شاکی متهم ، متهم شاکی !

0
148

آن قدیمها که هنوز فرهنگ آپارتمان نشینی در ایران وارد نشده بود؛ در خانه های ایرانیان، به نسبت بزرگ یا کوچک بودن خانه، مردم برای ذخیره کردن آذوقه های مورد نیازشان انباری های کوچک یا بزرگی می ساختند؛ درون این انباری ها پر بود از کیسه هائی که مواد خوراکی فاسد نشدنی مانند خشکبار و حبوبات و غلات و … را در آنها نگهداری می کردند. حتما می دانید که در آن دوران، موشهای خانگی هم فراوان بودند و معمولا در بیشتر خانه ها ناگزیر بودند که در جاهای حساس خانه مثل محلی که به انباری های آنها متصل می گردید تله موش بگذارند؛ تا اگر این حیوان موذی به سراغ مواد خوراکی ایشان رفت؛ با استشمام بوی خوش پنیر یا گردوئی که در گیره مخصوص تله موش می گذاشتند تا آن حیوان را به طرف خودش بکشد؛ همین اتفاق هم می افتاد. وقتی آقا یا خانم موشه با اشتهای کامل به طرف آن روزی خوشمزه می رفت که دخلش را در بیاورد؛ همین که دهانش را به آن پنیر یا گردو می گذاشت که ان را بخورد؛ ناگهان قلاب تله موش با فشار و سرعت خیلی زیاد باز می شد و مانند گیوتین به گردن موش اصابت می کرد و در دم او را می کشت!

از آنجائی که این امر تقریبا به صورت اپیدمی در آمده بود؛ گاهی اوقات درون بعضی از کوچه ها افرادی را می دیدیم که مشغول آتش زدن جسد موشی که تله موش آنها آن را گیر انداخته و کشته بود هستند. جسدش را می سوزاندند، چون که موش ناقل میکروب طائون است. اگر جسد مرده او را در سطل زباله می انداختند یا در آب روان رهایش می نمودند؛ خطر شیوع این بیماری حتمی بود!

ضرب المثل جالبی داشتند که در یک مورد خاص از آن استفاده می کردند. و آن مورد هم موقعیتی بود که اگر یک شاکی کاری به کسی که مقصر بود نداشت؛ اما برعکس مقصر به شاکی تهمت می زد و به وی حمله نموده و بد دهانی می کرد؟ آنوقت در مقام مقایسه می گفتند: ” موش به انبان کاری ندارد، انبان به موش کار دارد. ” !

آمده است که سعید مرتضوی قاضی جنایتکار کهریزک و رئیس سابق سازمان تأمین اجتماعی در دولت دهم جمهوری اسلامی به ریاست محمود احمدی نژاد، که ماجراهای جنایتکارانه اش نزد همه کس آشکار گردید؛ از هشت روزنامه به دلیل افتراء به او و نشر اکاذیب شکایت کرده است! درست در همینجاست که می بینیم ” موش به انبان کاری ندارد، اما انبان به موش کار دارد. ” ! البته در مثل مناقشه نیست، و با به کار بردن این تمثیل و قرار گرفتن نقش موش در جایگاه واژه روزنامه، قصد توهین به هشت روزنامه مورد نظر نیست. همانطوری که سعید مرتضوی هم نمی تواند در نقش انبان باشد؛ مگر انبانی که به جای آذوقه های مورد نیاز مردم، در آن سموم کشنده و ابزار مرگ و نیستی را ذخیره کرده باشند !

روزنامه های شرق، اعتماد، مردم سالاری، همشهری، جوان، و ایران از جمله روزنامه هائی هستند که مورد شکایت قاضی سعید مرتضوی جانی قرار گرفته اند. قاضی یی که هرگز نه در دانشگاه و حتی نه در مدارس دینی درس قضاوت و داوری را آموخته است. همانطوری که پس از رسوائی اش از جنایاتی که در کهریزک مرتکب شده بود؛ و نیز به خاطر به قتل رساندن عمدی بانو زهرا کاظمی که با ضربه پوتین این وحشی آدمکش جمجمه سرش شکسته شد و مغزش آسیب دید و از دنیا رفت؛ وقتی از کار قضاوت برکنار گردید، با تصمیم رئیس جمهور مفلوک و فرمانبر رژیم منحط آخوندی محمود احمدی نژاد، به ریاست سازمان تأمین اجتماعی منصوب گردید؛ و تخلفات کاری خویش را در آنجا ادامه داد!

معلوم نیست که بند اعمال و حرکات این عروسک خیمه شب بازی حکومت رسوای اسلامی به کدام بخش مهم از این مجموعه دزد و جانی متصل است؛ که به این راحتی نه در دادگاهی که جهت محاکمه وی ترتیب داده شده بود حضور یافت؛ و نه در زندان به سر می برد. خیالش هم از بابت تبرئه شدن چنان راحت است، که با وقاحت کامل از نشریاتی که موظف اند بر اساس آزادی بیان( با آنکه در ایران کنونی معنائی ندارد)، زبان مردم شاکی ایران از وی باشند؛ ایشان با همه متهم بودنش که بخش زیادی از آن به اثبات رسیده است؛ شاکیان را در مکان متهم قرار داده و به شکایت از ایشان برخاسته است!

خبرگزاری مهر روز شنبه هفتم دی 1392 از قول سعید ایوبی وکیل سعید مرتضوی نوشت؛ موکل ایشان از هشت روزنامه به دلیل منتشر نکردن جوابیه او به گزارش کمیته تحقیق و تحفص مجلس، از سازمان تأمین احتماعی، از ایشان به دادسرای فرهنگ و رسانه شکایت کرده است!

در گزارش تحقیق و تفجص مجلس از سازمان تأمین اجتماعی ایران، در زمان مدیریت سعید مرتضوی که در آذر ماه گذشته در رسانه ها انتشار یافت؛ سعید مرتضوی را به فساد و تخلفات مالی بزرگ متهم می کرد. و او هم در متن جوابیه خودش به این گزارش، این اتهام را کاملا رد نموده و گفته بود که اصلا اینکاره نبوده و نیست!

سعید ایوبی وکیل سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران معتقد است، که روزنامه های مورد نظر می بایست که فضائی از نشریه خودشان را به چاپ نمودن و منتشر کردن متن جوابیه موکل وی اختصاص می دادند. در گزارش کمیته تحقیق و تفحص مجلس همچنین آمده بود؛ بابک زنجانی بازرگان جوان میلیاردر، که نام وی این روزها به خاطر پروژه های بزرگ مالی و دور زدن تحریمها بر سر زبانها افتاده است؛ در زمان تصدی سعید مرتضوی و با حمایت دولت وقت( دولت دهم به ریاست احمدی نژاد )، بخشی از کارخانجات شرکت سرمایه گذاری تأمین اجتماعی را، به یک سوم قیمت خریداری کرده است!

کسی نیست به این قاضی متخلف بی آبرو بگوید، اگر روزنامه و کمیته تحقیق مجلس و …. دروغ می گویند و تو را بی جهت به تخلفات یاد شده متهم می کنند؛ بابک زنجانی که شهوت شهرت طلبی همه وجودش را در بر گرفته، و همه جا در برابر تمام خبرنگاران داخلی و خارجی مانند شاخه شمشاد! می ایستد و کارهای انجام شده اش را مطرح می کند؛ آیا او هم دروغ گفته که تو و احمدی نژاد و اعضای بی مسؤلیت کابینه اش، از وی جهت خریداری نمودن کارخانجات شرکت سرمایه گذاری تأمین اجتماعی به مدیریت تو حمایت کرده اید؟!

چگونه با هم تبانی می کردید و اموال ملی مردم بی پناه ایرانی را به جیب مبارک تان سرازیر می نمودید؟ چگونه به خودتان اجازه می دادید که کلاهی به بزرگی همه تخلفات خودتان بر سر مردمی بگذارید؛ که در بحبوحه تحریمهائی که به سبب بی کفایتی امثال شما و حکومت و دولت های یازده گانه رژیم ننگین تان، بر زندگی و معیشت آنها اثرهای نا خوشایندی گذاشته اند؛ خودتان هم با سنگدلی و شیطان صفتی هر چه تمامتر، بار اندوه و مشکلات این مردم را، با چنین روشهای غیرانسانی، تحت تأثیر قرار داده و بیش از پیش دچار نابسامانی های اجتماعی و اقتصادی بکنید؟!

برعکس دست پیش هم گرفته اید که عقب نمانید. خود را در جایگاه شاکی قرار می دهید و روزنامه نگاران را که بخشی از همین مردم می باشند را متهم می سازید. وای به حال ملتی که قاضی مملکت شان نداند جایگاه شاکی و متهم را چگونه از یکدیگر تمیز بدهد!!

زمستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

مقاله قبلیمخالفت با مرخصی ساعتی محسن اسماعیلی برای زیارت مزار مادرش
مقاله بعدیسازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور: ولی فقیه سرچشمه فساد فراگیر در كشور
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.