تا وقتی که دسته های سینه زنی و زنجیر و قمه زنی لات های محله شان به آن قسمت می رسند. آن جانوران دست و پا بسته را، جلوی پای آن شیاطین دروغگو و شرور و سودپرست بکشند؛ و به قول خودشان قربانی راه امام شان نمایند!

محترم مومنی

مقاله قبلیکیت وینسلت به دنیای «آواتار» پیوست
مقاله بعدیاجداد کروکدیل ها در اروپا می زیسته اند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.