طرفداران بی خاصیت ولی فقیه و دشمنان بی خاصیت تر او!

0
209

از وقتی که کشور آکنده از هر نوع نعمت، باستانی، بزرگ، و خیلی خیلی زیبای ما، که به دلیل دلسوزی های پادشاه از دست رفته مان، و بدون تردید بسیار با کفایت و تدبیر، که ایران را با تلاش بسیار به مرز بی نیازی از دیگران رسانده بود. با تمهیدات دشمنان قسم خورده داخلی که به نیات حیله گرانه و خصمانه دشمنان زیاده طلب خارجی، پاسخ مثبت دادند؛ و ایران کاملا آماده شده برای هر نوع استفاده ای را، جهت بیرون راندن شاه میهن پرست، و به درون آوردن آخوند خمینی انتقامجوی تازی پرست، دو دستی تقدیم نوکران بیگانه کردند. سازمان ها و مؤسسات کشوری – لشگری، که به دنبال نام های شان، پسوند منفور اسلامی نیز قرار داشت؛ پشت سر هم، بدون هیچگونه نیازی در مملکت ما راه اندازی شدند. تا که سران حکومت دست نشانده غربی ها، بخصوص آمریکای ینگه دنیائی، بتوانند که در سراسر کشور، جاسوسان خودفروخته و ضد ایرانی خودشان را، در آن مراکز نوبنیاد به کار بگمارند. تا از این طریق بر همه جا و همه کس احاطه ی کامل را داشته باشند!

غیر از بیت منحوس رهبری، و کاخ ایستاده در آغوش ننگین حکومت آخوندی، ساختمان ریاست جمهوری اسلامی، چندین مرکز اداری ، که شامل زیرمجموعه های کشوری و لشگری هم می باشند؛ در ایران راه اندازی شدند. پیش از حضور حکومت شوم آخوندی در ایران، دو مجلس شورای ملی و سنا، همآنند سایر ممالک گیتی، در مملکت ما نیز به امور داخلی کشور می پرداختند. که در آنها نمایندگان تحصیلکرده و آگاه آقا و خانم، از سوی مردم ایران در آنها مشغول انجام وظیفه بودند. و حضور حقیقی و حقوقی فعالی نیز داشتند. ولی پس از حاکمیت انقلاب نکبت اثر اسلامی، مراکزی کشوری و لشگری را به وجود آورد و تشکل بخشید!

مجلس شورای اسلامی، مجلس ” خبرگان رهبری ” ، ” شورای نگهبان ” به اضافه ” سازمان تبلیغات اسلامی ” ، ” شورای مجمع تشخیص مصلحت نظام ” ، و چندین مرکز ریز و درشت دیگر نیز، تشکیلات ضد بشری حکومت آخوندی خود را اعلام نمودند؛ و در راستای به ثمر رساندن آرمان های خودخواهانه حاکمیت اسلامی به کار پرداختند!

از جمله مراکزی که در دل برخی از وزارتخانه ها و دانشگاه ها و محله های مختلف در کشور به وجود آمدند و فعالیت فراوانی هم داشتند؛ می توان از ” انجمن های اسلامی ” ، ” ادارات امور تربیتی ” ، ” شوراهای محلی ” را هم نام برد. در تمام سازمان های رسمی و غیر رسمی، و مؤسسات نام برده شده در بالا، همه گونه افراد معمولی و اشخاص صاحب نام، دست اندر کار رتق و فتق امور کشور( البته فقط آن بخش از خدماتی، که راه های جاسوس پروری و جنایت پیشگی و دزدی و …… را اداره و نظارت می کردند.) بودند و هستند؛ ظاهرا به خدمات خدا پسندانه اشتغال داشتند و دارند. اما در نفس عمل، آنچه که هیچگاه و به هیچ نحوی در قاموس ایشان وجود نداشته و ندارد؛ ایمان به خدا و شناخت حقیقی او بود و هست !

در این مراکز نوبنیاد، کارمندانی فعالیت می نمایند؛ که یا واقعا به نوکری رهبر و نظام بی نظم جمهوری اشغالگر و نامبارک اسلامی، تفاخر بسیار ابلهانه ای داشتند و هنوز هم دارند. و یا کسانی که به موارد بالا هیچ تعلق خاطری نداشتند و ندارند؛ و صرفا جهت تأمین مخارج زندگانی خودشان در آن مراکز مشغول کار بودند و هنوز نیز هستند. بعد از گذشتن بیش از سه دهه از اسارت ایران و ایرانی نزد سران و دست اندرکاران حکومت بی کفایت و نالایق و بی هویت آخوندها، بر تعداد کسانی که اکنون دیگر به خوبی به ماهیت قدرت پرستانه و سود جویانه ایشان پی برده اند؛ و بر آن اشراف کامل یافته اند افزود گشته است. البته چنین رخدادی که طبیعی هم به نظر می رسد (چون اگر جز این به نظر می رسید غیرطبیعی و نادرست هم بود.) ؛ کاملا قابل پیش بینی هم بود !

همانگونه که می دانید و می دانیم، پس از به درک واصل شدن خمینی جنایتکار، اولین رهبر حکومت ولائی فقاهتی جمهوری ننگین اسلامی، با فتنه گری و دروغپردازی و شارلاتانی آخوند کوسه، شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی رسما جانی، موجود حقیری مانند سید علی خامنه ای، که آخوندی یک لا قبا و روضه خوانی درجه صفر بیشتر نبود. رهبر بلا منازع رژیم خودپرستان و سودجویان اسلامی گردید. تا به یاری اربابان داخلی و خارجی خویش، جانشین خمینی در بیت رهبری بشود؛ و عنان و اختیار این حکومت ضد بشری و ضد ایرانی را در دست بگیرد !

در میان کسانی از مسؤلان، مدیران، وزرا، نمایندگان مجالس شورای اسلامی و خبرگان رهبری، و شورای نگهبان، امامان جماعت و جمعه، رؤسای همه ادارات و سازمان ها و همه مؤسسات و …… در کشور، عده ای از ایشان به شدت طرفدار و سرسپرده مقام عظمای رهبری هستند. اما کسان دیگری هم می باشند، که نه چشم دیدن او را دارند؛ و نه می توانند حضور یک آخوند تحصیل علوم دینی نکرده ای، مانند خامنه ای را در جایگاه نفر اول رژیم متحمل بشوند. به عنوان حامیان ظاهری ولی فقیه، و دشمنان و مخالفان پنهانی وی، یا در رأس امور و یا در نقش های پائین تر هستند !

دسته نخست که طرفداران بی خاصیت رهبر حکومت آخوندها می باشند؛ چه در سلک آخوندها، و چه در نقش کارکنان ریشوی جان نثار او مشغول کار می باشند. را می توان به تعبیری دوستان بی خاصیت فعلی وی، و دشمنان بی چون و چرای آینده سید علی نام برد. ولی گروه دوم را، باید در صف دشمنان بی خاصیت اکنون او، و نیز دشمنان بی خاصیت تر آخوند ملا نشده خامنه ای قدرت پرست رژیم اشغالگر اسلامی برشمرد. که اگر نیک بنگرید و مفاهیم چند جمله بالا را، با دقت بیشتری نزد خودتان تحلیل بفرمائید. به این نتیجه خواهید رسید؛ که هیچ آینده مطلوب و روشنی، نه برای این حکومت جعلی، نه برای دوستان و دشمنان فعلی و آتی او، و نه حتی برای خود رهبر مستبد حکومت، و بقیه نوکران و مزدوران این رژیم دیکتاتوری وجود نخواهد داشت !

چون که قرار نیست مردم ایران، همینطور سرسپردگان نظامی و غیرنظامی جمهوری پلید اسلامی، تا ابد کر و کور و لال باقی بمانند. نبینند و نشنوند و درک نکنند؛ که آخوند محمد یزدی رئیس کنونی مجلس خبرگان رهبری، و رئیس دولت یازدهم آخوندها حسن روحانی، در جملاتی که در سخنرانی اخیر خویش، جهت رساندن پیام های حالی کننده خودشان، برای شنوندگانی خاص ایراد می نمودند. و چه کنایه های دوستانه و دشمنانه ای را، بدون نام بردن از خامنه ای، در قالب ایماء و اشاره به زبان آورده اند؟ چنانچه خودمحوری های رهبر ادامه بیابد؛ و چنانچه اربابان و استادان داخلی او، به خامنه ای هیچ مجال بیشتری ندهند که نخواهند داد. بمب های آماده انفجار درون مملکت اسلامی، از بستر مخفی گاه تظاهر به دوستی پیروان این جمهوری، بیرون می آیند؛ و با رسیدن جرقه ای، کلیت نا مأنوس و پوشالی جمهوری اسلامی را، به درگیر شدن با یک سونامی از دشمنان و معترضان داخلی مواجه خواهد نمود. زیرا بدون تردید، اکنون رژیم آخوندی و سران جنایتکار آن، جز آرامش قبل از طوفان را درک نمی کنند. در همین بی خبری از سرنوشت حتمی خود و حکومت منفورشان، به درجه سقوط و نیستی تنزل خواهند نمود !

محترم مومنی

مقاله قبلیجدیدترین اقدام عجیب فدراسیون فوتبال
مقاله بعدی۱۰ فرمان اسلامگرایان داعش برای مسیحیان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.