دموکراسی را از درون خانواده آغاز کنیم!

0
141

در این جهان و در بین ساکنان آن، قوانین متعدد و چند گانه ای حکمفرمائی می کنند؛ که نوعی از آن مربوط می شود به قوانین موجود در طبیعت، و چگونگی مماشات جاندارانی که با یکدیگر در یک منطقه و محیط جغرافیائی زندگی می کنند. این موجودات زنده، چنانچه در میان انواع مختلف حیوانات باشند؛ به طور غریزی سرسپرده قاعده های جاری در پیرامون محل زندگی خویش می باشند. نوع دیگر آن هم، مقرّراتی هستند؛ که انسان های ساکن در یک منطقه زیست محیطی، خودشان برای حفظ نمودن شعائر مدنی در محل اقامت خویش به وجود آورده اند. اینها قوانینی هستند، که در جوامع کوچک و بزرگ بشری در دنیا، مورد استفاده ساکنان یک روستا، بخش، فرمانداری، شهر، استان، کشور و قاره های چندگانه در گیتی وضع و تدبیر شده اند. چنانچه قرار باشد ساکنان زیرمجموعه های این کره خاکی، به طور یکسان یا تقریبا مساوی، در کنار همدیگر زندگی بکنند؛ در این صورت ناگزیر خواهند بود؛ که تابع همه مقرّرات و قوانینی باشند؛ که توسط قانونگزاران آن خطه وضع و اندیشیده شده اند!

بر این اساس، چنانکه افراد ساکن در یکی از زیرمجموعه های گیتی در یک سرزمین، بخواهند و لازم بدانند که زیر چتر قوانین حاکم بر جامعه شان، از یکسانی در همه شرایط مربوط به مدنیت موجود در محل زندگی خودشان و دیگران بهره مند گردند؛ ناچار خواهند بود پیرو قوانینی باشند، که همگان را به طور مساوی در بر بگیرند. بر مبنای ضرورت حضور این تساوی، بهترین روشی که متضمن این وضعیت در محل سکونت آنان باشد؛ ایجاد حاکمیت قانون ” دموکراسی ” با تمامی ویژگی های مترتب بر آن در یک جامعه بشری، از نخستین و لازم ترین الگوهائی است؛ که می تواند به برقراری آزادی های فردی و اجتماعی آنان در محل زندگی شان، کمک های شایان توجهی بنماید!

الگوی دموکراسی، تنها برای ساکنان یک سرزمین تأثیر گذار نیست؛ بلکه اگر به درستی پایه گذاری بشود؛ و به همان شکل هم در یک سامانه زیست محیطی جریان داشته باشد؛ موهبتی است که اثرات معجزه آسای آن، تأثیرات چشمگیری هم نزد همسایگان آن سرزمین را موجب می گردد. درست مانند آموزه های خوب و بد زندگی خانواده هائی است؛ که در نزدیکی همدیگر، که در یک کوی و برزن زندگی می کنند خواهد بود!

یکی از اندرزهای مهمی، که هنگام ایجام گرفتن یک مشاوره فامیلی یا خانوادگی، به اعضای آن می دادم؛ به وجود آوردن شرایط ” دموکراسی ” در میان افراد ساکن در یک خانه بود. در این رابطه به مراجعین خودم پیشنهاد جالبی را ارائه می دادم. خوشبختانه این پیشنهاد بسیار مورد استقبال آنان واقع می شد؛ هنگامی که نتایج به دست آمده از آن را در ملاقات های بعدی برایم شرح می دادند؛ از آنچه که ایشان را به نتیجه مثبت رسانده بود تقدیر می نمودند!

پیشنهاد مورد نظر، ظاهری بسیار ساده، اما درونی پر خاصیت داشت. ویژه آنکه خود مراجعان نیز گهگاه به ذوق می آمدند؛ و با تدابیر خاص خودشان موجب پر رونق گشتن آن برنامه ای که به آنها پیشنهاد داده بودم می شدند. به طور عادی واحد خانواده از پدر و مادر و فرزندان تشکیل می گردد. ولی گاهی به طور استثنائی افراد دیگری مانند پدر و مادر بزرگ، یا کسانی دیگری هم بخصوص در خانواده های شرقی با آنان زندگی می کنند. هریک از آحاد ساکن در این واحد کوچک اجتماعی، به میزان نقشی که در آن ایفاء می کنند دارای مسؤلیت می باشند. معمولا پدرها و مادرها رل اساسی تری را بر عهده دارند؛ از اینرو، وظائف و مسؤلیت های ایشان سنگین تر از بقیه اعضای یک خانواده است. بنابراین عملی نمودن پیشنهاد مربوطه بیش از بقیه دست ایشان را می بوسد!

همگی ما کم و بیش در جریان زندگی خودمان اشتباهات کوچک یا بزرگی را مرتکب می شویم. به همین خاطر موجب به وجود آمدن کدورت میان خودمان و دیگران می گردیم. این دیگران، چنانچه اعضای خانواده ما باشند، وظایف و مسؤلیت ما نسبت به ایشان سنگین تر از دیگران خواهد بود. اگر اجازه بدهیم که کنش های اشتباهی ما تکرار بشوند؛ از همانجا پایه های کاخ سعادت خانوادگی مان را به لرزه در خواهیم آورد. و این بنای سست بنیاد، با وزش یک تندباد، نخواهد توانست محکم و مقاوم بر جای خودش بایستد. شاید به همین دلیل است که بنیان بیشتر خانواده ها سست و فرو ریختنی می شوند!

و … اما چگونه است آن حکایت؟ در اثر هر اشتباهی که یکی از اعضای خانواده مرتکب می شود؛ نه فقط موقعیت بقیه اعضای آن متزلزل می گردد؛ بلکه اسباب بی راهه رفتن کودکان و جوانان آن نیز فراهم می آید. پس، در به کار بستن آن، که ایجاد یک (جلسه خانوادگی) است هیچ تردیدی به خودتان راه ندهید. به عنوان پدر یا مادر خانواده( به پندار من در این رابطه وظیفه مادران سنگین تر است. چون دقت زنان در امور زندگی نسبت به مردان خانواده قابل مقایسه با ایشان نیست. چرا که دقیق تر بودن خانم ها نسبت به آقایان یک امر ذاتی و کتمان نکردنی است.) بنابراین به عنوان پدر یا مادر خانواده، یکی از شب های هفته را، چه بهتر که شب روزی که فردای آن همه اعضای خانه تعطیل هستند؛ مادر گرامی شام لذیذتری تهیه ببیند؛ سپس بعد از نوش جان کردن آن شام لذیذ، پدر بدون کوچک ترین ضعف و نگرانی، بیان اشتباهی را که در طول هفته گذشته مرتکب گشته از خودش آغاز نماید. سپس این فرصت را به بقیه هم بدهد که اگر مایل اند(فراموش نکنید، آن شب سرنوشت ساز، باید اهمیت دادن به حضور دموکراسی در میان خودتان را نیز به فرزندان خانواده تان بیآموزید.)آنها نیز از کارهای اشتباهی که در طول آن هفته مرتکب شده اند سخن بگویند. در جلسات آغازین، این کار با تمجمج و کم گوئی پیش خواهد رفت. اما کم کم فرزندان که شهامت اولیای خویش را مشاهده بکنند؛ ترس و شرم شان زایل می شود و به راحتی از مسائل خودشان با آنها سخن خواهند گفت. ویژه آنکه در نخستین شب به آنان توضیح داده بشود؛ که غرض از تشکیل شدن آن (جلسه خانوادگی)، رفع نمودن اشکالات و اشتباهات همدیگر است؛ نه محاکمه نمودن اعضای خانواده !

به یاد می آورم، که مراجعینی که خودشان از فرهنگیان قدیمی مملکت ما بودند؛ پس از تشکیل دادن چند جلسه از پیشنهاد مورد نظر، مراجعه می کردند تا مراتب سپاس خودشان را مطرح نمایند. چند تن از ایشان می گفتند: ” بیش از سی سال کار فرهنگی کرده ایم و فرزندان دیگران را آموزش داده ایم. اما در مورد اشتباهات انجام شده توسط فرزندان خودمان کاری از پیش نمی بردیم!

آنچه که یک جوان(دختر یا پسر) را از خانواده اش به بیرون هدایت می کند؛ فقط داشتن دوستان ناباب نیست. بلکه پدران و مادران ناآشنا به وظایف خودشان هستند؛ که موجب فرار فرزندان خویش از آن محیط، به سوی هر جائی که یک ذره محبت به ایشان هدیه نماید می گردند. آنها را دریابید که عزیزترین و گرانبهاترین گنج زندگی شمایند!

” از محبت خارها گل می شوند

وز محبت سرکه ها مل(شراب) می شوند

محترم مومنی

مقاله قبلیکاندیداتوری هاشمی رفسنجانی در انتخابات مجلس خبرگان به روایت روزنامه های اصلاح طلب
مقاله بعدیچه کسی است که دلش چهار تا زن نخواهد!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.