سیل خروشان میهن پرستان در پاسارگاد

0
184

عزیزان هم میهن، که در بارگاه ابر نیای باستانی مان، در پیرامون جایگاه ابدی کوروش هخامنشی گرد آمده بودید؛ و در این روز خجسته، که مصادف با زادروز شاه شاهان کوروش کبیر است؛ با قامتی افراشته، شادمانی و غریو میهن پرستانه خویش را، با بانگی رساتر از هر صدای دیگری، به گوش همگان در دنیا رساندید. به جهانیان نشان دادید، که ایرانی یکتاپرستی اهورائی است؛ که اگر خون پاک و آریائی او را، با خون کثیف بت پرستان اسلام پناه و اهریمن تبار، در یک لوله آزمایش قرار بدهید. به هیچوجه آنهمه پاکی در آنهمه ناپاکی و پلیدی مخلوط نمی گردد!

 دیدن سیل خروشان حضور میهن پرستانه تان در پاسارگاد، بر کورسوی دیدگان عاشقان آن سرزمین آریائی، نور خورشید عالمتاب را هدیه کرد. و صدای فریادآسای تان: ” کوروش پدر ماست ، ایران وطن ماست ” نسیم جان فزای همه جنگل های سرسبز ایران را، بر جسم نیمه زنده ی ما جانی تازه بخشید. آنگاه که فریاد مداوم ” پهلوی ، پهلوی ، پهلوی ” تان را، به گوش دوستداران حکومت پادشاهی پهلوی ارمغان نمودید؛ به آرمان سی و هشت ساله طرفداران این حکومت ایرانساز، جلوه های جانانه از پیروزی زودرس را پیشکش کردید!

شنیدن آوای رسای تان، که بارها و بارها نوای: ” شاهزاده پهلوی تولدت مبارک” را، در فضای مقدس آرامگاه کوروش هخامنشی می پراکندید؛ شادمانی های موجود در همه گیتی را، به طرفداران ایشان بخشیدید. چرا که همگی مان به آشکارا می دانستیم؛ در همان لحظات فراموش نشدنی و سرنوشت ساز تاریخی، دشمنان همگی ما، به ویژه دشمنان قسم خورده شهریار قانونی و رسمی میهن مان نیز، به گونه ” چهار میخ ” در مقابل تلویزیون های شان نشسته بوده اند؛ و تظاهرات میهن پرستانه شما عزیزان را می دیدند. و از تماشای دلاوری های شما، چنان حرص و جوشی می خوردند؛ که نزدیک به ” قبضه روح ” شدن بوده اند!

باشد که تا بدانند و بفهمند؛ که اهورائیان ایرانی، دیگر حضور وجود منحوس و منفور این اشغالگران جنایتکار و دزد و نوکران استعمارگران و شاگردان اهریمن را تحمل نخواهند کرد. زودا که تظاهرات امروز( هفتم آبان 1395 خورشیدی) را، از دل دشت های پیرامون پاسارگاد، به قلب شهرهای ایران بکشانند؛ و این فرومایگان را، از رفیع جایگاهی که نه لیاقت و نه شایستگی آن را دارند؛ به حضیض ذلت و بدنامی و حقارت و پلیدی سرنگون سازند. چه بسا که این بدکاران همه عالم، از هم اکنون ناگزیر گشته باشند، تا که برای حفظ جان شان( چون که مقام شان را همین امروز یکجا باخته اند)، به دنبال مکان امنی باشند؛ تا جان کثیف و بی لیاقت و وجود ناقابل و بی وجودشان را، در لجنزار رسوائی های بدنامی شان، پنهان نمایند. عملی که دیگر کوچک ترین سودی برای شان نخواهد داشت. زیرا که  شما عزیزان هم میهن، با کارستان امروزتان، توانستید باری دیگر، بارقه های امید را در دل همگی ایران پرستان آزادیخواه بتابانید؛ و بر سر راه شان آفتاب پیروزی را، درخشان تر از همیشه تابنده بدارید.

ای شما مهربان یاران، ای برناهای پرتوان و امیدآفرین، نور وجود میهن پرست تان، تا سالیان سال پرفروغ و فروزان و تابناک باد؛ که به روشنائی کم سوی چشمان مشتاق همگی ما، از پیرامون پاسارگاد مقدس و افتخار آفرین، دامن دامن خورشید مهر و ایرانیاری عاشقانه تان را ارمغان نمودید.

پاینده ایران اهورائی پادشاهی، به شهریاری رضا شاه دوم پهلوی سوم

نابود باد حاکمیت ابلیس در ایران، و سرنگون باد حکومت تازیان جلاد و اشغالگران ایران بزرگ

محترم مومنی

 

مقاله قبلیمهاجرت 2 ورزشکار ایران به خارج
مقاله بعدیروایت سعید حجاریان از ۱۸ تیر و جنبش دانشجویی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.