” مأموریت حکومت به بهشت بردن مردم است؛ حتی به زور شلاق ” !

0
221

عنوان بالا، فحوای کلام امامان جمعه تهران و مشهد، احمد خاتمی و احمد علم الهدی، در نماز جمعه اخیرشان(جمعه نهم خرداد 1393 خورشیدی )است. این دو آخوند اصولگرای تندرو، در ردّ سخنان چند روز پیش روحانی که گفته بود: ” نمی توان مردم را به زور به بهشت فرستاد ” است. ظاهرا یک جنگ تن به تن میان آخوندهای حکومت شقاوت پیشه اسلامی درگرفته، و این جانیان را به جان همدیگر انداخته است. چون که حسن روحانی روز شنبه دهم خرداد 93 خورشیدی، در پاسخ به حملات غیر مستقیم خاتمی و علم الهدی، در جمع کارکنان سازمان حفاظت از محیط زیست، ضمن بیان مطالبی در مورد واکنش های دو آخوند نامبرده، بدون ذکر نامهای ایشان گفته است: ” برخی بیکار و دچار توهمات، نه دین را می دانند چیست و نه آخرت را، همیشه هم غصه آخرت مردم را می خورند. ” !

برخی از هم میهنان ساده اندیش، با شنیدن بیانات روحانی، می پندارند که این آخوند، تافته جدا بافته شده از بقیه آخوندهاست. باید به یادشان آورد، که این نخستین باری نیست که دشمنان ایران و ایرانی، اقدام به برپائی چنین نمایشات فریبکارانه ای را نموده اند. هدف بزرگ اینها از ابراز چنین سخنان انتقام جویانه ای نسبت به یکدیگر، باز نمودن ” سوپاپ اطمینان ” در میان مردم اجتماع ایران است؛ تا در این رهگذر، از مقدار بخاراتی که از این سوپاپ متصاعد می گردد؛ بتوانند چگونگی تعداد مخالفان و موافقان با دو سوی این گفتگوها را دریابند؛ و جهت روز مبادای رژیم که امکان در تنگنا قرار گرفتن شان دور از حقیقت نیست؛ می خواهند باری دیگر از ساده انگاری های مردم ستمدیده ایران، برای پیشبرد مقاصد شوم خویش سوء استفاده بکنند. به میزان دیدگاهها و تعداد موافقان و مخالفان خویش پی ببرند؛ و شرایطه مواجهه با هر دو شکل قضیه را تخمین بزنند!

سخنان یکی از مشاوران و ملازمان سیدعلی، پدر عروس رهبر انقلاب، غلامعلی حداد عادل هم، که در مصاحبه تلویزیونی اخیر وی مطرح نموده است؛ بدون آنکه ظاهر و باطن گفته اش شباهتی به اراجیف سه آخوند نامبرده شده در بالا داشته باشد؛ ولی کاملا با این موضوع مرتبط است؛ وی نکته حیله گرانه ای را بیان نموده، که مشهود است به او فرمان مطرح کردن آن داده شده است. حداد عادل، پیشنهاد تمسخرآمیزی به مسؤلان حکومت بی کفایت اسلامی ارائه داده؛ که احتمال دارد این کار را به پیشنهاد پدرشوهر دخترش انجام داده باشد. وی به مسؤلان گفته است که برای حفظ حجاب ” یارانه حجاب ” در نظر گرفته بشود!

یارانه حجاب! با دیدن و شنیدن این عبارت، ابتدا در ذهن آدمی چنین تداعی می گردد، که مقصود وی دادن پاداش به زنان محجّبه مملکت است. اما وقتی به دنباله چرندیات او توجه شود؛ منظور آمیخته به نیرنگ غلامعلی خان از دادن پیشنهاد ” یارانه حجاب ” مشخص می کند؛ که مقصودشان، اختصاص یافتن سوبسیدی دولتی به تولیدکنندگان پوشش جهت حفظ حجاب می باشد. فکر نکنید که شاید با این کار می خواهند سطح خرید و فروش در بازار گران کنونی را تکانی بدهند؛ تا که برای اقتصاد و کسب و پیشه مردم کاری کرده باشند. تردید نداشته باشید، که بسیاری از این تولیدی ها متعلق به قوم و خویش های خودشان است؛ و آقایان با این حیله جدید، و به بهانه ایجاد تسهیلات جهت تأمین ماتریال ارزانتر، برای پوشش زنان جامعه هستند. بلکه می خواهند به کاسبی آشنایان، خویشاوندان و دوستان خودشان رونق بیشتری بدهند؛ تا حجم حساب بانکی شان را افزایش داده باشند!

انتقادهای روحانی از دخالت مسؤلان در زندگی مردم، از همان روزی آغاز شد؛ که اسماعیل احمدی مقدم، به جای سردار رادان، فرمانده نیروی انتظامی کشور گردید. احمدی مقدم پس از انتصاب به این مقام، در گفت و گوئی با تلویزیون حکومتی، عنوان نموده است، که طی یک سال گذشته، پلیس با سه میلیون و ششصد هزار مورد بدحجابی در مملکت مقابله نموده است. این رقم می تواند بسیار بیش از این هم باشد؛ بنابراین بدون توجه به اینکه این یا آن آخوند در مورد تحمیل حجاب اجباری به مردم چه گفته اند؛ تأمل در گزارشی که فرمانده نیروی انتظامی کشور، از آمار مواجهه پلیس با زنان و دختران بدحجاب ارائه نموده؛ برعهده همگی میهن پرستان است؛ که مسؤلانه به آن بپردازند!

مزدوران نابکار رژیم جانیان، برای برخورد نمودن با حرکت میهن پرستانه و حق طلباانه بانوان و دوشیزگان ضد رژیم اشغالگر، که از سوی همین فرمانده انتظامی 3 میلیون و 600 هزار نفر اقرار گردیده است؛ مورد ستم و آزار جسمی و روحی قرار گرفته اند. اگر از میان هریک از خانواده ای، فقط یک تن آماده ستاندن حق ایشان باشد؛ و به همراه وی برای دادخواهی به خیابان بیایند؛ که تا حرفشان را به گوش جهانیان برسانند؛ حضور تعداد هفت میلیون و دویست هزار تن ناراضی در خیابانهای کشورمان، می تواند بیش از پیش چهره ی کریه انقلاب شوم اسلامی، و مسؤلان این حکومت استبدادی و اهریمنی را، بیشتر از همیشه نزد همه ساکنان گیتی، در معرض تماشا و قضاوت آنان قرار بدهند!

بهتر است به جای ترس بیجا از رعب و وحشت مصنوعی که رژیم در جامعه به وجود می آورد؛ به جای نشستن پای حرفهای کلاهبردارانه این یا آن آخوند، در فکر احقاق حقوق حقه خود و عزیزان شان باشند؛ و چون کسی این را به آنها هدیه نخواهد نمود؛ خودشان برای بازپس گرفتن آن به پاخیزند!

محترم مومنی

 

 

مقاله قبلیوقتي مفسدان مبلغ دين خدا مي شوند! شما شهر خدا را با بهشت عوضي گرفته ايد
مقاله بعدیکشف نکاتی جدید درباره بیش خزنده واران
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.