در روز جهانی کارگر( اول ماه مه ) کارگران ایرانی شاد می شوند یا…. ؟!

0
211

همه ساله، در روز یازدهم ماه اردیبهشت، برابر با اول ماه مه میلادی، کارگران سراسر جهان( غیر از قشر زحمت کش کارگران ایرانی) اجازه دارند؛ جهت بزرگداشت ” روز جهانی کارگر” در کشورشان، به راهپیمائی بپردازند و آن را گرامی بدارند. اما در این مورد هم در کشور ما، مانند موارد دیگر، از زمانی که میهن مان در اشغال قوم بی خرد و تازی تبار رژیم واپسگرای اسلامی در آمده است؛ هیچ کاری هیچگاه توسط سردمداران بری از خرد جمهوری آخوندی، به خوبی و به درستی انجام نپذیرفته اند. کارگران زحمتکش و شریف ایرانی، هر سال تلاش می کنند تا اجازه ی راهپیمائی روز جهانی کارگر را، از سران خودکامه حکومت بری از انصاف آخوندی دریافت بکنند. اما هرچه که بیشتر می کوشند کمتر به نتیجه می رسند!

دست اندرکاران حکومت واپسگرا و جنایتکار رژیم ملاها، و دولت های یازدگانه بی کفایت آن، هرگز از درخواست های کارگران ایرانی برای گرفتن مجوز راهپیمائی روز کارگر، استقبال صحیحی نمی کنند؛ و به کارگران زحمتکش میهن مان، جهت برپائی تظاهرات و راهپیمائی ایشان ، در چنین روز ویژه ای، نه مجوزی به آنان می دهند؛ و نه حتی تبریکات همراه با هدیه ای ارزنده را برای کارگران شریف ایرانی در نظر می گیرند!

ای کاش موضوع به همینجا ختم می شد؛ و کارگران ایرانی می توانستند در این روز که متعلق به خودشان است؛ با دلهای شاد و چهره های بشاش و افکاری آزاد از دغدغه های زندگی خود و خانواده شان، در کنار عزیزان خویش، از چنین روزی بهره برداری معنوی بکنند. اما همگی ما می دانیم، که سالهاست چهره هیچ کارگری را بشاش نمی بینیم. سالهاست که می دانیم، دلهای شان ناشاد، و افکارشان از دغدغه های آزار دهنده روزگار سختی که می گذرانند آزاد و در آرامش نبوده است!

کارگری که نزدیک به دو سال است حقوق ماهیانه خودش ، که دستمزد زحمات وی در محل کارش می باشد را دریافت نکرده است؛ چگونه و با کدام چهره بشاش و روحیه ای شاد و دلی مملو از خرسندی، می تواند افکاری آسوده از اندیشه های غم افزای زندگی اش داشته باشد؟ او چطور می تواند در چنین روزی، از کارگر بودن خویش در دیار خودش، راضی باشد و به آن افتخار بکند؟ و با طیب خاطر، همصدا با دیگر کارگران دنیا، از بودن این روز پر اهمیت و مباهات برانگیز در تقویم کشورش لذت ببرد و به آن افتخار نیز بکند؟!

امسال هم به روال همیشه، کارگران ایرانی جهت دریافت مجوز برای راهپیمائی روز یازدهم اردیبهشت، و بزرگداشت روز کارگر، به مسؤلان مراجعه کردند؛ تا شاید بتوانند امسال به انجام دادن چنین امر مهمی نائل گردند. اما مسؤلان کاملا بی مسؤلیت رژیم به آنها گفته اند؛ در روز مورد نظر، رئیس جمهور در استادیوم آزادی( استادیوم یکصد هزار نفری آریامهر )، سخنرانی می کند. و به این دلیل کارگران اجازه راه اندازی مراسم راهپیمائی را ندارند!

همآهنگ نمودن مراسم گرامیداشت روز کارگر، و شرکت کردن این زحمتکشان در راهپیمائی، چه ارتباطی به سخنرانی ملا حسن روحانی می تواند داشته باشد؟ این دو مورد، دو قضیه جداگانه اند، که هر کدام می توانند در جای خودشان برگزار بشوند. اگر روحانی گزافه گو، مرد عمل بود و به وعده هائی که زمان تبلیغات ریاست جمهوری داده بود عمل می نمود؛ می بایست خودش پیشنهاد برگزاری مراسمی پرشکوه برای کارگران ایرانی را می داد. و به وزارت کار و امور اجتماعی دولت، جهت ارج نهادن به چنین روزی، و تقدیر از کارگران مبتکر و برجسته ایرانی، دستورالعمل ویژه ای را در این رابطه صادر می کرد. نه آنکه خودش را برای ایراد سخنرانی آماده بکند؛ و از بیم آنکه محل سخن پراکنی ایشان خلوت نباشد و جلوی مخالفان خودش کم نیاورد؛ به بهانه آنکه قرار است در مورد روز کارگر برای ایشان صحبت بکند؛ آنها را به سوی استادیوم بکشاند!

تا زمانی که احمدی نژاد رئیس دولت حکومت اسلامی بود، به خاطر سفرهای بی خاصیت استانی وی، و یاوه هائی که ضمن آن مطرح می ساخت؛ مورد تمسخر واقع می شد و ریشخندش می کردند. حال که شیخ حسن به ریاست رسیده است؛ با بیان کردن مطالب تکراری، که نه هیچ خاصیتی برای ملت دارند؛ و نه اوضاع خراب مملکت را بهبود می بخشند. مشغول گذراندن وقت و کشتن لحظاتی است؛ که اگر بخواهد می تواند از آنها به بهترین نحوی استفاده نماید؛ و نه فقط روزگار ناخوشآیند کارگران ایرانی را، بلکه زندگی رو به تباهی دیگر اقشار کشور را نیز، از نابسامانی های موجود نجات بدهد!

یا اجازه انجام دادن چنین کارهای مثبتی برای مردم را ندارد. یا بلد نیست و نمی داند که چه باید بکند. و یا نمی خواهد که کاری کند تا اندکی از مشکلات مردم را از سر راه زندگی شان بردارد. اگر اجازه داشت، اگر بلد بود، و اگر می خواست، چرا در طول این چند ماه که از ریاست اش می گذرد؛ هنوز یک برنامه مناسب برای ایجاد تغییری شایسته، در برخی از نامناسبات کشور را ارائه نداده است؟ چرا با دادن سبدهای حقارت بار کالا به مردم ایران، در نخستین ماههای ریاست اش، موجب تحقیر شدن مردم گردیده است؟ چرا همه وقت خودش و مردم را، به بافتن آسمان و ریسمان به همدیگر می گذراند و مشغول وقت کشی خفت بار است؟

آقای رئیس جمهور، آنهائی که به سخنرانی های تکراری و بی ثمر شما توجه می کنند؛ آنهائی که پای میز خطابه های بی سر و ته شما می نشینند؛ امت خودتان هستند. ولی ملت ایران، در شرایط کنونی که میهن شان در اشغال مشتی آخوند بی اعتبار مانند خود شماست؛ به رئیس جمهوری نیاز دارند، که مرد عمل باشد؛ نه بافنده ی آسمان و ریسمان به یکدیگر. چون…. : ” به عمل کار برآید به سخندانی نیست ” !!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیانتقال دو درویش زندانی از رجایی شهر به بند زندانیان عادی اوین
مقاله بعدینامه تسلیت دراویش زندانی به حمیدرضا مرادی سروستانی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.