شمه‌ای از دیدگاه‌های خانم مرجان گرین بلات درباره آزار زنان در جمهوری آخوندی! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
208

مرجان گرینبلات، بنیان‌گذار «ائتلاف حقوق همه اقلیت‌ها در ایران» و عضو بخش اقلیت‌های خاورمیانه در «اتحادیه ضد افترا»، می‌گوید»: شیوع «زن کشی» که یک جرم ناشی از تنفر جنسیت‌گرایانه، باهدف کشتن زنان به خاطر زن بودنشان است. در ایران «از نتایج مستقیم بازمهندسی مردسالارانه ساختارهای اجتماعی و قدرت زدایی حقوقی و فرهنگی از زنان و دختران توسط حکومت» است!.

گرینبلات روز پنجشنبه در مقاله‌ای در نیوزویک نوشت: «کشتن زنان به نام ناموس و فرهنگ، مانند دیگر بی‌عدالتی‌ها و رفتارهای وحشیانه احیاشده در ایران، در حال باز ادغام شدن در جامعه‌ای است؛ که از تبلیغات، به‌عنوان ابزاری ابتدایی برای تهدید و اجبار استفاده می‌کند.»!

او در این مقاله افزوده است: «رژیم برای کسانی که در این مسیر قرار نمی‌گیرند، به اعدام، شکنجه و زندان متوسل می‌شود. تا صداها را خاموش، آزادی را سرکوب و ظاهر اختلاف را حذف کند.»

به گفته گرینبلات: «زن ‌کشی سلسله‌مراتب اجتماعی ایران را که طبق آن برخی افراد به اسم خدا، کشور، یا ناموس، حتی به بی‌شرمانه‌ترین و یا عجیب‌وغریب‌ترین آداب‌ورسوم، کنترل سرنوشت برخی دیگر را در دست دارند. تقویت می‌کند.»!

گرینبلات می‌نویسد: «کسانی که خود را تعیین‌کننده سرنوشت مردم قرار داده‌اند. معمولاً مقامات حکومتی غیر منتخب هستند. پلیس امنیت اخلاقی که بازداشت‌های اولیه را انجام می‌دهد؛ قضاتی که مجازات را تعیین می‌کنند؛ و شکنجه‌ گران و دژخیمانی که احکام را اجرا می‌کنند.»!

او می‌نویسد: «قوانین پس از انقلاب حکم می‌کند؛ که برادرها، پدرها و شوهرها مالک زنان در زمان حیاتشان هستند. آن‌ها به‌عنوان کسانی که سرنوشت زنان را در دست دارند. ظاهرشده‌اند. آن‌ها اجازه یافته‌اند؛ که سرنوشت زنان را، با به انحصار گرفتن پول و حق انتخاب ازدواج به دست بگیرند؛ و هم‌زمان به‌عنوان قاضی و جلاد، جان آن‌ها را بگیرند.»!

گرینبلات یادآوری می‌کند که «از شروع انقلاب ۱۳۵۷، زنان ایران به‌طور تدریجی جایگاه برابر در نزد قانون و همچنین حق تعیین سرنوشت برای خود را ازدست‌داده‌اند.»!

او می‌نویسد: «در دادگاه‌ها، زنان نصف همتایان مردشان ارزش‌دارند. در جامعه به‌طور عمده، زنان به‌عنوان دارایی دیگران قلمداد می‌شوند. از حق انتخاب برای لباس، تحصیل و کار گرفته تا ازدواج، طلاق و گرفتن حضانت کودکان، زنان در موقعیت ضعیف‌تر [به نسبت مردان] هستند. در تمامی مراحل زندگی، سرنوشت یک زن را مردان خانواده او تعیین می‌کند.»!

به گفته گرینبلات، «در زندگی و در مرگ، زنان همیشه کم‌ارزش‌تر قلمداد می‌شوند. شهادت یک زن بی‌ارزش است و کمتر از شهادت یک مرد ارزش دارد. حق او برای ارث بردن، از حق برادرانش کمتر است. پیش‌قدم شدنش برای طلاق ارزش کمی دارد. در مورد مرگ، حیات او چشم پوشیدنی است و به همین خاطر این موضوع مرگ‌های ناموسی را، مخصوصاً با توجه به مجازات ناچیز [قتل‌های ناموسی] توجیه‌پذیرتر می‌کند.»!

گرینبلات تأکید می‌کند که در ایران «رفتار با زنان به‌عنوان موجوداتی کم‌ارزش‌تر، قدرت پویای خطرناک و حتی مرگباری را ترویج می‌کند؛ که مردان را در موقعیت نهایت قدرت و کنترل زنان قرار می‌دهد. مردان شرطی می‌شوند؛ که انتظار داشته باشند زنان تسلیم و مطیع باشند. تا [مردان] سلطه خود بر آن‌ها را تائید کنند.»!

به نظر گرینبلات، قوانین فعلی در ایران به مردان اجازه می‌دهد؛ که در خصوص درآمد و معیشت زنان تصمیم بگیرند. او می‌نویسد مردان «زنان را بخشی از مایملک خود می‌دانند؛ و به همین خاطر حس می‌کنند که حق‌دارند بر بدن آن‌ها هر‌گونه ‌ای که خواستند ستم کنند؛ و درباره قابلیت تولیدمثل آن‌ها تصمیم‌گیری کنند. از همه قابل‌توجه‌تر، این‌که حس می‌کنند می‌توانند بدون آنکه تحت مجازات عمده‌ای قرار بگیرند، زندگی آن‌ها را بگیرند.»!

گرینبلات هشدار می‌دهد: که «تا زمانی که تغییرات اساسی اجتماعی و حقوقی روی ندهد، جان‌های بیشتری از دست خواهد رفت.»!

و…… این‌همه نا به سامانی‌ها برای زنان در ایران، همه‌اش به خاطر دیدگاه ظالمانه مردان و حاکمیت علیه زنان ایرانی نیست. بلکه خودشان هم در این رابط کوتاهی کرده‌اند!

چه تعداد زنانی را می‌شناسیم؛ که بخشی از اوقات روزانه‌شان را، به مطالعه و آموختن آنچه هنوز نمی‌دانند اختصاص می‌دهند؟ چه تعدادی از زنان و دوشیزگان ایرانی را سراغ دارید؛ که برای ستاندن حقوق انسانی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و حتی سیاسی خودشان، به‌اتفاق برخی دیگر از هم‌جنسان خویش، به مراجع قانونی کشورشان و یا حتی به مراکز بین‌المللی حقیقت نگر مراجعه کرده باشند. تا بتوانند برای خود و سایر زنان ایران کاری انجام داده باشند؟!

بدیهی است با چنین شرایطی، هر قدرتی که در اسارت حس دیکتاتوری خویش باشد. از موقعیت بی‌تفاوتی‌های این نوع از زنان «باری به هر جهت» سوءاستفاده بکنند؛ و هر نوع ستمی را بر آنان روا بدارند؛ و هیچ‌گاه حق مسلم این موجودات ارزشمند و قابل‌احترام و مفید در هر جامعه‌ای را، به‌طور کامل به وی بپردازند؛ و هرگز به قانون‌شکنان اجازه ندهند؛ که در دل اجتماع، درباره زنان چنین ناروائی هائی به انجام برسند!

ای‌کاش که بانوان و دوشیزگان عزیز میهنمان، به‌درستی به حقوق همه‌جانبه خویش پی ببرند. تا که در این رهگذر، هرگز به کسی اجازه تداخل در امور شخصی خودشان را ندهند!

محترم مؤمنی

مقاله قبلیاسرائیل: ۲۸ پایگاه موشکی حزب‌الله را در مناطق مسکونی بیروت شناسایی کردیم
مقاله بعدیسیلی که از زاغه‌ها و کپرهای حاشیه‌نشین‌ها سرازیر خواهد شد! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.