محصولی که چهل و دو سال پیش کاشته شد؛ اکنون درو می شود! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
99

امر کاشتن و درو کردن هر محصولی این گونه است؛ کسی که آن را می کارد، می بایست که به ویژگی های چگونگی خواص دانه های کاشته شده، و نیز نوع موقعیت آب و هوائی منطقه مربوطه، همچنین زمان درست و به موقع برداشت محصولی که کاشته است. آگاهی های لازم را داشته باشد. در این حالت به راحتی خواهد توانست به این کار بپردازد؛ و نتیجه مطلوبی را هم به دست بیاورد!

در گذشته نه چندان دور، از زمان به وجود آمدن گروهک های چپی کمونیستی و بعضا ماتریالیست های روئیده شده از دامان دیدگاه های کمونیست ها، که با اندیشه های موذیانه حاکمان وقت در سرزمین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق تشکل یافته بودند. اهم برنامه های گروهک های مورد نظر، مخالفت های بی دلیل و مزورانه شان، با حکومت شاهنشاهی پهلوی در ایران بود!

از آنجائی که روس ها، پیوسته در آرمان دسترسی یافتن به آب های گرم ایران را در سرشان می پروراندند. چون که به دلائل سیاسی و بین المللی نمی توانستند؛ به طور مستقیم به ایران حمله کنند؛ و بر آن استیلا یابند. حیله گرانه به اموری پرداختند؛ تا به آن وسیله ارزوی چند صد ساله خودشان را تحقق ببخشند!

آنها با دادن وعده و وعیدهای دروغ و نشدنی به دست پروردگان نادان خویش، ایشان را جهت مخالفت کردن های بی پایه و بی اساس با پادشاه کشورشان ترغیب، و آماده خرابکاری های متفاوت در ایران( جهت تخریب حکومت و موقعیت پادشاهی ایرانساز پهلوی ) می کردند؛ و آن فریب خوردگان بری از آگاهی های « سیاسی » را وا می داشتند؛ که گهگاه با به آتش کیدن جائی، و یا با گذاشتن بمب های ویرانگر در نقاط حساس کشور، هم به آن مراکز مهم آسیب برسانند؛ و هم موقعیت حکومت را در جهان متزلزل و ناپایدار نمایند!

هنگامی که تحریک کنندگان گروهک های « چریک های فدائي » و « مجاهدین خلق » و « فرقان » و بقیه شان ( کشور روسیه ) از نتیجه عملیات خرابکارانه نوکران خودشان نا امید گشتند. دیگر علاقه چندانی به ادامه دادن تحریکات مربوطه از خود نشان نمی دادند. از اینرو، رقیب سر سخت ایشان در قاره ای دیگر( ایالات متحده در آمریکا) ، فرصت را برای ربودن گوی سبقت از روس ها غنیمت شمردند؛ و با اولتیماتومی که پادشاه میهن پرست ایران به غربی های جهانخوار داده بودند ( ما دیگر به این چشم آبی ها باج نمی دهیم. ) ضمن انتقامجوئي از شاهنشاه ایرانزمین، جهت کم کردن روی رقیب خوددشان( روس ها )، در صدد نشان دادن قدرت و برتری خویش بر آنها برآمدند؛ و برنامه ای محیلانه ای، جهت فریب دادن مردم ایران، و فروپاشی حکومت ایرانساز پهلوی را طراحی و به مرحله اجرا گذاشتند!

در این رابطه، با آگاهی که از دشمنی کمونیست ها و ماتریالیست ها با حکومت ایران را داشتند؛ و نیز با علم به این موضوع، پیوند دوستی پنهانی گروهک های چپگرای مخالف حکومت پهلوی با همدیگر را تشویق نمودند؛ تا ایشان بر مبنای هدف مشترکی که داشتند. برنانه های براندازی حکومت وقت در ایران را طراحی و عملی کنند!

همچنین چون می دانستند، که طیف مذهبی و آخوندهای ایران، به دلیل سخت گیری های پهلوی اول رضاشاه کبیر در زمان پادشاهی اش بر روحانیون در کشور، که در آن زمان از اعتبار زیادی برخوردار نبودند؛ و به همین خاطر هم با حکومت پهلوی دشمنی عمیقی داشتند. آنها را نیز با دادن وعده های بسیار، برای همراهی با گروهک های نامبرده، جهت ایجاد تفرقه میان ملت و پادشاه کشور بسیج و روانه میدان کردند!

از آن به بعد، شاهد انداخته شدن اعلامیه های ضد حکومت پهلوی درون خانه های مردم، و نیز گذاشتن آنها بر روی صندلی اتوبوس ها و تاکسی ها و سایر وسائل نقلیه عمومی بودیم؛ که تا مردم را برای شورش و برگزاری راه پیمائی های خیابانی علیه شاه تشویق و راهی میدان مبارزه نمایند!

یکی دیگر از دلائل مهم تحقق یافتن اهداف پلید مشوقان گروهک های ضد پادشاهی در ایران، جهت راه اندازی انقلاب سیاه و شوم اسلامی در کشور ما، جریان تبعید آخوند انتقامجو خمینی دجال، به فرمان پادشاه بود؛ که از سوی نخست وزیر وقت ( اسدالله علم ) به انجام رسید؛ که ابتدا به ترکیه و سپس به کشور عراق فرستاده شد؛ که او( روح الله خمینی ) آمادگی هرگونه همکاری با گروهک ها علیه حکومت شاه با آنها را داشت!

آن آخوند خرفت و کودن نیز، که به طور پیوسته اعلامیه های تحریک کننده خودش را، توسط همدستان خویش به ایادی اش در ایران و عراق، و به دست مخالفان حکومت می رساند؛ و آنان را برای به وجود آوردن انقلاب شوم اسلامی آخوندی در ایران تحریک می نمود. با دادن وعده های توخالی به گروهک های مورد نظر آنان را واداشت؛ که به هر وسیله ای مردم را فریب بدهند؛ و جهت برگزاری مراسم راه پیمائی علیه شاهنشاه ایران، به خیابان های کشور گسیل نمایند؛ که متاسفانه چنین هم شد، و مردم ساده انگار کشورمان در آن زمان، آنچنان فریب دشمنان خود و میهن خویش را خوردند؛ که یکباره به طور دسته جاتی با تعداد بی شمار، به خیابان های میهن شان آمدند؛ و با سر دادن شعارهای ضد پادشاهی، به مطامع بیگانگان و دشمنان رشد و ترقی ایرانزمین رخت حقیقت پوشاندند!

پادشاه مهربان و دلسوز ایران و ایرانی، بدون نشان دادن واکنش تند به انقلابیون نا آگاه، بسیار عاطفی و مهرورزانه به آنان گفتند: « پیام انقلاب شما را شنیدیم……. » ؛ اما ملت خام و فریبخورده ایران، مراتب پاسخ پدرانه آن مرد بزرگ را درک نکردند؛ و در روزی که پادشاه فقید ایرانزمین اعلاحضرت محمدرضا شاه پهلوی، که با چشمان نمناک از سرزمین آباء و اجدادی خود خارج می گردید. در نهایت پستی و حق ناشناسی، به طور طولانی مدت، دست شان را بر روی بوق های اتومبیل های خویش گذاشتند؛ و به سر دادن شعارهای تلخ و گزنده خویش پرداختند!

هنوز چند ساعتی از آن رویداد ناخوشایند نگذشته بود؛ که اعلامیه های با تیتر بسیار درشت: « شاه رفت » را هم، در همه نقاط کشور منتشر ساختند.

آری به پندار نابخردانه آنها شاه رفت. ولی نام و یاد فراموش نشدنی اش، همچنان بر زبان و در دل میهن پرستان واقعی باقی مانده است!

اما در این رهگذر، چه نصیب حق ناشناسان که محصولی بد خیم ( تخم ایجاد پلیدی در ایران ) را کاشتند شد؟!

در شرایطی که از همان آغاز تا کنون، بر بخش گسترده ای از ایرانیان میهن پرست آشکار گشته، و حتی گروهک های فریبخورده از سوی حزب دموکرات آمریکا، و نیز روس های پرورش دهنده دشمنان ایران و ایرانی، با کنش های ضد بشری آخوند های خودکامه با مردم ایران پی برده اند. و ساکنان کنونی میهن اشغال شده مان( فرزندان و نواده انقلابیون ۱۳۵۷ ) بر همه چیز اشراف دارند. لزومی ندارد که در این باره، به جزئیات آنچه که در طول این چهار دهه ننگین بر مردم ایران گذشته است بپردازیم !

اما به ملاهای حاکم بر ایران یادآوری می کنیم؛ وقت درو کردن محصول زهر آگینی را که در چهل و دو سال و اندی پیش کاشته اند فرا رسیده است؛ و آنچه را که هم اکنون در کشوری که اشغال نموده اند مشاهده می کنند. بازتاب عملکرد ناحق شان بر مردم ایران و پادشاه دلسوز ایشان شاهنشاه آریا مهر است؛ که تا شما اجنبی ها را از دیار خویش بیرون نرانند سکوت نخواهند کرد. حتی اگر در نهایت پستی و خودکامگی، ماجراهای از ۹۶ تا ۹۸ را بر آنان تحمیل نمائید؟ نخواهید توانست غریو فریاد دادخواهی ایرانیان آزادیخواه را به سکوت در مقابل خودتان تبدیل نمائید. زیرا…. « ایرانی می جنگد ، می میرد*** ذلت نمی پذیرد. چون اینها برده های زمان روی کار آمدن مرام واپسگرایانه تان نیستند. آزادگانی هستند، که تا حق شان را از اشغالگران میهن خویش نگیرند از پای نخواهند نشست!

مقاله قبلیحمله به یک کشتی اسرائیلی در آب‌های دریای عمان
مقاله بعدینام تهران و کرج در پروژه استارلینک
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.