« زدی ضربتی ، ضربتی نوش کن »! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
337

بعد از روی دادن انقلاب ننگین اسلامی در ایران، هنوز مدت زیادی از این جریان شوم و خشک شدن عرق انقلابیون خائن و فریبخورده نگذشته بود؛ که سردمداران رژیم اشغالگر جمهوری اهریمنی اسلامی در ایران، که در حقیقت نوکران ناسپاس سرکردگان حزب دموکرات ایالات متحده بودند. در سیزدهم آبانماه سال ۱۳۵۸(یا ۱۳۵۹خورشیدی) ، حمله به دفتر نمایندگی آمریکا در ایران را به ثمر رساندند. و سفارتخانه این کشور را مورد هدف وحشیانه دانشجویان پیرو خط امام قرار دادند. و با بالا رفتن محمود احمدی نژاد از دیوار سفارتخانه آمریکا در خیابان تخت جمشید سابق که نام کنونی اش را نمی دانم؛ وقتی که درب بزرگ آن به وسیله حمله کنندگان باز شد. با هجوم جمعیت نسبتا زیادی از دانشجویان مثلا پیرو خط خمینی ملعون به درون آن ساختمان، که در اصل ملک متعلق به آمریکا بود. مهاجمان پس از دستگیری همه کارمندان آنجا و منتقل کردن شان به سوی زندانی، که مدت ۴۴۴ روز در آنجا اسیر گشتند. تمامی مدارکی را که در اتاق های متعدد سفارتخانه وجود داشت. را با توحش خاص خودشان ریز ریز و نابود نمودند!

البته بر آگاهان آشکار بود؛ این کار بی شرمانه رژیم، فقط نافرمانی کردن از ارباب شان نبود. بل، از آنجائی که می دانستند؛ مدارک معتبری در ارتباط با مراوده های جاسوسان اداره مرکزی اطلاعات جاسوسی آمریکا با خمینی جلاد در آن مکان نگهداری می شدند. می خواستند که با از بین بردن تمامی مدارک موجود در سفارت آمریکا در ایران، کم ترین اثری و جای پائی از این توطئه ایران برباد ده باقی نگذارند. تا که در آینده کوتاه یا بلند مدت بودن حکومت منفورشان در سرزمین همواره سربلند ایران، مجبور به پاسخ دادن به ملت ایران و سایر مردمان جهان نگردند!

از آن پس بود، که چهره پلید آخوندها نه فقط نزد دولتمردان ایالات متحده، بلکه نزد حکومت های سایر ممالک دنیا نیز آشکار گشت؛ و روسیاهی غیر قابل تغییری را برای حاکمیت استبدادی و جنایتکار این جمهوری بری از قوانین جمهوریت به وجود آورد!

بدیهی است که چنین عملی، همه شریان های مردان سیاست آن موقع در آمریکا را چنان متورم کرده بوده باشد؛ که به هیچوجه نمی توانستند بر روی عصبانیت خودشان سرپوش بگذارند. به همین خاطر نیز از همان زمان، وقتی قیام و حرف ناشنوی نوکرشان نسبت به خود را مشاهده کردند. همواره در پی فرصتی می گشتند؛ تقاص این ناسپاسی که آبروی آمریکائی ها را به خطر انداخته بود را از ایشان بگیرند؛ و پاسخ ترکتازی کردن ایشان را، به عاملان آن حرکت( آخوندهای حکومت بی هویت اسلامی، و نوکران و جیره خواران خودشان ) را، به گونه عملی به آنان بدهند. و از حاکمیت دیکتاتوری روضه خوان های تازه به دوران و مقام و ثروت و قدرت رسیده ملاها بخواهند: که از این پس یا فقط به ما گوش بدهید؛ و یا همیشه در انتظار دریافت نمودن سنگین ترین ضربه های مهلک از جانب ما به خودتان باشید!

از آن زمان تا حالا، چندین دوره متفاوت انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا برگزار گشته، و افراد مختلفی از دو حزب جمهوریخواه یا دموکرات در این کشور ، مصدر اجرای وظایف ریاست جمهوری در آنجا بوده و هستند. در میان همه این رؤسای جمهوری در آمریکا، که در طول عمر منحوس جمهوری پلید آخوندی در ایرانزمین، در سرزمین آمریکا بر سر کار بوده اند. کم تر رئیس جمهوری بوده، که مانند حسین باراک اوباما، به این جانیان آوانس های غیر منطقی و فرصت های غیر ضروری را داده باشند. اما اوباما نه فقط به گونه پنهانی، بلکه در بعضی مواقع، به طور آشکار هم به اینها باج می داد. مهم ترین و گزاف ترین رشوه ای که او به حکومت ملاهای گستاخ و اشغالگر در ایران داد. همان مبلغ صد و پنجاه میلیارد دلاری بود؛ که در ازای آزاد شدن آمریکائی های ایرانی تبار از درون زندان های رژیم، به دست اندرکاران این حکومت نه اسلامی و نه جمهوری پرداخت!

پرزیدنت دونالد ترامپ، رئیس جمهوری کنونی آمریکا، از نخستین سخنرانی های مبارزات انتخاباتی خودش، همواره از این اقدام اوباما انتقاد می کرد و به بدی از آن یاد می کند؛ و در هر فرصتی که به دست می آورد؛ حتی در حد توهین، کار ناشیانه رئیس جمهور پیشین کشورش را زیر ذره بین می گذارد!

شاید که رؤسای جمهوری قبلی آمریکا اگر اکنون بر سر کار می بودند؛ با خوش بینی غیر منطقی خویش به حاکمان جمهوری آخوندی، به راحتی می توانستند از کنار این قضیه گذر کنند. اما دونالد ترامپ قبل از آن که رئیس جمهوری کشور آمریکا باشد؛ یک کاسب تمام عیار و یک تاجر حرفه ای است؛ که هیچگاه به سادگی از کنار این خفت بزرگ، و این معامله نادرست و کم فایده نخواهد گذشت. به همین خاطر او، از ابتدای رسیدن به مقام ریاست جمهوری ایالات متحده، پیوسته به دنبال راهی می گردد؛ تا از آن طریق رهبران سیاسی و مذهبی رژیم ملاها در ایران را به خفتی که حق شان باشد بکشاند!

توافق هسته ای میان ایران و پنج به علاوه یک، که آن نیز در دوران ریاست جمهوری اوباما رخ داده است. می توانست اولین دریچه عبور ترامپ به درون مسیر رسوا سازی اوباما، و سودجوئی های حکومت و دولت جمهوری اسلامی باشد. تا که وی در حد زیادی بتواند؛ چهره نا زیبای حکومت کنونی ایران را به جهانیان نشان بدهد؛ و نیز بتواند مبلغ هنگفت و پول بی زبانی را که اوباما به آنها داده بود؛ را از حلقوم سران زیاده طلب و دزدان حکومت غیر انسانی و ضد بشری آخوندی بیرون بکشد!

ناگفته آشکار است؛ که آقای ترامپ و اعضای کابینه و همفکران وی با دقت کامل، تمامی زمینه های مساله را سنجیده بوده اند؛ که ایشان اندکی پس از دستیابی به مقام ریاست جمهوری در آمریکا، به مهم ترین کاری که دست زد. خارج شدن از توافق هسته ای برجام(برنامه جامع اقدام مشترک) با آخوندها بود. تا به سران جمهوری اسلامی و مدیران بلندپایه آن، که رساندن خودشان به مرحله برجام، برای شان بسیار گران هم تمام شده بود بفهماند؛ که با این حقیقت خفت بار کنار بیایند؛ و می بایست که بالاخره رنگ تیره این ننگ بزرگ را، از کلیت نظام آخوندی شان بزدایند. و در فرصت کمی در صدد جبران نمودن این امر خفیف کننده بپردازند. این امر تا حدود زیادی ناشدنی جلوه می کند. زیرا که توافق کنندگان برجام که فقط این دو کشور نبوده اند. از شش حکومت مذاکره کننده در این باب با رژیم ملاها(مذاکره جهت به دست آوردن نتایج مثبت، در مسیر مجبور ساختن سران رژیم اسلامی، از ادامه دادن به فعالیت های اتمی ایشان ) غیر از آمریکا که با نمایندگان جمهوری اسلامی مشغول مذاکره گردیده بودند. کشورهای آلمان، انگلستان، چین، روسیه و فرانسه نیز بوده و هستند؛ که در هر شرایطی می بایست نسبت به هر تغییری در این توافق دقت کامل را داشته باشند؛ و از هر نوع تخطی در این باره از سوی هر یک از امضاء کنندگان برجام جلوگیری نمایند!

مهم ترین دلیلی که دونالد ترامپ را ناگزیر به خروج از برجام کرده بود. ایجاد تحریم های سنگین جهت هرگونه فعالیت اتمی توسط آخوندها بود. که تعدادی از تحریم های مورد نظر، در اواسط سال جاری میلادی انجام گردیده است. بقیه شان که به گفته دولتمردان آمریکائی، و نیز بسیاری دیگر از رؤسای ممالک دیگر گیتی، در حد غیر قابل تحملی برای جمهوری اسلامی سنگین و شکننده خواهد بود؛ که به گفته ترامپ و همکاران او قرار است؛ که در روز پنجم نوامبر ۲۰۱۸ برابر با سیزدهم آبان ۱۳۹۷، کوه عظیمی از تحریم ها را بر بخش بزرگی از امور اقتصادی و سیاسی و بین المللی جمهوری ملاها در ایران آوار کنند. آیا رژیم سر سالم از زیر این آوار سنگین بیرون خواهد
آورد یا نه؟!

به وضوح قابل درک است؛ که تعیین نمودن پنجم نوامبر پیش رو، برای جاری کردن تحریم های سهمگین آمریکا بر اندام جمهوری آخوندی، یک انتخاب عادی و غیر دقیق و بی حساب نبوده و نیست. ضربتی که حکومت ملاها در سیزدهم آبانماه سی و نه سال پیش بر پیکره دفتر نمایندگی حکومت ابرقدرتی مانند ایالات متحده وارد کرده است. به هیچ ترتیبی بدون پاسخ نمی ماند. اگر هم تا کنون تاخیری در این باره وجود داشته است؟ از باب آنکه تمامی حکومت های ممالک دنیا، ( البته غیر از رژیم ملاها در کشور ما)، در هر شرایطی ابتدا به منافع مملکت و ملت خودشان توجه دارند. آمریکائیان مخصوصا دونالد ترامپ رئیس جمهوری کنونی این سرزمین، به عمد تا کنون به جبران کردن آن اهانت بزرگ نپرداخته بوده اند. زیرا که آن را دستآویزی جهت کوفتن چماق حقارت بر سر دولتمردان رژیم اسلامی قرار داده بودند. و تلاش داشتند که در بدترین شرایط ممکن، که آخوندهای حکومتی در بن بستی سیاسی – اقتصادی گرفتار باشند. آن را به رخ مسؤلان نادان حکومت جانیان اسلامی در ایران بکشند؛ و به یاد همگی شان بی آورند: « که یک من ماست چقدر کره دارد؟»!

تردید ندارم، که انتخاب سیزدهم آبان سال جاری خورشیدی، برابر با پنجم نوامبر میلادی، کاملا حساب شده تعیین گشته است. تا دونالد ترامپ رئیس جمهور مدعی سرنگون کردن حکومت آخوندها در ایران، هم به رؤسای پیش تر از خودش در آمریکا نشان بدهد؛ که ننگی را که شماها ایجاد کرده بودید. با تلاش های پیگیرانه من و همکارانم پاک گشته است. به سران رژیم ملاها نیز بفهماند: اکنون زمان پاسخگوئی به عمل بری از کردار متمدنانه و آن کار غیر اخلاقی و وحشیانه تان فرا رسیده است. که زیر فشار تحریم هائی، که سنگین بودن شان تردید ناپذیر است. نتوانید جان سالم به در ببرید. پس : اگر « زدی ضربتی؟ ضربتی نوش کن » ؛ اما این کجا و آن کجا؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیچه کسانی به ننگ، بیش از افتخار بها می دهند؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیبه پیشواز رستاخیز در هالووین؛ دکتر کاوه احمدی علی آبادی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.