فرمایشات کنار منقلی رهبر و مشاور سیاست بین المللی اش!

0
321

اگر چه مدت زیادی می گذرد، که سناریو ننوشته ام؛ اما خبر اظهار نظر علی اکبر ولایتی مشاور سیاسی روابط بین المللی سید علی خامنه ای ، که برای بار چندم بشار اسد را ” خط قرمز ” جمهوری اسلامی نامید. به فکرم رسید، که متن مختصری از این جریان را، با روش نگارش به تصویری که بتواند در ذهن دوستان خواننده متصور گردد را بنگارم!

در بیشتر کاخ های حکومتی در جهان، برای کارهای گوناگون اتاقها یا سالن های مستقلی را اختصاص می میدهند. پیش نظرتان مجسم کنید، که در کاخ حاکمیت جمهوری فقاهتی – ولایتی رژیم آخوندی، اتاق اختصاصی جهت رفع نشئه گی جناب رهبر و هم منقلی های محترم ایشان، از جمله مشاور تریاکی او، که جز خودشان و دو سه مأمور مطیع و فرمانبر و مورد اعتماد کسانی دیگر اجازه ورود به آنجا را ندارد وجود داشته باشد. فقیه عالیقدر!! سید علی چلاق، در یک سمت منقل ورشوی ساخت دست و پنجه های هنرمندان با ذوق اصفهانی نشسته، و در آن طرف آتشدان رهبری، ولایتی مشاور سیاسی مقام عظمای رهبری لمیده است. و مثل همه تریاکی های صفر کیلومتر و باتجربه، به همدیگر تعارفات معمول در کنار منقل را می کنند. رهبر بزرگواری می فرماید و در حالی که وافور دسته طلائی عهد قاجار را، که یک بست چاق و چله تریاک زعفرانی سناتوری روی آن چسبانده را، به سوی ولایتی می گیرد و می گوید : ” اول شما بفرمائید” و بعد هم آقای مشاور، که به خودش اجازه نمی دهد؛ پیش از رهبر دسته وافور را به دهانش بگذارد؛ با کرنش خاص و احترام ویژه به او می گوید: ” نه، نمیشه، به جان آقا اگر من چنین کاری را بکنم.”!

چند دقیقه بعد، که تمام رگ و ریشه آقایان، محل تصاعد دودهای غلیظ به همه زوایای درون جسم شان شده است؛ نشئه ی آن دود دلچسب و صدالبته خوراکی های مقوی و لذیذ که در کنار آن میل نموده اند؛ مانند همه تریاکی های کهنه کار، که پس از کشیدن تریاک پرحرفی شان گل می کند. شروع می کنند که از هر دری با هم سخن بگویند. خامنه ای که در حال نوشیدن چای مخصوص این اتاق، در یک استکان کمرباریک عتیقه است؛ ژست رهبرمآبانه ای به خودش می گیرد و خطاب به ولایتی می گوید: ” توجه بفرمائید، الان که من و شما در اینجا نشسته ایم؛ مو لای درز حکومت فقاهتی و ولایتی جمهوری اسلامی ما نمی رود. چون ولایت اش را شما در آن طرف این آتشدان زیبا تکمیل کرده اید. بخش فقاهت اش را هم بنده بر عهده دارم. هر چند که بعضی از این آیت الله های حسود من را فقیه نمی دانند؛ اما خوشبختانه مردم که این چیزها حالی شان نیست. همین که ما در کسوت آخوندی خودمان، با لباده و قبا و عبا و عمامه با آنها حرف می زنیم؛ کوچک ترین تردیدی در امر فقیه بودن ما به خودشان راه نمی دهند. حالا این حضرات آیات عظام، هر چه که دل شان می خواهد بگویند. فعلا که ما جای مان خوب است.”!

بخش ولایتی حاکمیت جمهوری آخوندی، که تریاک زعفرانی سناتوری حسابی وی را گرفته، و به خاطر لالائی هائی که مقام رهبری در مورد نقش خود و مشاور سیاسی اش به زبان می آورد؛ در حال چرت زدن مرغوب می باشد. یکباره فکر می کند، شاید که آقا داشته در مورد یک موضوع مهم حکومتی با وی مشورت می کرده است و وی در حال چرت زدن بوده، از اینرو، جمله خامنه ای که تمام می شود؛ ولایتی به او می گوید: ” آقا، راستی بالاخره ما جواب دنیا را در مورد اسد چی بدهیم؟ آیا مصلحت می دانید که باز هم در رسانه ها ” چو ” بیندازیم که اسد خط قرمز جمهوری اسلامی است؟ “!

خامنه ای هم که چرت زدن های ولایتی را می دیده، می فهمد که پرت و پلا گوئی های آقای مشاور، در ارتباط با خط قرمز جمهوری اسلامی بودن بشار اسد، امری است که فقط خودشان به آن بها داده و می دهند. چون اگر پیش بیاید، همین روسها که الان دم از دوستی با آنها می زنند؛ و یکباره به همه چیزهائی که میان آخوندها و خودشان است لگد می زنند؛ چون که تا به حال به اندازه کافی آنها را دوشیده اند؛ موقعیت خویش را به خطر نمی اندازند و پی کار خودشان می روند. نزد خودش فکر می کند، که حرفی نزند تا چرت این بنده خدا بپرد. بعد به ولایتی می گوید: ” الان پس از این تریاک لذت بخش و نوشیدن و خوردن چای و نبات به این خوش طعمی و خرماهای به این لذیذی، چند دقیقه همینجا پای منقل می خوابیم؛ بعد در مورد اسد صحبت خواهیم کرد. “!

بخش ولایتی جمهوری آخوندی، که با خرناس های قسمت فقاهتی آن میانه خوبی ندارد؛ با خودش می اندیشد: ” تا آقا از خواب برخیزند، آنچه را که باید به رسانه ها بگویم را با خودم مرور کنم. اگر خبرنگار در مورد رفت و آمدهای مسؤلان ایرانی به سوریه بپرسند؟ به آنها می گویم که این رفت و آمدهای مکرر و تبادل نظرهای میان مسؤلان دو کشور ایران و سوریه را طبیعی می دانم. در ضمن رفت و آمدهای سردار سلیمانی، و همآهنگی با مقامات روسی، در وضعیتی که اتحاد ایران و روسیه در مبارزه با گروه های تروریستی رو به گسترش بوده هم کاملا طبیعی است.”!

یکباره موضوع مهمی در ذهن مشاور روابط بین الملل رهبر انقلاب جرّقه می زند: ” اگر در باره آمریکا سؤآلی بکنند، باید به آنها بگویم، آمریکا حافظ منافع داعش در عراق و سوریه است. همچنین باید چندبار در میان پاسخ هائی که به خبرنگاران می دهم؛ بر این نکته که حمایت کردن جمهوری اسلامی از بشار اسد، به عنوان رئیس جمهوری سوریه خط قرمز حکومت ما است هم تأکید زیادی بکنم. “!

ظاهرا، وقتی که ولایتی حکومت زیرلب با خودش حرف می زده، بخش فقاهتی رژیم که خواب اش سنگین نیست؛ ولی از روی رندی به این موضوع تمارض می کند؛ تا دیگران نفهمند که خواب وی سبک است. در همان حالت خواب و بیداری، که بعضی از نجواهای زیرلبی ولایتی حکومت را شنیده است؛ با کشیدن خمیازه ای نیم خیز می شود؛ و به مشاور روابط بین المللی خودش می گوید: ” شما نخوابیدید؟ ” اما منتظر جواب وی نمی ماند. چون با رندی و زرنگی خاص خودش، بلافاصله از ولایتی می پرسد: ” راستی اگر یک بار خبرنگاری از شما بپرسد؛ که معنی “خط قرمز” چیست؟ چه جوابی به او می دهید؟” علی اکبرخان که یک مرتبه برق ده فاز از سرش می پرد. با شتاب به سیدعلی می گوید: ” در این جور مواقع و موارد، من فورا به آنها می گویم، این امور در حیطه اختیارات خود رهبری است. بروید از ایشان بپرسید. ” بعد دونفری شان که به حقه زنی های همدیگر واقف هستند؛ از زمینی که با قالی های زیبا و گرانقیمت ایرانی مفروش گشته برمی خیزند. بعد خودشان را تکانی می دهند و از اتاق مخصوص مشاوره رهبری خارج می شوند!

محترم مومنی

مقاله قبلیجلاد زن داعش، گوشت دست متهم را خورد
مقاله بعدیویکی لیکس: انگیزه های اردوغان برای منهدم کردن هواپیمای سوخوی روسیه
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.