در سالروز « هیچ »!

0
141

سرگردانی رژیم واپسگرای آخوندی، مخصوصا رهبر بی اختیار آن سید علی خامنه ای، فقط مربوط به شرایط کنونی حکومت منفورشان نمی شود. بلکه استیصال و درماندگی آنها، از همان سال های نخستین برپائی حکومت اشغالگر ایشان شکل گرفته است. زیرا آنها هنگامی انقلاب شوم خودشان در ایران را برپا نمودند؛ که اولین رهبر جمهوری تحمیلی اسلامی بر ما و میهن مان، با بیان بی خردانه آن واژه تاریخی « هیچ» ، ماهیت پوچ و بی محتوای آنان و حاکمیت جانی پرورشان را آشکار کرد. اما در نهایت تاسف، در آن موقعیت آشفته، کسی ( حتی سیاستمداران داخل و خارج از ایران ) نیز نتوانستند. از خطرات شدید آن « هیچ » برای آینده ایران و ملت انقلابی!! میهن مان، از عواقب شوم آن خبردار بشوند؛ و از همان موقع به مقابله با آن بپردازند. تا از رخ دادن آن « فریب بزرگ » جلوگیری نمایند!

اگر در آن زمان مردم فریبخورده و انقلابی در ایران، با یک نگاه دقیق تری به گوینده آن « هیچ » تاریخی، که درون هواپیمای « ار فرانس » راهی ایران بود توجه می نمودند؟ هرگز به آن شیخک بی خرد و انتقامجو، اجازه ورود به کشور خویش را نمی دادند؛ و لکه چنین ننگ بزرگ تاریخی را، بر پیشانی خود و سرزمین باستانی شان نمی چسبانیدند؟!

عوارض آن نا آگاهی برخاسته از عدم بینش سیاسی ایرانیان، نسبت به مسائل سیاسی در ایران و جهان، اکنون در کنش ها و سخنان نابخردانه جانشین خمینی ( سید علی خامنه ای ) در جایگاه دومین رهبر حاکمیت دیکتاتوری و فاشیستی اسلامی، به وضوح قابل مشاهده و بررسی است. دریغا که این نتیجه گیری تلخ اما آگاهی دهنده را، بسیار دیر دانستیم و در حالی مطرح می شود؛ که تقریبا یا اگر واقع بین باشیم؟ کاملا محقق و آشکار نشان می دهد؛ که یک سرزمین چندین هزار ساله، چگونه چنین بی سر و صدا، به تاراج چینی های چشم بادامی مکار رفته است؟ و آبروی هزاران ساله ایران و ایرانی، چگونه فدای قدرت پرستی و سودجوئی های یک اهریمن اسلام پناه ، و بری از بینش های انسانی و آگاهی مفید سیاسی وی گشته است ؟!

اما اکنون که ملت ایران، به مفهوم آن « هیچ » بر آمده از زبان آن آخوند بی خرد( خمینی جلاد و دجال ) پی برده اند. در کمال تاسف، با حضور جانشین بدتر و فاسد تر و پوچ اندیش تر از او( سید علی خامنه ای )، که با همدستی سپاهیان جنایتکارش، می خواهند که صدای مردم ایران را در گلوی آنها خفه بکنند. بر آن هستند، که با شیوه پلید و دیو آسای همیشگی خودشان، وحشتی بزرگ را در اندیشه و دل های ملت به جان آمده ایران بی اندازند؛ که آنان را( ملت به پا خاسته میهن مان را ) در این پندار اشتباه و کاملا ناصحیح فرو ببرند: که « چنانچه کم ترین اعتراضی به کاستی های بر آمده از بی کیاستی و بی کفایتی های دست اندر کاران رژیم منفور آخوندها بنمایند؟ » ؛ یا جای آنها و همراهان شان، درون سیه چال های مخوف آنها است ؟ یا آنان را به جاهائی نا معلوم تبعید خواهند کرد؟ و یا با اعدام نمودن این بی گناهان حق طلب، اسباب ترس و وحشت دیگر مردمان میهن مان را به وجود بی آورند. تا کم ترین شهامتی جهت بیان کردن اعتراضات به حق خودشان نسبت به این اهریمنان را نداشته باشند؟!

دوازدهم بهمن هر سال به یادمان می آورد؛ هنگامی که آن پیرمرد خرفت در آن تاریخ ( دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی ) پس از پانزده سال تبعید به ایران باز می گشت؛ یکی از همراهان او درون هواپیمای ارفرانس « قطب زاده » در یک مصاحبه کوتاهی که با آن فرد بری از احساس نسبت به ایران و ایرانی داشت از وی پرسید: « حضرت آیت الله، حالا که پس از پانزده سال به ایران بر می گردید چه احساسی دارید؟ » آن آخوند نابخرد و قدرت پرست و انتقامجو هم، بدون کم ترین صبر و تامل خود، بلافاصله خیلی محکم به سؤآل کننده پاسخ داد « هیچ » !

متاسفانه رسم زمانه چنین است، که نکات منفی در موجودیت این دنیا و ساکنان آن، بیشتر و سریع تر از جلوه های مثبت روزگار، در نهاد بشر و نسل او رشد می نمایند؛ و حتی مانند سلول های حیاتی آنچه که در این کره خاکی وجود دارند. به هر سیستم دیگری که وارد بشوند( مانند سیستم تفکر و تعقل آدمیان ) ، درون اندیشه هائی که در اختیار اهریمن هستند و به فرمان وی عمل می کنند. تکثیر می شوند و به تکامل منفی تری از آنچه که بوده اند می رسند!

این خصیصه بسیار بد و ضد اخلاقی، همانند ویروس های مسری که در بیماری های خطرناک وجود دارند. به درون سیستم فکری هر فردی که نفوذ نمایند، وی را بیش از دارنده پیشین آن بیماری مهلک، دچار پلیدی های رفتاری می کنند؛ که شاید تا پایان عمرش هم نتواند، از شر آن میهمان ناخوانده رهائی یابد. چنانچه تحویل گیرنده جدید چنین بیماری های اخلاقی، در ذات خویش نیز دارای افکار و و ایده های مشابه با بیمار قبلی باشد؟ آن ویروس خطرناک، نزد او بیش از مالک قبلی اش رشد می کند؛ و نتایج خطر آفرینی را برای جامعه ای که او در میان آنان است به بار می آورد!

« سگ اصحاب کهف روزی چند *** پی نیکان گرفت و مردم شد

پسر نوح با بدان بنشست *** خاندان نبوتش گم شد » !

با درود به روان پاک سراینده این بیت آموزنده( تا جائی که به خاطر می آورم « جلال الدین محمد مولوی مشهور به مولانا » ) در ۷۶۲ سال پیش، در کمال فضل و دانائی و آگاهی اش، به مسائل برخاسته از موضوعات عارفانه ( بیان دانش و معرفت در امور مربوط به خدا شناسی و حکمت آفرینش هستی ) با زبان ساده در قالب شعر، به بیشتر تعلقات و خواسته های(مثبت یا منفی نوع بشر) اشارات مهم و قابل درکی نموده است. از جمله چنین مواردی، خاصیت انتقال خصوصیات کرداری آدم ها، از طریق مشاهده کنش های همدیگر است. تا جائی که حتی یک حیوان مانند « سگ » با دیدن اعمال انسانی « اصحاب کهف » ( نام غاری است که تعدادی از کسانی که جز آفریدگار یگانه را نمی پرستیدند. از خوف مزدوران اهریمن که در پی کشتار آنها بودند. به امر خالق شان به آن غار پناه بردند؛ و ظاهرا چند قرن در آنجا به خواب رفتند. چنانکه هر کسی آنان را می دید می پنداشت که مردگانی هستند. اما پس از آنهمه سال، به خواست خدا از آن خواب یا در حقیقت بیهوشی مطلق بر می خیزند؛ و به ارشاد دیگران ادامه می دهند. ) ؛ نتیجه ای که از این تمثیل عارفانه سراینده بیت بالا به دست می آید این است: که یک حیوان مانند سگ، که متعلق به چوپانی که از جمله اصحاب کهف بوده است؛ در اثر خلق و خوی انسانی صاحب خود و همراهانش، مانند آنها در حالت نزاکت آدمانه عمل می کرده است. اما فرزند یکی از پیامبران « اولوالعزم » ( دارای کتاب آسمانی ) بر اثر همجواری با دوستان بد و نا باب، تا جائی در مسیر کردارهای بد و ضد اخلاقی پیش می رود؛ که پدرش ( نوح پیامبر ) ، وی را از خاندان رسالت خویش دور می نماید!

وقتی یک پیامبر زاده راهش را گم می کند؛ چگونه از یک آخوند تازه به دوران رسیده( رهبر کنونی انقلاب سیاه و شوم اسلامی « سید علی خامنه ای » انتظار داشته باشیم؟ که از آن « هیچ » تاریخی رهبر اول این فاجعه ( انقلاب اسلامی ) نیاموخته باشد؟ که هیچ اهمیتی به مصالح ملت ایران ندهد؛ و جز خواسته های پلید و سودجویانه و قدرت پرستانه خویش را عملی نکند؟!

در مراسم سال نوی امسال چینی های نا انسان، به دستور رهبر خود فروخته رژیم ، نیمه بیشتر سطح بالای برج شهیاد، در گرامیداشت سال نوی ارباب غارتگر سید علی خامنه ای ، با آویخته شدن ده ها پرچم کشور چین، مراتب نوکری سران این حکومت اشغالگر به نمایش گذاشته شده است. و در کنار چنین ننگ بزرگی، چند عدد پرچم خواری آور حکومت منحط ملاها نیز دیده می شود. اما بر اساس آنکه بسیاری از مردم دنیا نمی دانند؛ که این بیرق کثیف اسلامی متعلق به مردم ایران نیست؛ نتیجه گیری شان در مورد چنین مماشات ننگینی میان سران ددمنش حاکمیت منفور آخوندی با چینی ها را به حساب کل ملت ایران بگذارند؛ و به این پندار غلط وارد بشوند؛ که ملت ایران هم از داد و ستد هائی که میان آخوندها و چینی ها برقرار است رضایت کامل را دارند!

و……. همه این رویدادهای نامطلوب، از نتایج آن « هیچ » بر آمده از عقده و دشمنی آخوندی به وجود می آیند؛ که در ششم بهمن ۱۳۴۱ خورشیدی، نتوانست و نخواست که یکی از لوایح ششگانه انقلاب سپید شاه و ملت ( اهداء حق رای و آزادی های اجتماعی به زنان ایرانی، و ارائه مجوز قانونی مشارکت ایشان در همه انتخاباتی که در کشور برگزار می گردید؛ و شرکت فعال شان درون جامعه بود. ) را بپذیرد؛ و آن را از حقوق اساسی و انسانی زنان ایران تلقی کند. انقلاب شاه و مردم که به مرور از شش لایحه گذشت و دارای نوزده لایحه سودمند دیگر، برای رشد و پیشرفت مردم کشور گردید. برای ایران و ملت آن افتخار به بار آورد. و انقلاب سیاه اسلامی آخوندی، ننگی ابدی را نصیب فرقه تبهکار نمود. که البته: « خلایق هر چه لایق » !

مقاله قبلی« رطب خورده ، منع رطب کی کند » ؟!
مقاله بعدیفوتبال ایران در رتبه ۲۱ جهان و اول آسیا
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.