شطرنج سوريه را در صفحه خاورميانه بهتر درك كنيم

0
158

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

پيش از هر چيز سياستمداران خاورميانه بايد دركي درست از شرايط و اهداف صفحه خاورميانه داشته باشند، تا درك كنند كه چه در سوريه روي مي دهد. متأسفانه سياستمداران و حتي تحليلگران خاورميانه دانش سياسي شان از دنياي امروز و دانش سياسي غرب بسيار فاصله دارد؛ همچنان كه در ساير علوم. بايد پيش از هر چيز توجه كنيم كه وقتي از غرب سخن مي گوييم، از كشورهايي حرف مي زنيم كه در زمينه تمام علوم، از پزشكي گرفته تا مهندسي و از مباحث نظري گرفته تا عملي، چنان از ديگران فاصله گرفته اند كه اينك عمدتاً آنچه را ديروز تخيل مي دانستيم، امروز عملي و شدني ساخته اند؛ اما چگونه است كه برايمان خيلي عجيب است كه همان ها، تنها در علوم سياسي از ما جلو نباشند و در حد مبتديان بازي كنند؟ يعني پروژه هايي كه ناسا براي آينده دارد و كشفياتي كه امروز غرب از جهان هستي ارائه مي كند، و كمكي كه امروزه علم پزشكي غرب به بيماران و آسيب ديدگان مي كند، به آن ميزان است كه معجزات ديروز خوانده در كتاب هايمان را تداعي مي كند كه جملگي آن قدر حيرت آورند، توهم نمي شماريم، اما چند حركت سياسي زيركانه را از آنان انتظار نداريم و توهم توطئه مي شماريم! جالب است همين كساني كه هر نوع برنامه ريزي در سياست هاي آينده نگر كشورهاي پيشرفته را انكار مي كنند و توهم مي شمارند، در حوزه شخصي تا با كسي اختلاف پيدا مي كنند، فوراً به او انگ جاسوس و آدم فروش و غيره مي زنند و اين برچسب هاي بدون سند و مدرك را كه اتفاقاً توهمي است، جزو توهم توطئه نمي دانند، اما گزارشات از حالت سري خارج شده را تا تحليل مي كنيد، مي گويند توهم توطئه است و از منطق دايي جان ناپلئون برمي خيزند و عجيب تر اين كه طوري از آن اثر سخن مي گويند كه گويي متوجه نيستند، آن يك رمان است متعلق به قرن پيش، نه سندي از گزارشات از حالت محرمانه خارج شده. اتفاقاً اسناد اخير از حالت محرمانه خارج شده پيرامون حوادث 28 مرداد به روشني مهر ابطالي بود بر انديشه كساني كه وقايع سياسي منطقه و دنيا را فاقد متغييرهايي مي دانند كه چه بسا از خارج تأثير مي گذارند و بر متغيرهاي داخلي بسيار نيز دخيل اند و ناديده گرفتن هر يك از عوامل داخلي و خارجي از ساده انديشه ناشي مي شود. به عبارت ديگر، هر دو جهان بيني باطل اند: جهاني بيني اي كه از وقايع تاريخي و سياسي به گونه اي سخن مي گويد كه انگار مردم و متغيرهاي مشهود اجتماعي تأثيري در آن دارند (كه بازآفريني همان انديشه “تقديرگرايي” است كه قبلاً به خداوند و دست تقدير نسبت مي دانند و اينك به آمريكا و انگليس و غيره) و همه چيز چون سناريويي از قبل توسط “آن ديگران” طراحي شده است و همين طور جهان بيني اي كه مي پندارد، تنها متغييرهاي داخلي در وقايع سياسي و تاريخ تأثيرگذارند و مثلاً حضور مردم در خيابان و تظاهرات براي سقوط يك رژيم كافي است كه هم وقايع ايران 88 و هم بهار عربي در سوريه ثابت كرد كه اين طرز تفكر بسيار ساده لوحانه است و قضايا بسيار پيچيده تر از اين تقليل گرايي هاست و فرضاً اگر در مصر مبارك سريع كنار رفت، تنها تظاهرات گسترده مردمي نبود و به خاطر فشار مداوم خارجي به ويژه مقامات آمريكا –آن هم علني و نه در خفا- نيز بود و باز در سقوط مرسي اين مردم بودند كه به خيابان ريختند و مخالفت آمريكا با دخالت ارتش نتوانست مانع از آن شود و همراهي كشورهاي عربي با تصميم مردم و ارتش مصر تنها متعاقب آن بود؛ گرچه بي تأثير نيز نبود، و هم تنگناهاي مالي و اقتصادي دوران مرسي در نارضايتي گسترده مردمي نقش داشت و هم حمايت هاي مالي اعراب از دولت موقت مصر در استحكام و تثبيت آن. مهم آن است كه هر ديدگاهي پيرامون دخالت هر يك از عوامل با استناد به اسناد و كتب تاريخي، بتواند آن ها را به روشني و به دقت تحليل و تبيين كند و چشم بسته و سربسته با كلي گويي ها و برچسب ها، مدعي دخالت ها نگردد. (كه معمولاً كار پروپاگاندا و رژيم هاي ديكتاتوري است)

نخست بايد بدانيم كه برخلاف ساير مناطق، در غرب در علوم سياسي نه يك ديدگاه وجود دارد، نه آن را به سود خود مي بيند و نه اين چند ديدگاهي قفل مي شود و آنان مي دانند كه چگونه اجازه ابراز وجود و حضور گردشي را به همگان بدهند. اين نكته اي مهم است كه سياستمداران و روشنفكران همه كشورهاي خاورميانه به جز اسرائيل از آن غافل اند و متوجه نيستند كه هر طرح يا برنامه اي وقتي در غرب مطرح مي شود، به معني آن نيست كه حتماً همان برنامه اجرايي مي شود و عيناً پياده خواهد شد، بلكه مجموعه اي از طرح ها و سناريوهاي پيشنهادي هست كه طرفداران و مخالفاني دارد كه به فراخور شرايط موجود و در حال تغيير پيش آمده و همين طور واكنش هاي ما، يك طرح از ميان بقيه برگزيده مي شود و حتي در زمان اجرا نيز ممكن است تغييرات بسياري كند. يعني، اگر از يك سوي طرح ها و برنامه هاي كشورهاي خارجي را قبول مي كنيم كه هدفمند شليك مي شوند، همزمان بايد توجه كنيم، كه طرح ها و برنامه هاي متعدد و چه بسا متعارضي هستند كه در كنار يكديگر در حال رقابت اند و هوشياري ما مي تواند شرايط شان را به كلي تغيير دهد. سپس بايد توجه كنيم، كه آنان بسياري از چيزهايي را كه ما توطئه مي خوانيم، جزيي اجتناب ناپذير از دنيايي واقعي اي مي دانند كه در آن زندگي مي كنيم و اين ما بسياري از شرقي ها هستيم كه اختلافات را چيزي عجيب مي دانيم و سريع برچسب هايي مثل دسيسه، عامل خارجي، خيانت بدان مي زنيم، بماند كه خارجي بودن يا وابستگي نيز به صرف خود جرم و جنايت و خيانت نيست و اتفاقاً در تاريخ خاورميانه، فجايعي كه داخلي هاي متعصب و نادان آفريدند، هيچ خارجي وابسته اي اگر هم مي خواست نتوانست به وجود آورد. با اين مقدمات مي رويم، سراغ سوريه.

اساساً فتح يك كشور مثل سوريه به دست يكي از طرف هاي درگير به صرف خود يك پيروزي مهم است؟ از منظر روسيه و حاميان اسد و حتي رزمندگان سوريه بلي، اما از منظر غرب و متحدان ارتش آزاد سوريه خير. دكترين چند دهه آمريكا را بخوانيد تا دريابيد كه چه آينده نگري هايي در آن وجود دارد كه هيچ يك توهم نيستند، كه طرح و برنامه اند؛ آن نيز اتفاقاً پس از بررسي هاي متعدد از طرح هاي متعارض حاصل شده است. تروريست به عنوان اصلي ترين تهديد براي آمريكا، پس از بحران سوريه چه شده است؟ از يازده سپتامبر ايالات متحده آمريكا چه تعداد تروريست را دستگير نموده يا كشته است؟ آن هم به قيمت جان تعدادي از سربازان آمريكايي و با صرف هزينه هاي كلان؟ اما همين حالا در سوريه بيش از 15000 تروريست كشته شده اند، بدون اين كه حتي يك سرباز آمريكايي كشته شود. آن هم بدست رقيبان آمريكا و طي ضربات متقابل به رژيم اسد و حاميان اش به خصوص حزب الله و ايران. هيچ درگيري اي در يك كشور پس از جنگ ويتنام به اين سوي، به اندازه بحران سوريه براي آمريكا دستاورد نداشته است؛ حتي جنگ افغانستان در دوران جنگ سرد. دقيقاً كساني كه تصور مي كنند، روسيه در سوريه نبرد را بر آمريكا برده است، در توهمات هستند. همين حالا اگر جنگ سوريه قطع شود يا اسد سقوط كند، هم كشتار تروريست ها قطع مي شود، هم هزينه هاي كمرشكن ايران از بابت سر پا نگاه داشتن اسد. بنابراين، نوار پيروزي هاي آمريكا قطع مي شود. اصرار پوتين بر رژيم اسد موجب شده بسياري از ساده انديشان تصور كنند، جنگ تنها بر سر اسد است. در حالي از منظر روسيه چنين است، از منظر استراتژيست هاي آمريكا اصلاً چنين نيست (مصداق آن ضرب المثل معروف: تو مو را بيني و من پيچش مو). اتفاقاً شيريني ماجرا براي استراتژيست هاي آمريكا آن است كه سقوط اسد اگر به نفع آمريكا نيست، به نفع روسيه و ايران نيز نيست و اين موجب مي شود كه نه آمريكا، كه روسيه و به خصوص ايران هزينه هاي نگه داشتن اسد را بپردازد. درست است؛ اگر اين سوي ماجرا تعدادي سياستمدار با افكاري امنيتي و احساسات جنگ سردي را داريم، در آن سوي ماجرا با كساني طرف هستيم كه همان جنگ سرد را بدون شليك حتي يك گلوله از ابرقدرت شرق كه داراي پيشرفته ترين سلاحهاي حتي غيرمتعارف بود، برده اند و همين يك كارنامه واقعي كافي است تا بدانيم كه با چه حرفه اي هايي طرف هستيم. هيچ از خود پرسيده ايد كه چرا اوباما براي حمله و تنبيه اسد بابت استفاده از سلاح شيميايي مدام مي گفت كه يك “حمله محدود” مي خواهيم انجام دهيم. چون اولاً در آمريكا رياست جمهور گرچه يكي از شخصيت هاي مهم است، به هيچ وجه تنها تصميم گيرنده نيست و مهمتر از آن بخش بزرگي از واقعيات موجود در دنياي پيش روي را مشاوران و استراتژيست هاي آمريكايي در اختيار رئيس جمهور، سناتورها و ساير سياستمداران مي گذارند و آنان در اين فضاي تعريف شده از اطلاعات داده شده، تازه تصميم گيري مي كنند و مشاوران پرزيدنت اوباما به او رساندند كه سقوط زودهنگام اسد به هيچ وجه به نفع آمريكا نيست و هر نوع ضربه اي به اسد نبايد به سقوط به خصوص زود هنگام اش منتهي شود. باز به همين دليل است كه براي كمك نظامي به مخالفان نمي گويند درصددند تا نيروهاي مخالف اسد بر او پيروز شوند، بلكه مي گويند تا “تعادل و توازن برقرار شود”. به عبارتي، تا تعادلي كه براي تداوم پيروزي آمريكا و شكست تروريست ها و رژيم ايران ضروري است، حفظ شود. رژيم اسد بي شك سقوط خواهد كرد و مدت هاست كه حاكميت اش را بر كشور از دست داده، اما به موقع، و در اين خصوص آمريكا حكايت ورق بازي را دارد كه كارت خاتمه دهنده بازي اش را تنها در صورت لزوم به موقع رو مي كند و تا پيش از آن مي گذارد تا بازي به نفع او همچنان ادامه داشته باشد. شاید تنها نکته ای که از نظر اوباما دور مانده، این است که “حالا” نه تنها حملات محدود، که حتی حمات وسیع تر آمریکا منجر به سقوط اسد نمی شود، چون ایران از طریق پاسداران، حزب الله لبنان و عراق به سرعت کمبود نیروها و سلاح ها را برطرف می سازد و جایگزین شان می کند و حملات آمریکا تنها موجب می شود که ایران و متحدان اش بیشتر در گرداب سوریه فرو روند و برای ممانعت از غرق شدن، نرمش قهرمانانه (!) بیشتری از خود به خرج دهند. البته، در ايران چهار تا انسان صاحب عقل توانستند خلاصه به بيخردان كله شق و زبان نفهم بفهمانند (البته تعدادی از آنان هنوز نفهمیده اند و قرار نیز نیست بفهمند، چون یکی از اهداف تربیت ایدئولوژیک همین تکرار طوطی وار، مطالب چون گوسفندان بوده و هست) كه شما وارد هزينه جنگي شده ايد كه چه بسا يك ابرقدرت را زمين بزند، چه رسد ايراني كه در شرايط تحريم اقتصادي جهاني است و براي فروش نفت اش مشكل دارد و دولتي را به ارث برده با كلي بدهي (و همه اين دسته گل ها نيز كار شماست) و همه اين هزينه ها براي جنگي است كه حتي با صرف هزينه هاي بيشتر، نتيجه جنگ را تغيير نمي دهد و جنگي فرسايشي با اندكي بالا و پايين شدن برخي از مواضع دو طرف همچنان ادامه خواهد داشت. اتفاقاً بزرگترين موفقيت رسانه اي آمريكا آن بود كه توانست سوريه و حفظ اسد را براي پاسداران و روضه خوان هاي رژيم ايران ناموسي كند تا حسابي در آن گرفتار شوند. در اين فضا كه هر كسي اول به فكر منافع خودش است، احساس مي شود بايد بيشتر به سوريان كمك كنيم.

 ائتلاف سوريه پذيرفته كه در ژنو 2 شركت مي كند، به شرطي كه دولت انتقالي تشكيل شود كه قدرت بدان منتقل شود. اولين حركنت درست؛ پذيرش شركت در كنفرانس صلح يك گزينش مناسب، گرچه دير هنگام است، اما شرطي كه ائتلاف گذاشته براي چيست؟ اين در حالي است كه ائتلاف پس از انتخاب نخست وزير در حال رايزني براي تشكيل يك دولت موقت است. يعني شما مي خواهيد دولتي تشكيل دهيد كه برايش مشروعيت قائل نيستيد و به جاي آن شرط تان تشكيل دولتي موقت از همه طرف ها در آينده طي كنفرانس ژنو است! اين كه نقض غرض است. از سويي با برنامه هاي كشورهاي حاميتان نيز همخواني ندارد و شما بايد استراتژي هايتان را با توجه به اهداف آنان نيز هماهنگ كنيد.

بنابراين، ائتلاف بايد ضمن توافق با كنفرانس ژنو 2، شرطي را كه به نفع اش نيست و چه بسا اگر اسد مي خواست شرطي بگذارد، مي بايد اين شرط را مي گذاشت، كنار گذارد و همان شرط كنار رفتن اسد و اطرافيان اش در دولت انتقالي آينده را بگذارد و همزمان دولت موقت اش را تشكيل دهد تا آن فشاري باشد براي طرف مقابل كه اگر از ژنو 2 توافقي بيرون نيامد، دولت موقت جايگزين خواهد شد و مهمتر از همه، بايد كنترل مناطق آزاد شده را نيز در دست گيرد. رژيم هاي حامي ائتلاف، به خصوص كشورهاي عربي و تركيه نيز اگر مي خواهند كمك هاي تسلحياتي شان تأثير محسوسي را بر صحنه نبرد بگذارد، علاوه بر تأمين ساير نيازهاي تسليحاتي رزمندگان بايد به افزودن هواپيماهاي بدون سرنشين بدان اقلام براي ارتش آزاد سوريه به جد بيانديشند و برنامه ريزي كنند. تنها به كمك پهپادهاست كه ارتش آزاد هم صاحب نيروي هوايي مي شود و هم مي تواند ضرباتي دقيق به مراكز حساس رژيم اسد وارد كند. پهپادهايي پيشرفته كه قادر به حمل و پرتاب راكت نيز باشند و توسط پرسنل متخصص تان هدايت شوند و به ياري ارتش آزاد بشتاب اند، و گرنه جنگ فرسايشي با همين آهنگ ادامه خواهد داشت.

 

مقاله قبلیاپوزیسیون سوریه حق دارد که به پیشنهاد روحانی ” نه ” بگوید!
مقاله بعدیدادخواهی مادر ستار بهشتی نزد بان کی مون
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکتر کاوه‌ احمدی‌ علی‌آبادی‌ تاکنون تحصیلات دانشگاهی را در مقطع دکترای جامعه شناسی (Ph.D) با عنوان دانشجوی ممتاز از تگزاس و مقطع فوق‌ دکترای‌ (Post Doctoral of Philosophy) فلسفه‌ علم‌ به همراه گواهی "ارزیابی کمال" از دانشگاه‌ آبردین‌ (Aberdeen) در داکوتای‌ جنوبی‌ آمریکا به پایان رسانده و و اینک عضو هیئت علمی (ACADEMIC BOARD) دانشگاه آبردین (ABERDEEN) با رتبه پروفسوری (PROFESSORSHIP) است. ایشان موفق به دریافت درجه دانشمندی (scientist) در رشته فلسفه علم با رساله "روش شناسی علم و فلسفه" و انتخاب به عنوان دانشمند برجسته (Distinguished scientist) سال 2008 از طرف دانشگاه آبردین شدند. دارای 14 عنوان کتاب چاپ شده، 6 عنوان در نوبت چاپ، بیش از 45 پژوهش و مقاله علمی از کنفرانس ها و همایش های ملی و بین المللی و فراتر از 120 عنوان مقاله در نشریات کثیرالانتشار بوده و دارای 11 جایزه و لوح تقدیر و سپاس از جشنواره ها و مراکز علمی و آکادمی مختلف است. در حال حاضر ایشان عضو جامعه شناسان بدون مرز (Sociologists without borders (ss هستند.