فاتحه یک حکومت ضد بشری چگونه خوانده می شود؟!

0
196

روح الله خمینی بنیانگزار حکومت « نه جمهوری و نه اسلامی » بلکه ننگین آخوندی، پیشنهاد غربی ها برای ایجاد بلوای انقلاب سیاه اسلامی در ایران، و بازگشت او به کشور را به آن دلیل پذیرفت؛ که انتقام تبعید شدنش توسط پادشاه ایران را از او بگیرد؛ و با این کار وی را هم مثل خود‌ زن ستیز و بری از انسانیتش، از سرزمین خویش آواره کشورهای دیگر سازد. اما هرگز به فکر پلید او خطور نمی کرد؛ که جانشین وی سید علی خامنه ای، چگونه با اعمال سودجویانه و قدرت پرستانه اش، بنیان آنچه که آن دجال تنیده بود را از هم بپاشد؛ و به خاطر دستیابی به منافع خود و فامیلش، کثیف ترین لکه های ننگ و بی آبروئی را، بر پیکر منفور رژیم بی هویت خودساخته شان بچسباند؟!

اما جانشین دغلکار او ( سید علی خامنه ای ) پس از مرگ خمینی با ترفندی موذیانه، آخوند مکار علی اکبر هاشمی رفسنجانی را، که بیش از خودش در میان روحانیون اعتبار داشت فریب داد. تا از قول خمینی به دیگران بقبولاند؛ که امام « لعنت الله » به رفسنجانی گفته بوده است؛ که پس از مرگ او (خمینی) خامنه ای موجه ترین فرد جهت جانشینی وی خواهد بود!

اینگونه سید علی خامنه ای پس از به درک واصل شدن خمینی، به عنوان دومین رهبر حکومت ملاهای بی صلاحیت و بی خرد به این مقام دست یافت. تا ضمن برخورداری از بلندترین جایگاه در حاکمیت ضد بشری شان، خود و اعوان و انصارش را به آنچه که مملکت آخوندزده ایران داشت و دارد برساند؛ و در نهایت پستی و فرومایگی، هست و نیست مردم کشور را به تاراج ببرند!

اما، از آنجائی که حتی اگر مظلوم خودش نتواند حق خویش را از ظالم بستاند. دست قوی ترین موجود عالم هستی، دست های همه ظالمان را از سر مظلومان کوتاه می گرداند. اکنون آخوند یک تومانی چهار دهه گذشته سید علی قدرت پرست و خودکامه را، به جائی از پیسی و نگونساری رسانده است؛ که حتی نزدیکان و نوکران خودش هم، به او « رکب و سرکوفت » می زنند؛ و موقعیتش را به خطر می اندازند!

با عریان شدن فعالیت های پنهانی سپاه پاسداران انقلاب ننگین اسلامی، در عرصه هسته ای شدن رژیم و برپائی مذاکرات قدرت های بزرگ جهان، جهت جلوگیری از پیشرفت های احتمالی فعالیت های اتمی آخوندها در ایران، که حدود سیزده سال هم به طول انجامید؛ و سپس با تصویب نتیجه نهائی آن نشست ها، که « برجام » نامیده شد( برنامه جامع اقدام مشترک ) ، حکومت ملاها را در این باره چنان در « تله برجام » انداخته اند؛ که حتی آژانس بین المللی انرژی اتمی را نیز بر آن داشته اند؛ که ضمن نصب دوربین های « رد یاب » در تمامی تاسیسات اتمی آخوندها، به طور مستمر از این تاسیسات هم بازدید به عمل آورند؛ که آیا اینها با غنی سازی اورانیوم در سطح بالای بیش از مقررات مطرح در برجام، در پی منافع صلح آمیز هستند؟ یا در صدد تهیه بمب های اتمی خطرناک، برای ایجاد ترس و وحشت کشورهای همسایه با ایران، یا حتی ممالکی که تا دوهزار کیلومتر( اسرائیل ) با کشور ما فاصله دارند؟!

با توجه به وضعیت وخیم معیشتی کنونی مردم کشورمان، که دیگر تاب تحمل آن را ندارند. کارکنان برخی از اصناف از جمله معلمان و کارگران و کشاورزان، در چندین استان به پا خاسته اند؛ و با تظاهرات گسترده خویش در کشور، صدای اعتراض شان در باره وضعیت غیر قابل تحمل مشکلات موجود معیشتی خودشان، فریادهای معترضانه خویش را به گوش مسؤلان همواره بدون مسؤلیت حکومت برسانند. تا شاید در این رابطه گوش شنوائی پیدا بشود؛ که پیام دادخواهانه آنها را بشنود؛ و واکنش مثبتی به آن نشان بدهد!

ظاهرا در این ارتباط، نزدیک ترین رفیق مقام عظما، که یکی از مشاوران وی هم می باشد؛ و مسؤلیت بیت او را نیز در اختیار دارد( آخوند صافی گلپایگانی ) کاملا معترضانه و البته واقع بینانه، در مورد مسائل جاری کنونی در مملکت، و موضوع اعتراضات حق طلبانه و دادخواهانه ملت ایران علیه شرایط موجود، مطالبی را به خامنه ای گفته، و در مورد خطرناک بودن شرایط کلیت حاکمیت رو به زوال شان به او هشدار داده است؛ که احتمالا وی را ناگزیر به نوشیدن « جام زهر » دیگری خواهد نمود!

صافی گلپایگانی نزد خامنه ای، به سه محور خطر آفرین کنونی در کشور ( جبهه بندی های داخلی گرد مسائل سیاسی خارجی، جنبش فشرده اعتراضات داخلی، و وضعیت اسفناک اقتصادی در سرزمین زیر سلطه خودشان ) اظهار نگرانی کرده و به خامنه ای توصیه نموده، که دست از این قهر طولانی با کشورهای دیگر بردارد!

صافی گلپایگانی با اشاره به سه محور بالا، به بیان حساس ترین ضعف های باند رهبری پرداخته، و با مطرح نمودن آنها، حساس ترین ضعف های باند حاکم را هدف قرار داده، و در شرایطی اینها را ابراز کرده است؛ که باند یاد شده، به شدت زیر فشارهای داخلی و خارجی قرار دارد. او به این ترتیب با چالشی که خامنه ای گمان می کرد؛ با گماردن ابراهیم رئیسی در مسند ریاست جمهوری خواهد توانست؛ که با یکدست سازی قدرت حقوقی در کشور به آن جان تازه ای ببخشد و بر آن مشکلات چیره شود. و به گونه بالقوه بتواند سرفصل تازه ای برای آن بگشاید. وی را در موقعیت سر درگمی ناهموار دیدن و لمس کردن حقایقی قرار داده، که تا کنون حتی در بخش کوچکی از مخیله وی نیز نمی گنجیده است!

چنین مطلبی آدمی را به این اندیشه وا می دارد؛ که به هیچوجه شگفت انگیز نیست، که ابواب جمعی وی به منظور خفه کردن بحث در ابتدای شکل گیری آن به مقام عظمای منتقد هجوم برده و تلاش کرده اند. با بستن فضا، مانع باز شدن سر کلاف بی کفایتی های وی و همدستانش بشوند!

حمله همه جانبه سخنگویان غیر رسمی باند حاکم به مرجع « خودی » ، بیش از آنکه بیانگر سلطه بر شرایط و اقتدار باشد. از جایگاه به شدت آسیب پذیری حکایت می کند؛ که حتی اشاره ضمنی به پیکر ترک خورده و شکسته آن، موجودیتش را بیشتر به خطر می اندازد؛ و ساز و کار لرزانی را که خامنه ای و همدستانش، با قطع عضویت برخی دیگر سر هم بندی کرده اند. در محاصره « اعتراض ها و خیزش های اجتماعی » ، « بحران خارجی و ورشکستگی اقتصادی » ، تاب ایستادگی در برابر یک نسیم ملایم حتی از جانب « خودی » ها را ندارند. چه رسد به حفظ نمودن رژیم منحط و واپسگرای منحرف شان، که هیچگاه نه مستقل بوده و نه کارآمد!

اما جناح های رقیب باند ولی فقیه، انتقاد صافی گلپایگانی را در طبقه بندی « استقلال حوزه » جای داده اند. تا به این ترتیب از اهمیت آن بکاهند؛ و حملات خود به صافی کلپایگانی را، یورش به چنین امری تلقی کنند. اما واقعیت امر این است، که صافی گلپایگانی هیچگاه مستقل نبوده، و یکی از رواج دهندگان و مجریان با سابقه حکومت دینی به شمار می آید. او تا کنون همواره تلاش کرده است؛ که حوزه و مراکز دینی را یکسره به خدمت حاکمیت منفور اسلامی در آورد!

به همین ترتیب ابراز نگرانی او در مورد مشکلات مردم کشور پایه و اساس و اعتبار واقعی ندارد. بلکه وی از سرکوب شدن مردم در اعتراضات ۸۸ و ۸۹ نیز حمایت کرده بوده است. زمانی هم که مردم ایران در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ ، جهت ابراز مشکلات خودشان به خیابان های کشور آمدند و به خون کشیده شدند. واکنشی جز سکوت رضایتمندانه از خویش نشان نداده بوده است!

آخوند صافی گلپایگانی با دیگر عوامل ایجاد مشکلات برای مردم ایران، از جمله « فساد حکومتی » ، « غارت ثروت و دارائی های ملی » ، « بی لیاقتی حاکمان و استبداد دینی » مشکلی ندارد و در باره آنها به سخن در نمی آید. او با سیاست خارجی باند حاکم زاویه دارد. چون از یک طرف حکومت اسلامی را در خطر جناح های پائین می بیند؛ و از طرف دیگر، آن را اهرم انحصار طلبی رقبا از بالا بر می شمرد. شواهد امر چنین حکایت می کنند؛ که ابتکار سیاسی وی در چارچوب رقابت باند های حکومتی قرار دارد و نه بیشتر!

اقدام پر سر و صدای او نخستین نشانه جدی، از تحرک غیر منطقی جناح میانه حکومت است؛ که تشدید بحران خارجی، و ناتوانی گماشتگان خامنه ای در مدیریت پیامدهای اجتماعی و اقتصادی آن را، فرصتی برای تجدید سازمان ارزیابی می کند. وی تنها سخنگوی این جناح در روزها و ماه های آینده باقی نخواهد ماند. همچنانکه دامنه سرکوب جناح رقیب هم، محدود به حملات رسانه ای نخواهد شد. ترکیب این دو فاکتور و تراکم مشکلات حل نشده داخلی و خارجی، و همه آنچه که در بالای این نوشتار به آنها اشاره شده است. مواردی هستند که حتی یک رهبر قوی و « قولچماق » یک حاکمیت مستبد دیکتاتوری را نیز فلج می کنند. چه رسد به یک رهبر ضعیف و افیونی و دهان بین در حکومتی، که از اقتدار و توانائی، منفورترین آنها( باج دادن به خودی و بیگانه، ناتوانی در تشخیص دادن مصالح ملک و ملت ، عدم استقلال فکری در برابر نظامیان کشور مخصوصا سپاه، تشخیص ندادن موقعیت مناسب برای بیان دیدگاه های غیر متعارف خویش، اظهار نظر در باره مسائل بین المللی که در آنها اشراف کامل سیاسی ندارد. و …… که به طور حتم نخواهد توانست در چنین زمینه هائی ابراز قدرت نماید. یا او را ناگزیر به نوشیدن « جام زهر » دیگری خواهد نمود؛ و یا مردم دلاور کشور زیر سلطه چنین حکومت ناتوانی را بر می انگیزد؛ که با یک خیزش کوبنده تر از قیام های پیشین خودشان، بر این اشغالگران میهن بزرگ شان بشورند؛ و با سرنگون کردن این حاکمیت دیکتاتوری و سرکوبگر فاتحه آن را بخوانند و از هستی منفورش ساقط نمایند!

« دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست » !

مقاله قبلیدو فوریت و یک فوریت لایحه حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی رای نیاورد
مقاله بعدیپهپادی ناشناس مواضع شبه‌نظامیان جمهوری اسلامی را در شرق دیرالزور بمباران کرد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.