رفتار شناسی دیکتاتوری خامنه ای، در سراشیبی سقوط حتمی رژیم آخوندی! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
388

در برگزاری مراسم تشییع پیکر استاد محمدرضا شجریان به سوی آرامگاه ابدی ایشان، و حمل نمودن جنازه ی منفور سردار قاتل و بی رحم حاکمیت استبدادی اسلامی قاسم سلیمانی، به طرف مزار سیاه و تنفر برانگیز این سپاهی نا به کار و جانی، که به فاصله نه چندان طولانی به وقوع پیوست. چهره پلید رژیم بیدادگر آخوندی در کشورمان، به ویژه قیافه منحوس کنش های ضد ایرانی سید علی خامنه ای، رهبر جنایتکار جمهوری ننگ آفرین اسلامی در ایران، بیش از پیش زشتی های خود را نمایان ساخت. تا ایرانیان به آشکارا بدانند و دریابند؛ که این اشغالگران دزد و جنایت پیشه در میهن اهورائی ایشان، چگونه همه قوای مخرب خود را، جهت تخریب شخصیت والای ایران و ایرانی به کار می گیرند. تا که به این وسیله، چهره دیوآسای توحش آفرین خود و رژیم سراسر ننگ و زبونی و اهریمنی حاکمیت منفور خودشان را، به مردم ایران و سایر ملل جهان نشان بدهند؛ و با نمایش اینگونه قدرتمداری های بی خردانه، در میان آحاد ملت ایران ایجاد رعب و وحشت نمایند!

در پی ممانعت نمودن مسؤلان تاریک اندیش رژیم اشغالگر ملاها، از حضور مستقیم مردم ایران در مراسم تشییع پیکر استاد شجریان به خانه ابدی این هنرمند نامی ایرانزمین در توس در شهر مشهد، روزنامه « اعتماد » ، در روز یکشنبه بیستم مهر ۱۳۹۹ خورشیدی، برابر با یازدهم اکتبر ۲۰۲۰ میلادی، در مطلبی با عنوان « سوگ نیمه کاره در فقدان شجریان » نوشت: « سوگواری عمومی وقتی درست انجام نشود؛ می تواند به شکل یک بغض و خشم فرو خورده نزد مردم باقی بماند.»!

این روزنامه همچنین در مطلب دیگری با عنوان « شجریان ها ملت هستند » ؛ به رویاروئی مردم با نظام همواره بدون نظم، و دیکتاتورمحور آخوندی اذعان نموده و در این باره نوشته است: « باید پذیرفت، متر و مقیاس، و همینطور معیار اکثریت جامعه امروز آن چیزی نیست؛ که قابل پذیرش قدرت رسمی کشور باشد. بنابراین، ادامه روند موجود، بیانگر فاصله ای بیش از پیش خواهد بود. با توجه به این که ملت و قدرت، بر طبل خویش می کوبند. این صداهای متناقض آهنگین نیست. تریبون ملت که همان شبکه های اجتماعی هستند. با تریبون رسمی کشور(مرادش حکومت پلید آخوندی است) مغایرت اهداف پیدا کرده، و نوعی لج و لجبازی قابل مشاهده است؛ و در واقع چنین کشمکشی نوعی سوء تفاهم و < فوبیايی > است؛ که در آن، بازی برد – برد نخواهد بود. »!

پس از اعلام خبر درگذشت استاد شجریان، هراس دست اندرکاران رژیم آخوندی، از شکل گیری قیام مردمی و سر داده شدن به قول حاکمیت منفور نوای( ساختار شکن ) از سوی مردم، تا آنجا حکومت ننگین آخوندی را به خود مشغول نمود؛ که به هر بهانه ای متوسل شود. تا مراسم تشییع پیکر شادروان شجریان، در یک فضای میلیتاریزه شده، و با کنترل کامل پلیس انجام گیرد!

حکومتی که در هنگامه شیوع ویروس کرونا با دست باز، دانشجویان را به آزمون کنکور سراسری، و دانش اموزان را به قربانگاه مدارس می فرستد؛ و از به راه انداختن کارناوال مراسم عزاداری ماه محرم ابائی ندارد. ببینید در مورد مراسم تجلیل از پیکر هنرمند زنده نام محمدرضا شجریان چه می نویسد؟!

روزنامه حکومتی « سیاست روز » در این باره نوشته است: « باید بدانیم، برگزاری برخی تجمعات بدون مجوز، به همراه حاشیه هائی سودجویانه از طرف بعضی از افراد، همواره نیازی است؛ که از طرف برخی از عوامل پشت پرده و اغتشاشگر، برای بهره برداری از آن به نفع خود وجود دارد. » !

دست اندر کاران این نشریه ننگین حکومتی، مخصوصا نویسنده نامحترم این مطلب باید بدانند؛ که شان و مرتبه یک هنرمند، فقط تجلیل کردن از او پس از مرگ وی نیست. هنرمندان پیش کسوت و صاحب نام ، باید قبل از آن که از دنیا بروند. مورد تجلیل همگان قرار بگیرند؛ و از تجربه های گرانبهای آنان، به بهترین نحو ممکن بهره برداری های هنری بشود!

اما هنگامی که عنان و اختیار یک دیار، و تمامی ساکنان آن، به دست افرادی خودکامه و زیاده طلب و جنایت پیشه و جانی پرور، مانند سران بی اعتبار جمهوری ننگین اسلامی باشد. شان و مقام یک جنایتکار رسمی رژیم مانند قاسم سلیمانی در حدی است؛ که تابوت حامل چنین جنازه منفور و قاتلی، شهر به شهر چرخانده می شود؛ و صحنه، برای بیشتر پر ازددحام نشان دادن جمعیت، به گونه ای چیده و آراسته می گردد؛ که فقط در کرمان( محل زادگاه آن جانی شقاوت پیشه )، بیش از هفتاد تن جان خود را از دست بدهند!

این امر، فقط نمونه ای از چگونگی رفتارشناسی در کاراکتر و شخصیت پلید دیکتاتوری همچون خامنه ای جلاد است؛ که در فلاکت روزهای پایانی عمر کثیف و رسوای این حاکمیت شیطانی، با بستن مسیرهای منتهی به محل مراسم خاکسپاری شادروان شجریان، و با محدود کردن اینترنت در برخی از نقاط کشور، و با شرکت دادن عناصر امننیتی حکومت رسوای خود در حلفه نزدیک به برگزاری مراسم تشییع پیکر استاد شجریان، انداختن و معین کردن ساعت مراسم خاکسپاری به صبح زود، و ممانعت از وداع واپسین مردم با هنرمند محبوب شان، همه و همه ناشی از هراس عمیق دیکتاتور، از شکل گیری یک قیام برانداز ملی مردمی است؛ که این بدبخت ها نمی دانند. چه بخواهند و چه نه؟ این قیام افتخار برانگیز ملی، به زودی شکل عملی به خود خواهد گرفت؛ و دودمان حاکمیت بی اعتبار و اشغالگر دینی اسلامی ایشان در ایران کنونی را، به طوفان سرنگونی حقیرانه شان خواهد سپرد!

با علامت هائی که رژیم منحط و دیکتاتوری خامنه ای ملعون از خود نشان می دهد. می توان مراتب شکنندگی و آسیب پذیری او و همدستان وی را دریافت. اتفاقا باید که مردم مبارز ایران، ضربه نهائی و اصلی و سرنگون کننده خودشان به این حاکمیت استبدادی را، در برگزاری چنین مراسمی و مشابه آن تدارک می دیده و ببینند؛ و به همین « پاشنه آشیل » حاکمیت اهریمنی وارد آورده و بی آورند. اگر که مایل اند، تا پس از چهل و اندی سال اسارت، نزد بدترین قوم حاضر در این دنیای بزرگ، خودشان را از ننگ حضور آخوند و رژیم بیدادگر اش در سرزمین باستانی خویش نجات بدهند؟!

محترم مومنی

۱۵Mohtaram Momeni Rouhi و ۱۴ نفر۱ نظر۳ اشتراک‌گذاریپسندنظراشتراک‌گذاری

مقاله قبلیانتشار ابعاد تازه‌ای از پرونده “محمدعلی پورمختار”
مقاله بعدیحمید بقایی برای عمل جراحی در بیمارستان بستری شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.