رژیم جنایتکار اسلامی، در شرایط بی آبروئی خویش، تصمیمات بشردوستانه گرفته است!

0
180

اکنون که مسؤلان شکست خورده جمهوری مکر و ریا، پس از سی و شش سال که از انجام دادن انواع پلیدی ها و کارهای ضد بشری توسط ایشان در ایران می گذرد. و سرانجام در نهایت خفت، مورد اصابت تیرهای شلیک شده از سلاح دیپلماسی دولت باراک اوباما قرار گرفته اند. حالا که پس از اینهمه وقت کشی در برنامه های مذاکرات هسته ای با 1+5 ، بالاخره از همان کانال مورد گزش اژدهای سیاست واقع شده اند؛ و در واپسین لحظات حیات حاکمیت منفور و واپسگرای خویش، مانند گنهکارانی که تا آخرین دقایق عمر خویش، دست به هر کار غلط و غیر خدادوستانه و مورد عدم رضایت خلق خدا واقع شده می زنند؛ ولی در نفس های آخر عمر و زندگی شان، در نهایت زبونی از پروردگار جهانیان طلب آمرزش و بخشایش می نمایند. اینها نیز در همین شرایط پستی و زبونی، و در حال تنفس آخرین دم و بازدم زندگانی خبیث و اهریمنی خود، دست به تصویب رسانیدن قوانین جدیدی، در بخش هائی از زیرمجموعه های مدیریت خویش زده اند!

از سوی شهیندخت مولاوردی، معاون رئیس جمهوری رژیم آخوندی، به خبرگزاری ایرنا اعلام گردیده، که با حضور برخی از مسؤلان وزارت وزرش کشور، تصمیم گرفته شده که از این پس، زنان ایرانی اجازه داشته باشند؛ که در ورزشگاه های محل برگزاری مسابقات والیبال در کشور حضور بیابند. وی گفته است که این تصمیم هنوز به تصویب نهائی نرسیده است؛ اما آنها در نظر دارند، که به زودی برای مجوز ورود زنان ایرانی به ورزش گاه های برگزار کننده سایر مسابقات از جمله فوتبال نیز پیش بینی های لازم را به عمل بیاورند!

از سوئی دیگر، بعضی از مقامات حکومت اسلامی اعلام نموده اند؛ که تمامی زندانیان زن، که دارای جرائم غیرعمدی می باشند؛ و سرپرست خانوار خودشان نیز هستند؛ از زندان آزاد می گردند. با اینکه خبرهای بالا مایه شادی بسیاری از مردم میهن ما، به ویژه زنان ایرانی است؛ اما از همه ابعاد این دو خبر، بوی حیله و نیرنگ آخوندهای رند و خودکامه به مشام آدمی می رسد. صدالبته، که سران مکار این جمهوری آکنده از ریب و ریا، با همه جنایت پیشه بودن شان، آنچنان هم خرفت و کودن نبوده و نیستند؛ که ندانند این دو قانون مهم، بایستی خیلی خیلی پیش تر، به دست ایشان لباس حقیقت و به انجام رسیدن را می پوشیدند!

چگونه است که اکنون، و در این موقعیت خاص، که آخرین ذرات آبروی هرگز نداشته شان به زمین حقارت آنها می ریزند؛ این مسؤلان غیرمنطقی و زورگو بر آن شده اند؛ که دست نوازشگر پدرانه ای هم بر سر دوشیزگان و بانوان ایرانزمین بکشند؟ و درست و به دقت تمام، انگشت خیراندیشی خود را، بر همان نقطه هائی بگذارند؛ که هم به لحاظ فردی، و هم به لحاظ اجتماعی، مورد اهمیت زیادی قرار دارند. و سوژه هائی هستند، که در میان بیشتر خانواده های ایرانیان، دارای ارزش های ویژه ای نیز هستند؟!

چطور راضی شده اند، به همین زنانی که بیش از دیگر اقشار جامعه، مورد همه گونه شکنجه های جسمی و روحی بی شماری، از طرف همین جانیان قرار داشته و دارند؛ یکباره ایشان را، مورد تفقد مقام عظمای ولایت، و توجهات خاص ریاست جمهوری حرّاف و پشت هم انداز اسلامی، و سایر مقامات سودجوی حکومت شان قرار بدهند؟ و بعد از اینهمه سالهای محرومیت از ورود به استادیوم های ورزشی در سراسر کشور، برای زنان ورزشدوستی، که آرمان حضور یافتن در این اماکن ورزشی، یکی از آرزوهای بزرگ ایشان محسوب می گردید. همینطور زنان زندانی میهن مان، که مدت های بس طولانی می گذرد؛ که می بایست با حس غمین کننده عدم آزادی، در سیاهچال های آخوندها و مزدوران شکنجه گر ایشان اسیر باشند. یکباره مورد مهر و عطوفت این اقایان واقع شده اند؛ و یک دسته از ایشان، به زودی مجاز خواهند بود؛ که هنگام برگزاری مسابقات ورزشی(فقط والیبال و نه فوتبال یا سایر ورزش ها)، در استادیوم برگزار کننده این مسابقات حضور بیابند. و دسته دوم نیز، با این قید که اگر جرم شان غیر عمد بوده باشد، و درعین حال سرپرست خانوار خودشان هم می باشند؛ از قفس تاریک و سرد آخوندهای جنایتکار رهائی بیابند؛ و باری دیگر، طعم شیرین آزادی را، در کنار اعضای خانواده خویش بچشند؛ و آزادانه و در کمال مسرت، از در کنار عزیزان شان بودن لذت ببرند؟!

از یک سو خامنه ای ساعت به ساعت، به تاریخی که پزشکان معالج او عنوان نموده اند تزدیک می شود. از طرف دیگر نیز، عمر منحوس رژیم جنایتکاران به انتها رسیده؛ و از این دو مهم تر، آنانی که به ترتیب، کشورهای افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، و یمن را، اینچنین حیله گرانه آشفته و تخریب نموده اند. و ملت های این ممالک را هم به روز تیره نشانده اند. برای سرنگونی رژیم آخوندی در ایران نیز اندیشیده اند!

ولی همین دختران و زنان سرزمین کهن ایران، به یاری پدران و برادران و همسران و پسران خودشان، هرگز اجازه نخواهند داد؛ که بیگانگان بر آنها و میهن ایشان یورش ببرند. و بر مملکت اهورائی آنان بتازند. خودشان آخوند ها را از اریکه قدرت به پائین خواهند کشید؛ و بیش از نخواهند گذاشت، که ایران کهنسال، و ایرانی دلاور و غیور، در چنگال کرکس های وحشی و مرده خوار جمهوری ننگین اسلامی، گرفتار بمانند؛ و تا ابد رنگ آزادی و آزادگی را به خاطر نیاورند!

محترم مومنی

مقاله قبلیاصلاح دین کار روحانیون است نه روشنفکران
مقاله بعدیآتیلا پسیانی سفیر کودکان نقص ایمنی شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.