عروس نمی تواند برقصد، می گوید اتاق کج است!

0
185

ما انسانها، خصوصیات اخلاقی عجیب و غریبی داریم. اگر بتوانیم کاری را به خوبی و درستی انجام بدهیم؛ چنان بر خود شیفتگی مان افزوده می شود؛ که می پنداریم، این تنها ما هستیم که در کل جهان هستی، قادر شده ایم که فلان کار را بکنیم. ولی اگر عکس آن رخ بدهد، ضعف و ناتوانی خویش را نادیده می گیریم؛ و به دنبال تراشیدن دلایلی می گردیم؛ که تا همه ناکامی ها، ناتوانی ها و بی عرضگی های مان را، به حساب عواملی بگذاریم، که به وسیله آن عوامل بایستی شایستگی خودمان را به دیگران عرضه بداریم!

سران حکومت واپسگرا و اشغالگر اسلامی هم، با آنکه به قول سعدی شیرازی شاعر توانای میهن مان، فقط لباس ظاهری آدمیت را بر تن دارند؛ و جان آدمیت نزدشان نیست. چون جهت انجام دادن برخی از کارها در امور جاری مملکت، به غایت ناتوان و بری از هرگونه شایستگی می باشند؛ عدم موفقیت شان در خیلی از کارهائی را که تا کنون انجام داده اند؛ را به گردن همدیگر می اندازند. و با خزئبلاتی که به دیگران ارائه می دهند، دلایل نا معقول و تمسخر آمیزی را، به عنوان اسناد عدم تحقق یافتن برنامه هائی که برای پیشرفت امور در کشور در نظر داشته اند بر می شمرند!

تا جائی که با دست دادن مهدی بازرگان با برژینسکی در اوایل انقلاب، که مورد اعتراض آقایان واقع شده بود بگیرید؛ تا….. اکنون که قدم زدن ظریف وزیر امور خارجه رژیم، با جان کردی همتای آمریکائی او، به نظر ایشان خطاهای بسیار بزرگی بوده اند؛ که مسبب همه کاستی های کشورداری حضرات گشته اند. صرف نظر از ابلهانه بودن چنین اعتراضاتی، اینکه یک جا یکی از ایشان(سعید جلیلی)، اجازه دارد که با (سناتور برنز) قدم بزند، هیچکس به او معترض نگردد؛ اما در جائی دیگر، ظریف مجاز نیست که در زمان” آنتراکت ” فاصله میان ساعات مذاکرات هسته ای کذائی، با جان کری در بیرون از سالن مذاکرات قدم بزند. آدمی را وا می دارد، که چگونگی برتری و صحت کار اولی نسبت به دومی را، نزد خودش حلاجی کند؛ تا بلکه در ارتباط با این مسأله، بتواند به یک نتیجه معقول و منطقی برسد!

البته به هزار دلیل، این که ظریف یا جلیلی و یا هر فرد دیگری از مسؤلان بی کفایت این جمهوری اشغالگر، هر کاری که انجام بدهند به زیان مردم ایران خواهد بود؛ هیچ تردیدی وجود ندارد. ولی چون ” همگی شان، سر و ته یک کرباسند”؛ مشخص نمودن برتری های این بر آن و یا عکس آن، هیچ کمکی که به ما و میهن مان نخواهد کرد؛ بلکه باعث تلف شدن وقت گرانبهای ما نیز می گردد. اما چون برخی از سران رژیم آخوندی، به ویژه نمایندگان مجلس شورای اسلامی، در این باره زیاد ” متّه به خشخاش می گذارند ” ؛ حساسیت های ما، به عنوان مخالفان حکومت ننگین اسلامی را، جهت سردرآوردن از این قضیه ” یک بام و دو هوای ” جمهوری منفور اسلامی، بیشتر تهییج و ترغیب می نمایند!

تفاوت جلیلی با ظریف، و سناتور برنز با کری چیست و در کجاست؟ قدم زدن جلیلی با برنز، و ظریف با کری، چه فرقی با هم دارند؟ که کار یکی شان کاملا بدون ایراد است؛ اما کار آن دیگری سر تا به پایش عیب و ننگ می باشد؟ اولی را زیر سبیلی رد می کنند، اما دومی را بیشتر از آنی که هست بها می دهند. و آن را در بوق و کرنای رژیم، به گوش جهانیان هم می رسانند. تفکرات بی خردانه اینها آنقدر بی منطق و پیش پا افتاده است؛ که اصل موضوع را فدای فرع آن می کنند!

” خانه از پای بست ویران است، خواجه در بند طاق ایوان است ” !

دشمنان ایران و ایرانی، دشمنان خارجی ما که این دزدان و غارتگران داخلی را بر ما و میهن مان استیلا داده اند؛ از ابتدا بر آن بوده اند، که به هر طریقی که بتوانند، سرزمین اهورائی و کهنسال ما را، جهت رساندن خویش به آرمان های پلیدی که دارند؛ تکه تکه کنند و به چند کشور کوچکتر تقسیم نمایند. برای رساندن خود به چنین نتیجه شومی، می بایست که مشتی بی وطن را در سرزمین باستانی ما بر سر کار می گذاشتند؛ که تا از بخش بی خردی و خودکامگی و قدرت پرستی آنها، به بهترین وجه ممکن استفاده کنند؛ و خودشان را به مقاصد تبهکارانه ای که دارند برسانند. نوکران ایشان نیز درس شان را به خوبی بلدند؛ اما دعوای آنها با ارباب های شان، بر سر به خطر انداختن یکپارچگی ایران نیست؛ بلکه سهمی که اینها برای خودشان می خواهند؛ خیلی بیشتر از آنی است، که ارباب برای آنها در نظر گرفته است!

آنچه که مورد اختلاف هر دو گروه از دشمنان داخلی و خارجی ایران و ایرانی است؛ نا همآهنگی تقسیماتی است، که آنها در جلسات شوم مذاکرات ظاهری هسته ای بر سر آن به گفتگو می نشینند. در استان مرکزی، استان دهم( اصفهان و نطنز)، استان بوشهر، و به طور حتم در چندین جای دیگر ایران، تأسیسات و مراکز اتمی جمهوری اسلامی فعال هستند. چنانچه خدای ناخواسته، بر آن باشند که مملکت ما را به سرنوشت بسیار غم انگیز تکه پاره شدن محکوم نمایند؛ نمی توانند این بخش های وسیعی که در بالا نام برده شد، را به حکومت جنایتکار آخوندی ببخشند؛ و بقیه قسمت های دیگر را، برای خودشان که همانا قدرت های بزرگ جهان، اعم از کشورهای اروپائی و ایالات متحده است نگه بدارند!

سران حکومت اهریمنی رژیم آخوندی، که نه فقط با ملت ایران، بلکه با همدستان خودشان نیز رندی می کنند؛ در بن بست مذاکرات نه هسته ای، اما ایران شکنی، می خواهند که حرف شان را به کرسی بنشانند؛ ولی همدست های ایشان هم کم زرنگ نیستند. بلکه بسیار بسیار بیشتر از آنها رندی و دغلکاری دارند. اینکه ظریف یا هر مهره دیگری از رژیم ویرانگر آخوندی، با کدامیک از مهره های کشورهای به ظاهر مخالف با هسته ای شدن جمهوری اسلامی( که همه اش عوامفریبی و نیرنگ است) قدم بزنند، تلفنی مذاکره بکنند، نامه های فدایت شوم به همدیگر بدهند، و….. ؛ هیچ تفاوتی برای آخوندها و هم پالکی های آنها ندارد. اما این مسائل، برای ایرانیاران حقیقی، بسیار مهم است، و در درجه بالای اهمیت قرار دارد!

مردم ایران چه از ملت باشند یا که امت جمهوری اسلامی، متأسفانه با ضربه های یکنواختی که در طول این سه دهه و اندی بر پیکرشان وارد آمده است؛ وجدان آگاه و بیدارشان، چنان به خواب عمیقی فرو رفته، که بعید به نظر می رسد، به این آسانی ها نیز از خواب غفلت برخیزند؛ تا هشیار شوند و دریابند، که در جریان عدم آگاهی ایشان و به خواب رفتن وجدان بیدارشان، دشمنان ایران و ایرانی، چه نقشه هائی برای ویران نمودن کشور سرفراز آنان کشیده اند؟!

چون مانند عروسی که نمی تواند یا بلد نیست که برقصد؛ کجی اتاق را بهانه می کنند و می گویند: ” سران حکومت آخوندی و نوکران آنها، موجودات سنگین دل و جانی و بی منطقی هستند؛ که مقابله با آنها جز کشتار مردم هیچ نتیجه دیگری نخواهد داشت.” این احتمال که آدمی به مرگ طبیعی نمیرد و به دست کسی کشته بشود؛ همیشه وجود دارد. اما این خطر مخوفی که اکنون میهن عزیز ما را تهدید می کند؛ بسیار مهم تر از جان چندین تنی است؛ که امکان دارد در رابطه با قیام علیه رژیم بی تمدن اسلامی، و سرنگون نمودن آن از دست داده بشوند!

سالم ماندن همه ایران، و حفظ یکپارچگی آن مهم تر است یا کشته شدن چند ایرانی؟ محافظت کردن از حیات جغرافیائی ایران، که بسیار وسیع تر از اینی که هست بوده؛ و در طول تاریخ بخش هائی از آن از دست رفته اند مهمتر است؛ یا پیشگیری کردن از تکرار شدن خفت بار این ماجرا و کاسته شدن وسعت سرزمین پهناور آریائی ما؟!

ایران ما را، در مسیر تباه شدن قرار داده اند؛ آنوقت ما، از بیم از دست رفتن جان چند ایرانی میهن پرست اجازه بدهیم؛ که بیگانگان برای به خطر انداختن یکپارچگی میهن مان، تبانی کرده و توطئه چینی بکنند؟ بی جهت نبوده که شاعر فرموده: ” خانه از پای بست ویران است، خواجه در بند طاق ایوان است ” !!

محترم مومنی

مقاله قبلی«مرد پرنده‌ای» برنده اصلی جوايز استراليا
مقاله بعدیپیام مدير برليناله برای حضور پناهی در اين جشنواره
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.