دیدگاههای نامزدهای انتخابات در دومین مناظره تلویزیونی آنها با موضوع “فرهنگ”!

0
264

کاندیداهای تأیید صلاحیت شده از سوی شورای نگهبان رژیم آخوندی، در روز چهارشنبه 15 خرداد 1392 خورشیدی، از ساعت چهار بعد از ظهر تا 8 شب در دومین مناظره انتخاباتی خودشان در تلویزیون دولتی رژیم شرکت نموده و در باره موضوع ” فرهنگ ” با یکدیگر به مناظره پرداختند!

بگذریم که اصل مسأله مناظره، و فرع آن که این نشست تلویزیونی می باشد از بنیاد درست نیست؛ چون اگر درست بود، باید این امر در حالتی شکل می گرفت که یک انتخابات برخاسته از خواست مردم و در یک رژیم دموکرات به انجام می رسید. وقتی این اصل رعایت نشده و حکومت خودکامه ای مانند جمهوری جنایت پیشگان بر سر کار است؛ بنابراین فرع آن نیز که نامزدهای ریاست جمهوری در نشست های متفاوت با یکدیگر به مناظره بنشینند هم اشتباه است و هم غیر لازم!

زیرا اصولا مناظره باید بر سر موضوعی صورت بگیرد که طرفین مناظره در جزئیات آن با همدیگر اختلاف نظر دارند؛ و در آن نشست تلاش می کنند که حقانیت دیدگاههای خودشان را به اثبات برسانند. اما در رابطه با مسأله انتخابات و مناظره نمودن نامزدها بر سر یک موضوع خاص، نامش مناظره نخواهد بود بلکه می تواند بیان دیدگاههای شخصی ایشان در مورد آن موضوع خاص باشد. به طور مثال همین موضوع ” فرهنگ ” که امروز چهارشنبه پانزدهم خرداد، در استودیوی تلویزیون رژیم مورد گفتگوی کاندیداهای ریاست جمهوری قرار گرفته است؛ از بیخ و بن اشتباه انتخاب شده است. چون اگر به بخشی از نظریات مطرح شده آقایان در این جلسه چهار ساعته توجه بکنید؛ در صورتی که شناختی نسبی در باره موضوع ” فرهنگ ” داشته باشید، متوجه خواهید شد که این حضرات اصولا در معنای اصلی این واژه دچار نادرستی ادراک می باشند چه رسد به نحوه کاربرد آن در جامعه و بهبود بخشیدن نارسائی های آن در متن اجتماع پر حجم سرزمین بزرگی چون ایران !

وقتی به گفت و شنودهای آنها توجه می کنیم، کاملا آشکار است که اینها مفهوم این واژه را فقط در باب مسائل مربوط به آموزش و پرورش در اجتماع تلقی نموده و به آن پرداخته اند. حال آن فرهنگ مجموعه ای از کنشهای فردی و گروهی افراد جامعه در یک کشور است؛ که ارتباط مستقیم با آموزشهای مطرح در مدارس و دانشگاهها ندارد. بلکه یا از آنها تأثیر می پذیرد، و یا در مواقعی بر آنها تأثیر می گذارد. و این بدان معناست، که فرهنگ می تواند سنگهای سازنده یک اجتماع را بر روی یکدیگر نگه بدارد و نقش بندکشی میان آجرهای یک ساختمان را داشته باشد.

آیا تا به حال دقت داشته اید که فرهنگ زندگی شما، حتی با فرهنگ زندگی نزدیک ترین کسان خودتان مانند فرزندان و برادران و خواهران و …. تفاوتهای زیادی دارد؟ به همین نسبت میان خانواده های یک فامیل کوچک یا بزرگ هم تفاوتهای فرهنگی زیادی وجود دارند. کمی که جلوتر بروید، این گوناگونی فرهنگی را در محله زندگی تان، با وستعتی بیشتر در شهر و استان و کل کشور مشاهده خواهید نمود. فرهنگ و آموزش و پرورش، در دو مکان در کنار یکدیگر قرار دارند؛ اما بدون تأثیر بر همدیگر نیستند. و ما می توانیم در این رابطه، به زایش موضوعاتی مانند فرهنگ اجتماعی، فرهنگ اقتصادی، فرهنگ سیاسی، و انواع دیگر آن در یک جامعه اشاره داشته باشیم.

اگر به بخشی از فرمایشات نامزدهای انتخاباتی دوره یازدهم ریاست جمهوری در رژیم متحجر و کودن اسلامی در مناظرات مورد نظر دقت بکنیم؛ ملاحظه خواهیم کرد که اینها تا حدود زیادی با مفهوم واقعی این واژه بیگانه اند. محسن عارف در بخش پایانی سخنانش، به گوشه ای از سخنان سعید جلیلی اشاره نموده و گفته است: ” آقای جلیلی از فیلم < آرگو> به عنوان یک تهدید یاد کردند؛ من اشاره می کنم به جایزه اسکار اصغر فرهادی، ما باید از همه پتانسیل برای توسعه و تقویت دیپلماسی استفاده کنیم. ” به همین دو سه عبارت آقای عارف توجه می کنیم، تهیه یک فیلم و برنده شدن یا نشدن آن در یک مسابقه بین المللی، چه آرگو باشد و یا فیلمهای آقای فرهادی، خودشان به تنهائی فرهنگ نیستند؛ بلکه برخاسته از دیدگاه فرهنگی سازنده فیلم می باشند. حال چگونه آقای جلیلی نمی تواند درک کند که یک فیلم در چه شرایطی می تواند تهدید به حساب بیاید؟ و یا آقای عارف منظورش از به کار گیری واژه ” پتانسیل ” در این ارتباط چیست؟ مواردی هستند که می توانیم بگوئیم، اینها فقط خواسته اند حرفی زده باشند؛ و در میان جملات ناپخته خودشان، به کلماتی اشاره کرده باشند، که سخنی گفته و اظهار فضل بکنند!

آقای عارف همچنین افزوده است: ” در اصل نهم تأکید شده آزادی و تمامیت ارضی تفکیک ناپذیرند، هیچ مقامی حق ندارد این دو را محدود کند ( باید از ایشان بپرسیم، آیا این اصل قانونی را به رهبر خون آشام شان هم یادآوری کرده است؟)؛ ادامه داده در اصل 15 از زبان و خط گفته شده، و بر استفاده از زبانهای قومی تأکید شده است. این یک مزیت فرهنگی است که ما داریم، و باید از این مزیت استفاده کنیم.

حسن روحانی هم در بخشی از سخنانش گفته است که قصد دارد تا وزارت امور زنان را ایجاد کند، تا از حقوق زنان ایران دفاع شود. ( ببینید آش چقدر شور شده، که آشپزها هم خودشان به فغان آمده اند و از حقوق پایمال شده زنان ایران سخن می گویند. آیا آقای روحانی می بایست که قبلا به دفاع از حقوق زنان ایران اشاره می نمود؛ نه حالا که به آرای زنان ایران برای برگزیده شدن احتیاج دارد.) غلامعلی حداد عادل نیز در پاسخ به پرسشی در مورد فرهنگ حجاب گفته: ” من سعی می کنم نسل جوان را به رعایت حجاب ترغیب کنم، پایه حجاب با اعتقاد تحکیم می شود، بعضی وقتها می بینیم خانمهائی به قول هواشناسی کمی تا قسمتی بی حجابند، این به معنای بی حجابی نیست، زن ایرانی به خاطر فطرش حجاب را پذیرفته است؛ اگر مسؤلان اتفاق نظر داشته باشند تا مسأله حجاب یکدست شود. “!

باید به آقای حداد عادل گفت، زن ایرانی هیچ نیازی به آن حجابی که شما تعریف می کنید ندارد؛ و آن حجاب فطری که مد نظر شماست، مربوط به زنان ایرانی نمی شود، باید از وی پرسید، آیا می داند که همگی شان واژه ” حجاب ” را در جائی غیر از معنای حقیقی آن به کار می برند؟ آیا نمی دانند که در همان قرآن شان این لغت در کاربرد استفاده از نوعی پوشش غیر قابل دیدن، برای حفظ تقوا در میان آنها ( چه مرد و چه زن ) می باشد؟ و منظورش از اتفاق نظر داشتن مسؤلان، جهت یکدست نمودن برنامه حجاب چیست؟!

آقای عارف در مورد امر مشکلات ازدواج و اهمیت آن اشاره نموده، این امر به دلیل بالا رفتن سن ازدواج، و عدم امکانات مادی جوانان به وجود آمده است؛ عارف می گوید از مواردی که موجب می شود تا جوانان سراغ ازدواج کردن نروند؛ نداشتن مسکن است. به پندار او با پائین آوردن سن ازدواج در میان جوانان، و نیز با اصلاح ” مسکن مهر ” قصد داریم مسکن ماندگار ایجاد بکنیم؛ و با افزایش وام ازدواج تسهیلاتی در این رابطه به وجود بیاوریم. شاید آقای عارف از مطالبی که در مطبوعات خودشان هم درج می گردند بی اطلاع اند؛ آیا ایشان می خواهند سن ازدواج را از ده سال هم پائین تر بیاورند؟ هشت سال احمدی نژاد از کنار مسکن مهر دزدی هایش را نموده، حالا آقای عارف در نظر دارد که با به وجود آوردن مسکن ماندگار خدمتی به جیب و حساب بانکی خودش بکند!

با حضور ذهنی که ما از این موجودات آدم نما داریم، می دانیم که بیشترین دلنگرانی های اینها در ارتباط با چگونگی چاپیدن مردم ایران به هر طریق ممکن است. اینها بدون درنظر گرفتن سود مادی، سر قبر پدرشان هم فاتحه نمی خوانند. هم میهنانی که بعد از رخداد شوم انقلاب سیاه اسلامی، ناچار بوده اند، که در مراکز و مؤسسات دولتی این حکومت با اینها کار بکنند؛ احتمالا در محل کارشان شاهد بوده اند، به مجردی که رئیس یک اداره شان عوض می شد، فرد جدید اولین کاری که می کرد تغییر دادن دکوراسیون اتاق خودش بود. نه آنکه ایشان خیلی شیک بوده باشند و از تنوع در دفتر کارشان لذت می برند. خیر، قصد این افراد در درجه اول این بود و هست، که با مطرح نمودن این موضوع( تعویض دکور دفتر کارشان )، زمینه ای برای استفاده از بودجه اداره شان به وجود می آورند؛ تا با چند برابر جلوه دادن هزینه های انجام شده، بتوانند سود بیشتری را عاید خودشان بکنند!

اگر بخواهیم به تک تک موارد مطرح شده توسط نامزدهای انتخاباتی در دومین جلسه مناظرات آنها اشاره بکنیم؟ مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. ولی با همین چند نمونه که مطرح گردید می توان نتیجه گرفت؛ که تنها موردی که در قاموس فکری ایشان نمی گنجد مسأله فرهنگ در میان ایشان است. فرهنگ در صورتی که فقیر بشود، بلافاصله فقر اقتصادی را با خودش می آورد. عکس این قضیه نیز صادق است، به مجردی که فقر اقتصادی گریبان مردم را می گیرد، فقر فرهنگی هم به دنبالش می آید؛ تا هر دو به کمک یکدیگر ریشه آسایش و آرامش افراد یک خانواده را از درون خاک زندگی ایشان بیرون بکشند؛ و آدمی را به تن دادن به هر شرایطی ناچار بکنند!

بهار 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیکانادا اعدام زندانیان سیاسی ایران در سال 67 را جنایت علیه بشریت نامید..
مقاله بعدیسناریوی القاء «وحشت» برای تحقق «حماسه سیاسی»: انتخابات را تحریم کنید٬ جلیلی به قدرت می‌رسد..!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.