زیر مجموعه های سپاه قدس، به چه منظوری به ایران آمده و می آیند؟! بقلم محترم مومنی روحی

0
576

خدا نکند که جائی از این جهان بزرگ بی صاحب بماند؛ و بدون یک مدیریت مسؤلیت پذیر و کاردان باشد. آنگاه سیل خروشان طبیعت که هیچ بلکه، سیل هائی از دشمنان و بدخواهان آنجا و مردم آن دیار، که از مدت ها پیش برای آنها(مردم ایران) تدارک دیده شده اند؛ به سوی آن مکان و ملت گرفتار آنجا سرازیر می شوند. تا بیدادهای خرابکارانه شان را، بر آن سرزمین و ملت اش آوار کنند!

حاکمیت استبدادی رژیم جاهلانه و جنایتکار جمهوری مخوف اسلامی در ایران، با همه نادانی هائی که از ایشان سراغ داریم. از همان نخستین سال های حضور ننگین شان در مملکت اهورائی ایرانزمین، بعید نمی دانستند؛ که سرانجام دیر یا زود، مردم فریبخورده آن، به واقعیت حقیقت تلخ و حسرت برانگیز وقوع انقلاب اهریمنی اسلامی در کشورشان پی خواهند برد؛ و جهت براندازی حکومت مثلا اسلامی شان، و ایجاد نمودن عواملی مؤثر، برای سرنگونی کامل این حاکمیت جهنمی به پا خواهند خاست!

از اینرو از همان ابتدا: « علاج واقعه را قبل از وقوع » آن نموده اند؛ و با به وجود آوردن جنگ تحمیلی هشت ساله میان خودشان با صدام حسین در عراق، اسباب حضور عده ای از خطرناک ترین سپاهیان خودشان، مانند سرلشگر!!! قاسم سلیمانی، و ابواب جمعی وحشی و عصر حجری او در عراق را تدارک دیدند!

به این هم قناعت نکردند؛ و با انگیزه دشمنانه ای که با قوم یهود به ویژه با کشور یهودی نشین اسرائیل داشته و دارند. با اعزام نمودن عده ای از جوانان ناآگاه بسیجی و سپاهی به سوریه(در سال ۱۳۵۹ خورشیدی) آنان را به طرف صحرائی میان سوریه و لبنان، فرستادند. تا که در آن منطقه، تروریست های حزب الله را تعلیم داده و به وجود آوردند. و در همانجا و از همان نقطه، خطر بزرگی را در مقابل اسرائیلی ها قرار بدهند. و هم در هنگام بروز خطر سرنگونی رژیم تروریست پرورشان در ایران، توسط دلاور مردان و شیر زنان ایرانزمین، که برای هر چه زودتر سرنگون کردن حکومت قاتل پرور جمهوری منفور آخوندی در میهن شان، سپاه بتواند آن افراد وحشی گروه های خطرناکی که در خاورمیانه آموزش داده و تربیت کرده اند. بهترین استفاده ممکن را بنمایند!

از شروع دولت دوازدهم جمهوری بدنام اسلامی به ریاست دکتر!!!! حسن روحانی، موضوع و امری نسبتا عادی، مانند ایجاد گشتن گروه بسیجیان عراقی(حشدالشعبی) به ریاست قاسم سلیمانی در عراق را، مورد توجه مردم دنیا( در ظاهر امر) و توجه مردم ایران ( در نگرش نخست) قرار دادند. تا ترسی نامحسوس از کنش های این وحشی ها را، در دل های مردم ستمدیده دیار اهورائی مان به وجود بی آورند؛ و واهمه یورش آن دست پروردگان قاسم سلیمانی داعشی، سردسته جانیان وحشی سپاه قدس را، به درون کشورمان بی آورند؛ و خطر آفرینی های بعدی آنان برای ایرانیان را، در دل های نگران مردم کشورمان ایجاد کنند. تا که از موجودیت توحش برانگیز آن درنده خوها، بهره های فراوانی را نصیب خود و حکومت پلیدشان بنمایند!

از آنجائی که متاسفانه در بیشتر مواقع، طبیعت هم با ستمگران گیتی همدست می شود؛ و با سرازیر کردن بلاهای بسیار سنگین پدیده های خود، مانند زلزله و سیل و …. را، به سوی مردمی بی نوا و بی پناه رهسپار می سازد. تا که روزگار مردم را، از اینی که هم اکنون هست؛ تیره تر و ناشاد تر گردانند!

با آن که هنوز داغ و الم بسیار سنگین زلزله های ویرانگر « بم و زنجان و سر پل ذهاب و کرمانشاه » بر دل مردم ایران باقی مانده است؛ و هیچ خبر مسرت بخشی هم از ترمیم شدن خرابی های آن پدیده ویرانگر توسط مسؤلان دزد و جانی جمهوری آخوندی، در هیچیک از مناطق زلزله زده مشهود نیست. سیل خروشان و مخرب اخیر را، در بیش از نیمی از سطح و پیرامون این کهندیار جاری نموده است. تا که با این بهانه و ترفند، زیر مجموعه های وحشی و خطرناک جمهوری تروریستی اسلامی، خودشان(حشدالشعبی در عراق و حزب الله در لبنان )، را به درون ایران برسانند. تا با حضور ایشان در کشور ما، کم ترین واهمه ای از خروش و خیزش مردم رنجدیده ایرانزمین علیه خودشان، و سرنگون گشتن رژیم مزدور پرورشان به خویش راه ندهند!

مدیریت نامسؤل و قدرت پرست کنونی در ایران به دست افرادی است؛ که جز به انباشتن ثروت برای خود و خانواده شان، به هیچ امر دیگری توجه و دقت ندارند. اخیرا فیلم تهوع آوری از افراد وحشی حشد الشعبی به سرکردگی پاسدار داعشی قاسم سلیمانی، در فضای مجازی انتشار یافته است؛ که آنها را در یک بیابان محصور به سیم خاردار نشان می دهد. که با ولع خاصی، که حکایت از گرسنگی شدیدشان دارد. حیوانات حلال گوشت یا عکس آن را، که توسط نوکران این پاسدار جنایتکار به درون محوطه فرستاده می شوند. را می گیرند و با توحش اعجاب برانگیزی، آن زبان بسته ها را از وسط دو نیم می کنند؛ و همچنان وحشیانه، اندام دریده شده آن حیوانات را، که یک موی شان به هر چه پاسدار جانی و دزد و قاچاقچی و حکومت تبهکارشان می ارزد. را به نیش می کشند و با حالتی فجیع تر از یک درنده خوی وحشی می خورند و راه می روند!

چند سالی است که در بعضی از رسانه های مجازی، اخبار گم شدن کودکان در سراسر گیتی، به نظر کاربران آنها می رسند. به روایت برخی از تحلیلگران، باندهای بچه دزد در جهان، فرزندان مردم دنیا را به دو دلیل مهم می دزدند. چنانچه در برخی از ویدئوهای مربوط به این موضوع دیده می شوند. تهیه کننده آن مطرح می سازد؛ که گروهی « بچه خوار » در جهان هستند. که این کودکان از نوزاد گرفته تا زیر سنین شش – هفت سالگی را، به بهائی سنگین از این تاجران ناانسان و سودپرست می خرند و می خورند. واقعا تهوع آور است. اما کودکان بالای هفت سال مخصوصا پسرهای دزدیده شده را، به تروریست های دیوصفت و عاملان ایجاد ترس و وحشت در گیتی می فروشند. تا از آن کودکان بی گناه، افرادی خبیث و سنگیندل مانند افراد « جیش الشعبی » در عراق را بار بی آورند؛ و همانطوری که در فیلم اعضای خطرناک و وحشت آفرین « حشدالشعبی » ملاحظه می شود. به مجرد پرتاب شدن چند حیوان بیچاره در آن قفس بزرگ صحرائی، گرسنگان دست پرورده قاسم سلیمانی و همکاران جنایتکار وی، درنده خو تر از یک شیر و ببر و پلنگ و گرگ گرسنه، به طرف طعمه های اهداء شده از سوی پرورش دهنده گان شان می دوند. تا که زودتر از بقیه همردیف های وحشی خویش، به آن حیوانات برسند و آنان را بدرند و بخورند!!

حال تصور بفرمائید؛ که چنین افراد تربیت شده درون حصار « جیش حشد الشعبی» در عراق، برای کمک کردن به سیل زدگان ایرانی، به درون کشورمان فرستاده بشوند. تا که به یاری مردم ستمدیده و سیلزده استان های آسیب دیده کشورمان بروند. احتمالا با شرح مبسوط بالا از توحش این جانی های دست پرورده سپاه قدس پاسداران انقلاب منفور اسلامی به مردم ایران، بزرگ ترین بخشی که از اندام این بی نواهای گرفتار باقی بماند. گوش های شان باشد!

از دیماه سال ۱۳۹۶ خورشیدی، که مردم زیادی از شهرستان های مختلف ایران، به پا خاستند و به خیابان های کشور آمدند. تا که مراتب انزجار و نارضایتی های خود از حکومت ابلیس پرور رژیم منحط آخوندی را عنوان کنند. عقده های مسؤلین جمهوری بی اعتبار اسلامی، آنان را واداشته، که در پرورش دادن این جانیان وحشی جدیت بیشتری بنمایند. تا در روز خیزش عمومی و همگانی مردم ایران علیه خودشان(دست اندرکاران رژیم اهریمنی آخوندی)، گرگ های گرسنه و کرکس های وحشی « حشد الشعبی » را، به درون ایران بی آورند. تا که با استفاده از خوی شقاوت پیشگی این افراد، که از کودکی در دستگاه جانی پرور سرلشگر!! قاسم سلیمانی داعشی پرورش یافته و تربیت شده اند. را به جان مردم ایران بی اندازند. تا که تلاقی آهنگر گهنکار بلخی را، بر سر آهنگر بی گناه شوشتری در بی آورند!!

محترم مومنی

مقاله قبلیآنچه که دنیا انتظار آن را می کشید؛ آغاز شده است!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیبن‌افلک بازیگر و کارگردان فیلمی از جنگ جهانی دوم می‌شود
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.