قاسم سلیمانی چگونه به درجه سرلشگری رسیده است؟!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
494

در دوران شکوهمند حکومت پهلوی، در زمان پادشاهی اعلا حضرت محمدرضا شاه پهلوی، بزرگ آرتشتاران، نظامیان(از درجه سرجوخه تا پایان استوار یکمی ) درجه دار نامیده می شدند. اما از درجه ستوان سوم تا سرهنگ دوم را افسر می نامیدن. ولی بالاترین مقام های آن از سپهبدی تا آرتشبدی را، امیران می گفتند؛ و لقب همگی شان از ستوان سومی تا آرتشبدی نیز افسر بود و افسران نیروهای مسلح شاهنشاهی نامیده می شدند.

درجه داران ( با داشتن مدرک تحصیلی ششم ابتدائی ) پس از استخدام شدن در یکی از پادگان های کشور در شهر محل اقامت شان یا جائی دیگر، با گذراندن دوره های اصناف برای درجه داران( صنف موتوری ، صنف بهداری ، و صنف های دیگر، در ارتباط با اصنافی که طی می نمودند و می آموختند؛ در بخش مناسب با صنف شان به کار گرفته می شدند !

اما افسران آرتش شاهنشاهی، که با مدارک تحصیلی پایان نامه دیپلم متوسطه به استخدام نیروهای سه گانه آرتش در می آمدند. بعد از شروع به آموزش اولیه نظامی،، می بایستی که رده های آموزشی گوناگونی در محل کارشان، مانند: مهندسی ، موتوری ، بهداری ، مخابرات و ….. دیگر را بگذرانند. تا که بتوانند جهت اداره کردن بخش های مختلف آرتش، از ستاد فرماندهی های متفاوت هر پادگان نظامی گرفته، تا مدیریت یک گروهان با صنف مربوط به اعضای آن مانند(موتوری ، بهداری ، مخابرات و… ) استقرار یابند؛ و وظایف نظامی خود را به بهترین نحو ممکن اجرا کنند. لازم به بیان است، که مقام افسری در آرتش ایران( از ستوان سومی تا آرتشبدی، عنوانی بود که رضا شاه بزرگ، هنگام به وجود آوردن آرتش نوین ایران، از واژه لاتین آن « او فی سر » استفاده کرده بود!

اکنون هم در نیروهای مسلح جمهوری رو به مرگ آخوندی، تقریبا از همان درجات استفاده می شود؛ اما در سپاه پاسداران رژیم آخوندی، هنگام بیان کردن درجه نظامی افراد، کلمه منحوس « پاسدار » را هم در کنار آن می گذارند. به طور مثال: سرهنگ دوم پاسدار، و بقیه آنها. موقعی که جمهوری ملاها تصمیم گرفتند؛ که در کنار آرتش نیروهای سه گانه مسلح کشور، سازمان نظامی دیگری را هم تشکیل بدهند؛( زیرا که به نیروهای آرتشی باقیمانده از زمان حکومت پهلوی اعتماد نداشتند؛ و با استفاده کردن از کسانی که در لبنان دوره های چریکی و نظامی را آموخته بودند. تشکیلات سه گانه نیروهای مسلح سپاه پاسداران را که مورد اطمینان شان بودند را راه اندازی نمودند!

هنوز مدتی طولانی از شکل گرفتن آن مصیبت ننگین نگذشته بود؛ که یکباره لقب های بالای افسری همچون سرتیپی و سرلشگری،ضمیمه نام تعدادی از این ضد ایرانی های سپاهی نمودند. در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی نیز، بسیار سخاوتمندانه، چنین درجات افتخار آمیز را تقدیم شان کردند!

از جمله این افراد، سرلشگر !!!! قاسم سلیمانی است؛ که زاده بیستم اسپند ۱۳۳۵ خورشیدی در شهر « قنات ملک » استان کرمان است. وی از سال ۱۳۵۸ خورشیدی در خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده است؛ و با لقب فرماندهی در هر جائی که به اصطلاح خدمت کرده، درجه سرلشگری را با خودش یدک کشیده است. مانند فرماندهی لشگر ۴۱ ثارالله کرمان، فرماندهی نیروهای سپاه هنگام مبارزه با شورش کردها در سال ۱۳۵۸، جنگ در عراق ، جنگ در افغانستان از سال ۲۰۰۱ تا کنون! جنگ داخلی در سوریه ، جنگ داخلی در عراق از سال ۲۰۱۴ تا سال ۲۰۱۷ ، و اکنون فرماندهی سپاه قدس در عراق را بر عهده دارد!

در سال ۱۳۳۵ خورشیدی به دنیا آمده، زمان برپائی انقلاب سیاه و شوم اسلامی در ایران، قاسم سلیمانی ۲۲ ساله بوده است. از ۱۳۵۸ یعنی از سن بیست و سه سالگی اش با سپاه همکاری می کند. برای رسیدن به درجه افتخار برانگیز « سرلشگری » می بایست که چندین سال متمادی در آرتش یا در خود سپاه نظامیگری کرده باشد. می دانیم که چنین نبوده و نکرده است. اما به سبب تلاش هائی که در سپاه داشته است؛ از سوی خامنه ای رهبر بی کیاست انقلاب اسلامی، به دریافت کردن درجه سرلشگری مفتخر گشته است!

غیر از سنوات خدمت در آرتش، افرادی که علاقمند به خدمت در آرتش، به ویژه در پایگاه افسری می باشند؛ پس از گرفتن پایان نامه سیکل اول دبیرستان( کلاس نهم در زمان پادشاهی پهلوی) به دبیرستان نظام در کشور بروند؛ چنانچه مایل به انجام وظیفه در درجه های متفاوت افسری در نیروهای مسلح کشور باشند. بایست که پس از دریافت نمودن مدرک دیپلم متوسطه، ابتدا به دانشکده افسری بروند. و بعد از فارغ التحصیل شدن در آن، با گذراندن رده های مورد علاقه شان، به یکی از پادگان های نظامی بروند و هر چند سال یک بار، درجه بالاتری را به دست بی آورند!

سرلشگر سپاهی قاسم سلیمانی، کی چه وقت و چگونه تمامی این مراحل را پاس کرده است. که اکنون با همین درجه از ناکجا آباد آمده، به انجام وظیفه مقدس سپاهیگری مشغول است!!!

محترم مومنی

مقاله قبلیرابرت پتینسون فیلم جدید نولان را باورنکردنی توصیف کرد
مقاله بعدیپرزیدنت ترامپ در گردهمایی یهودیان جمهوریخواه: جمهوری اسلامی پشت ۱۴ درگیری خطرناک منطقه بود
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.