زدودن فرهنگ مرام ریاست طلبی نخستین گام پیروزی است!

0
106

تاریخ سیاسی دنیا، آکنده است از چهره مبارزانی که جهت دستیابی به آزادی و حفظ آزادگی خویش تلاشهای فراوانی را کرده اند. اما بدون اغراق، اکثریت اینگونه از مبارزات سیاسی، در بیشتر مواقع با ناکامی مواجه شده؛ و آنچه که البته به هیچ کجا راه نیافته؛ به ثمر رسیدن آن حرکت، و گرفتن نتیجه مثبت، از کوشش مداوم افرادی است، که با همراهی یکدیگر موجب به وجود آمدن تشکیلاتی سیاسی شده بودند؛ تا خودشان بدون کوچکترین نیازی به یاری دیگر کشورها، بتوانند تحقق یافتن آرمان های آزادیخواهانه خود و سایر اعضای تشکیلات شان را به نتیجه ای که مایل بوده و مصلحت می دانستند برسانند!

می دانیم که این مورد در کشور خود ما نیز از موارد نوظهور نبوده و نیست. به ویژه در طول سی و چهار سال گذشته، شاهد بوده و هستیم که گروههای زیادی بوده و هستند؛ که در خفا و در آشکارا، جهت پاکسازی چهره زیبای میهن مان از آبله های پر خطر و کشنده رژیم متحجر جمهوری فناتیک اسلامی، در سعی و تلاشند که تا این نکبت شوم و خفت بار را، از سرزمین مقدس ما به دیار نابودی و نیستی گسیل بدارند. ولی به خوبی هم می دانیم، که هنوز هیچیک از گروههای مورد نظر، تا کنون به این نتیجه میهن پرستانه نرسیده اند!

بد نیست که کمی در این باره بیندیشیم؛ چرا؟ چرا بعد از سه دهه و اندی، اینهمه کوشش بی وقفه به نتیجه ای که مورد نظر همه تشکیلات ضد حکومت آخوندی در ایران بوده؛ هنوز در نیمه راه هم نیست چه رسد به انتهای این راه دشوار؟!

دیدن عیوب دیگران همیشه آسان است؛ ولی بسیار اندک اند کسانی که گاهی عملکردهای خودشان را هم وارسی نموده و معایب کنش های خویش را هم برطرف کنند. اگر چنین روشی در میان کنشگران سیاسی ما وجود می داشت؛ بدون تردید هدف سی و چهار ساله این ایرانیاران نتیجه خوشی را که در انتظارش هستند را به دست می آوردند. نتیجه ای که برایش از جان و مال و وقت و همه سرمایه های مادی و معنوی خویش هزینه نموده بودند؛ اما متأسفانه به دلیل عدم توجه به یک نکته پر اهمیت، تحقق آن را از دست داده اند!

به تأئید تاریخ مکتوب دیگر اقوام ساکن در کره زمین، ما ملتی باهوش و ایستا و پرتلاشیم؛ ما را چه شده است که با داشتن هوش و پایداری و نستوهی، در حل کردن موضوع براندازی یک حکومت صغیر و بی لیاقت، که مملکت ما را اشغال نموده و در آن جا خوش نموده؛ نزدیک به سی و پنج سال است که پیه این حقارت آشکار را بر تن مالیده و با اینهمه خفت سر می کنیم؟!

چگونه بود که در ننگین ترین سال عمر کهن میهن مان، انقلاب شوم 57 را، با آن شتاب عجولانه و بی خردانه، به طور میلیونی به خیابانها ریختیم و این شکل منحوس پلید ترین حاکمیت گیتی را به آن دادیم. اما اکنون پس از مصیبت هائی که نتیجه آن حرکت دور از تعقل، بر ملک و ملت ما روا نموده است؛ با از دست رفتن جانهای گرانبهای جوانان گرانقدر میهن مان، با به فراموشی سپرده شدن عزت و شوکت بین المللی مان، با نابود گشتن کشاورزی و صنایعی که داشتیم و خیرش به دیگر ممالک جهان هم می رسید؛ هنوز که هنوز است، اجازه داده ایم که حاکمیت جنایتکار این رژیم منحوس، در کشور ما حضور داشته باشد؛ و روز به روز جای پایش را محکم تر هم بکند؟!

این مطلبی غامض و حل نشدنی نیست، ما همان ملت ایم، با این تفاوت مهم که بسیاری از ما به بینش سیاسی زیادتری هم دست یافته و در این رابطه فعالیت می کنیم. پس باید با توجه به روابط علت و معلولی در هر قضیه ای، به دنبال دلیل مهمی بگردیم، که چرا هنوز سایه شوم حکومت بی منطق اسلامی، ورود اشعه تابناک خورشید آزادی به درون دیار ما را گفته است؟ چرا هنوز کرکس های مسؤل در اداره این رژیم لاشخور، بر جان و مال و ناموس ملت ایران تعدی می کنند؛ و کسی از ما برای زدودن این ننگ آشکار از چهره میهن مان قد علم نمی کند؟!

در کنکاشی که همه میهن دوستان می توانند برای یافتن این دلیل بکنند، تا علت های اینهمه معلول آزار دهنده را بیابند؛ به پندار من باید هرچه زودتر چنین کاوش های بسیار مهم شکل بگیرند؛ و صاحبنظران در این مورد، نتایج کارشناسی خویش را منتشر بکنند؛ تا با یافتن علت و ریشه اصلی چنین درجا زدنی، در سرکوب ساختن حکومت ظلم محور رژیم خودکامه آخوندی، و سرنگون کردن کاخ ستم کارگزاران تحجر آسای اسلامی، که معلول همان علت اصلی می باشند؛ بتوان راحت تر و سریع تر، ریشه درخت منفور جمهوری استبدادی اسلامی را، در درون و بر سطح خاک ارزشمند سرزمین اهورائی مان خشکانید و به نابودی حتمی رساند!

آنچه که من بدان پای می فشرم، و آن را همان علت اصلی می دانم، که با تحت الشعاع قرار دادن همه اهداف لازم و پر ضرورت بالا، در تمامی تشکیلات و گروهها و سازمان ها و کنگره هائی که تا کنون در این راستا موجودیت یافته اند؛ موضوع ریاست طلبی های تک تک اعضای همه مجموعه هائی است که با هدف براندازی رژیم ملاها در میهن مان تشکل یافته اند!

اگر جز این بود؟ عمل کردن به آرمان های موجود در اساسنامه هر تشکلی( البته اگر دانسته باشند که جهت ادامه کارشان، نیاز به اصولی دارند که باید در دو بخش متفاوت ” مرامنامه ” و ” اساسنامه ” گروه شان گنجانند و به انجام برسانند. )؛ در کوچک ترین فرصت ممکن، و در کمترین فاصله زمانی قابل پیش بینی، می توانستند آرزوی سی و پنج ساله ملت اسیر سرزمین مان، که در سلطه یکی از بدترین اقوام تاریخ گرفتار آمده اند؛ را تحقق ببخشند و مارک ننگین حکومت جمهوری اسلامی را، از پیشانی شیر دلاوری که در سمت چپ بالای نقشه افتخار آفرین ایران است؛ برای همیشه پاک بکنند و آزادی را به مردم آزادیخواه ایران ارمغان نمایند!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیچه‌کسی رنگ‌ بنفش را به روحانی پیشنهاد کرد؟
مقاله بعدیبنر‌های جشن تولد علی خامنه‌ای در شهر شیراز جمع‌آوری شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.