عمق فاجعه جمهوری اسلامی، اختلاف دیدگاه رهبر و رئیس جمهور در…! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
247

در بررسی واکنش های سران بی خرد جمهوری اشغالگر اسلامی، نسبت به سخنان و اولتیماتوم دادن های اخیر دولتمردان آمریکائی، به کنش های سردمداران رژیم آخوندی در ایران کنونی، حضرات به جای تبادل نظر نمودن با همدیگر، جهت از میان برداشتن مشکلات فراوان حاکمیت منفورشان در امور داخلی و خارجی این حکومت ننگین، خوشبختانه از شدت نادانی و بری بودن از اصول و منطق مدیریت در یک سرزمین، در پی خدشه دار نمودن شخصیت نداشته همدیگر می باشند. تا در این رابطه بتوانند، برتری خویش بر آن دیگری را مسجل و مطرح سازند!
اختلافات میان مقام عظما و دومین شخصیت سیاسی حاکمیت جمهوری پلید آخوندی در ایران(حسن روحانی رئیس جمهوری رژیم)، در دور نخست ریاست جمهوری حسن روحانی(دوره یازدهم ریاست جمهوری رژیم ملاها) به این آشکاری که اکنون قابل مشاهده است نبود. تا اواسط دوره کنونی(دوره دوازدهم به ریاست شیخ حسن روحانی )، یعنی تا پس از برگزاری مراسم انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال جاری خورشیدی، اختلافات حکومتی و دولتی ایشان، هنوز به این صورت حاد و همه فهم مطرح نمی شد؛ و کنایه های زیادی از سوی این دو طرف نسبت به همدیگر، تا این حد و اندازه اعمال نمی گشت و آشکار نبود!
اما پس از رسیدن محمدباقر قالیباف به ریاست مجلس شورای اسلامی در دوره کنونی آن، آرام – آرام، یا رهبر به تخطئه شخصیت رئیس جمهور می پردازد؛ و یا وی سخنان رهبر را به گونه « دولا پهنا» و در قالب دفاع از مدیریت خویش مورد پاسخگوئی های غیر مستقیم خویش قرار می دهد!
این دو، به جای پرداختن به بازسازی خرابی های موجود در کشور، و رفع کاستی های درون جامعه، آنقدر در خدمت مسائل شخصی و منافع خودشان می باشند؛ که برای بازبینی مشکلات موجود، و مشاوره با یکدیگر در جهت حل نمودن آنها، تا به حال به هیچ مسؤلیتی تن نداده اند؛ و برعکس، اقدام به انجام دادن کارهائی می کنند؛ که بار رسوائی شان را سنگین تر از آنچه که بود و هست می نمایند!
سناریوی باطل و محکوم « سرکوب داخلی » و « تهدید خارجی » در مورد مخالفان رژیم سرکوبگر و شقاوت پیشه شان، آنقدر شرورانه و غیر منطقی طراحی شده و به اجرا گذارده می شود؛ که جز راهی نمودن شان به صحرای سقوط و سرنگونی رژیم فاسد آخوندی شان، هیچ فایده دیگری برای این ستمگران غافل از حقیقت نداشته و ندارد و نخواهد داشت!
آخوندهای اشغالگر و زیاده طلب حاکم بر ایران، در حالی که به مرز نیستی و نابودی رژیم سر تا به پا معیوب شان نزدیک می شوند. ضمن در افتادن با یکدیگر، و پیچیدن به پر و پای همدیگر، به بیماری خیالپردازی های نادرست و عاری از هر گونه منطق عملی هم مبتلا شده اند؛ که اساسا ایشان و حاکمیت دیکتاتوری و ننگین شان را، با سرعتی برق آسا و غیر قابل تصور، به سوی نیستی و نابودی حتمی سوق می دهد!
این دغلکاران حکومتی و دولتی، با آن که همه تلاش خویش را به کار گرفته اند. تا راه گریزی از یک مهلکه و مصیبت آشکار( نتیجه دادن اولتیماتوم های تند و براندازانه دولت آتی ایالات متحده آمریک )، که قرار است پس از دوباره برنده شدن احتمالی ترامپ در انتخابات پیش رو در ماه نوامبر ۲۰۲۰ در موردشان اعمال گردد؛ و نیز یافتن راهی جهت رفع اختلافات درونگروهی میان خودشان پیدا بکنند و به مرحله اجرا بگذارند. اما خوشبختانه(چون به نفع ملت ایران است) به هر دری که می زنند؛ نه هیچ درب امیدی به روی شان باز می شود؛ و نه اثری از یک نقطه روشن و نورانی از موفقیت را در برابر ایشان آشکار می نماید. که صدالبته ….. « خودکرده را تدبیر نیست » !
با آن که سقوط قریب الوقوع رژیم ددمنش اسلامی در ایران کنونی تردید ناپذیر به نظر می رسد. اما آقایان در وادی چنان وقاحتی از داشتن روی زیاد سیر می کنند؛ که حتی از هم اکنون، برای انتخابات ریاست جمهوری آینده در رژیم پلیدشان، افراد مورد نظر خویش را هم برگزیده اند. تا که باری دیگر، با ریختن آراء تقلبی به درون صندوق های رای گیری، فرد مورد تائید خویش را، راهی ساختمان مقر زندگی ریاست جمهوری در خیابان پاستور تهران بنمایند!
اما ظاهرا این بار در نظر دارند؛ که از میان سرداران و فرماندهان نیروی نظامی دزد و قاچاقچی سپاه پاسداران، شخصیت مورد نظر خود برای ریاست جمهوری آینده رژیم آخوندی را انتخاب بکنند؛ و او را جایگزین شیخ حسن روحانی بنمایند!
همانطوری که می دانیم، غیر از محمدعلی رجائی که در همان اوائل ریاست جمهوری اش، به « تیر غیب » گروه فرقان گرفتار گشت و کشته شد؛ و نیز ابوالحسن بنی صدر، که او هم خیلی زود از این مقام معزول گشت و به فرانسه گریخت. بقیه شان(سید علی خامنه ای، سید محمد خاتمی، شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی ) هر یک دو بار پشت سر هم به مقام ریاست جمهوری در حکومت ننگین اسلامی رسیدند. اما برای دوره ی نهم ریاست جمهوری شان ترجیح دادند؛ که این پست و دومین مقام مهم در حاکمیت پلید خود را به فردی « سویل » و غیر نظامی و البته بدون عبا و عمامه و نعلین بدهند. تا که مورد انتقاد مخالفان خود قرار نگیرند؛ که به آنها طعنه بزنند و بگویند: « شما این جمهوری را در قبضه ی قدرت آخوندی خویش مصادره نموده اید؛ و از حالت ملی آن کاسته اید؛ و فقط جنبه مذهبی آن را در نظر گرفته اید» رنگ قضیه را عوض نمودند!
اینگونه شد، که لمپن پوپولیستی مانند محمود احمدی نژاد را، که مدافع منافع سپاه پاسداران بود؛ و در انتهای لیست کاندیداهای انتخابات هم قرار داشت. با ریختن آراء تقلبی درون صندوق های حوزه های رای گیری، بالا کشیدند و به ریاست جمهوری دوره نهم رساندند؛ و این کار را برای دوره دهم نیز تکرار نمودند!
بر این اساس، اکنون هم که شیخ حسن روحانی در دو دوره یازدهم و دوازدهم بر این مقام بود و هست. در نظر دارند که این دفعه، نه فردی روحانی از طیف آخوندها، و نه حتی فردی شخصی و سویل را برای ریاست جمهوری حاکمیت ضد بشری خود برگزینند. از اینرو، به طوری که به نظر می رسد. در صدد به ریاست جمهوری رساندن یک فرد نظامی از میان سپاه پاسداران می باشند!
ولی ظاهرا حسن روحانی و اعضای کابینه و همراهان اصلاح طلب اش، با این امر مخالف هستند؛ و می کوشند که این موضوع رخ ندهد؛ و حاکمیت به دست سرکردگان سپاه نیفتد!
یکی از مهم ترین ابزاری که هر دو سوی قضیه به آن متوسل شده اند. تغییرات احتمالی مهم در ایالات متحده آمریکا، پس از انتخابات سوم نوامبر سال میلادی جاری، و به ریاست رسیدن کدام حزب حاکم در این سرزمین است!
با توجه به مسائل پیش از برگزاری انتخابات مربوطه، و نیز اختلافاتی که سران دو کشور حاکم در ایران و آمریکا با یکدیگر دارند. و نیز با درک این حقیقت، که آخوندها بیش از اتمام حجت کردن های ترامپ و همکارانش با ایشان، مورد خطر اختلافات درونگروهی خویش قرار دارند؛ و نیز با توجه به حجم هیزم هائی که سخن چینان درون حاکمیت منحط آخوندی شان، جهت برافروخته نگاه داشتن شعله های اختلاف میان سران رژیم می آورند. همینطور از همه مهم تر، شرایط بد معیشتی مردم و به تنگ آمدن شان از بی کفایتی های مسؤلان حاکمیت مستبد آخوندی، و به همین دلیل، خیزش ملی مردم جان به لب رسیده کشور، برای سرنگونی حکومت این اشغالگران، احتمال به وقوع پیوستن چنین امری، از مرز هفتاد – هشتاد درصد عبور کرده و در حال نزدیک شدن به صد در صد، و پایان یافتن عمر منفور حاکمیت است!
یکی از مراکز خبر رسانی در کشور، که کارکنان آن از دگم ترین افراد درون رژیم ملاها، و از طیف بازاریان محافظه کار می باشند. روزنامه رسمی « رسالت » در تهران است؛ که همه کارکنان آن و نویسندگان اش، فقط رسالت حمایت از حکومت را دارند؛ و به فکر منافع معنوی و مادی ملت نیستند. یکی از نویسندگان این نشریه روزانه، اخیرا در سرمقاله آن خطاب به حسن روحانی نوشته است: « همانقدر سیاست نمی دانید؛ که دین را نمی فهمید. » وی حسن روحانی را به دلیل اظهارات اش در باب صلح با آمریکا، زیر ضرب و شتم نگارش خویش گرفته و نوشته است: « هنوز به سالگرد شهادت سردار سلیمانی نرسیده ایم. با این حال، حرف از صلح زدن و آن را به مبانی دین چسباندن چه معنائی دارد؟» !
این منبع همچنین نوشته است: « عصای برجام با تغییر دولت ها و تاکتیک ها در کاخ سفید دگرگون می شود؛ و تکیه بر آن، کاری عقلائی نیست. آنچه که حقیقتا عجیب بوده و قابل پذیرش نیست. این است که ایشان(روحانی) پس از هفت سال نسخه پیچی بر اساس منطق سازش و مذاکره، و دستآورد تحقیقا هیچ، باز هم منطق امتحان پس داده و شکست خورده خود را تنوریزه می کند. » !
قضیه از این قرار بوده، که روحانی روز چهارشنبه ۲۳مهر در جلسه هیات دولت، در واکنش به سخنان علی خامنه ای گفته است:
« جنگیدن در زمان صلح خطا است. به ویژه وقتی زورمان به دشمن نمی رسد؛ و مردم هم طالب صلح هستند. » ؛ وی ادامه داده است: « در نتیجه تحریم های نفتی و بانکی آمریکا، مردم در فشار اقتصادی قرار دارند. با اشاره به امام دوم شیعیان به عنوان < امام صلح > برای حفظ اساس اسلام (مرادش نوشته توئیتری خامنه ای در باره صلح مصلحت آمیز امام حسن با معاویه است.)؛ اگر در روز صلح جنگیدیم خطا است. به موقع باید بجنگیم؛ و به موقع هم باید صلح کنیم.» !
پیش تر اما، خامنه ای در سخنانی گفته بود:« بعضی ترسوها در نظام دم از عقلانیت می زنند؛ و در پی انفعال و فرار از مقابل دشمن هستند. ترسوها حق ندارند اسم عقلانیت را بی آورند. دشمن تلاش دارد؛ که معنای غلط عقلانیت را تلقین کند؛ و برخی هم نادانسته در داخل، همان حرف دشمن را تکرار می کنند.» !
گویا سخنان حسن روحانی، در واکنش به حرف های کنایه آمیز خامنه ای در باره اهمال کاری های او بوده است؛ و این کنایه های بی خاصیت به معنای آن است؛ که دو شخص اول و دوم یک رژیم، به فکر دیدن عمق فاجعه در حکومت ننگین شان، که مشکلات فراوان مردم است نباشند؛ و به جای یافتن راه حل های مفید جهت آسان تر نمودن زندگی مردم، در این اندیشه به سر ببرند؛ که چگونه مواضع همدیگر را بی ارزش تر کنند؟!
محترم مومنی

مقاله قبلیآمریکا سفیر جمهوری اسلامی در عراق و سه نهاد وابسته به دولت جمهوری اسلامی را تحریم کرد
مقاله بعدیچرا هفتم آبان را روز « کوروش بزرگ » نامیده اند؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.