در آستانه انفجاری که زیر سایه سکوت محافظه‌کارانه مردم به‌جان‌آمده در ایران قرار دارد! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
244

انفجار همیشه از آتش‌سوزی و بمب‌گذاری در محلی شکل نمی‌گیرد. بلکه مولکول‌های سوزناک آتشین‌ترین نوع آن، درون نای فرزندان دلیر ایران جا خوش کرده است. تا با کوچک‌ترین جرقه‌ای که بر هستی چند نمونه از آن که در جسم و جان عده‌ای در میان مردم کشورمان نشانده بشود؛ به شعله هائی سوزان و هراسناک بدل می‌گردد؛ و از نای از جان گذشتگان ایرانی، از مرد و زن و پیر و جوان، به بیرون از گلوگاه ایشان سرایت می‌کند؛ و هستی یک حاکمیت اهریمنی و شقاوت‌پیشه را، در شعله‌های غضب و دادخواهانه ایشان می‌سوزاند و نابود می‌گرداند!

آقای محمد محبی تحلیلگر مسائل سیاسی ایران در تهران، در مصاحبه‌ای که «دویچه وله پارسی» با ایشان نموده است؛ و علت اصلی افزایش چشمگیر خشونت علیه جامعه مدنی در ایران را از وی پرسیده می‌گوید: «قصد جمهوری اسلامی از احکام گسترده اعدام، ایجاد رعب و وحشت است؛ زیرا شرایط اقتصادی کشور که هم به خاطر تحریم‌ها و ناکارآمدی دولت و هم به خاطر شیوع کرونا به‌شدت بحرانی شده، جامعه را در آستانه انفجار قرار داده است.»!

به گفته آقای محمد محبی، مردم به‌شدت خشمگین و عصبانی هستند. تنها دلیلی که اکنون در حال حاضر در جامعه، یک سکوت ظاهری برقرار است. علاوه بر محافظه‌کاری و حسابگری ذاتی که ایرانی‌ها دارند. نگرانی از بیماری کرونا هم هست. ازنظر این تحلیلگر سیاسی در ایران، محاسبه جمهوری اسلامی از صدور احکام اعدام این است؛ که بتواند، حتی جلوی زدن جرقه اعتراضات بعدی را هم بگیرد. حتی اگر این بار جرقه‌ای هم زده بشود. شدت اعتراضات از زمستان ۹۶ و آبان ۹۸ هم بیشتر خواهد بود!

از دید این تحلیلگر سیاسی، این سیاست جمهوری اسلامی تنها می‌تواند؛ چند هفته یا ماه، شروع اعتراض‌ها را عقب بی اندازد. وی به ارتباطات گسترده خود با سایر تحلیلگران و کارشناسان و ناظران مسائل اجتماعی اشاره‌کرده و گفته است: «به باور آن‌ها (صاحب‌نظران که آقای محمد محبی با ایشان ارتباط دارد)، علیرغم تلاش برای ایجاد ارعاب، یک خیزش گسترده در ایران حتمی است.»!

روزنامه آرمان هم درباره شرایط کنونی اقتصادی مردم کشور نوشته است: «شاخص فلاکت در ایران، در سه سال اخیر بیست‌وچهار درصد رشد پیداکرده است؛ و این خبر از اتفاقات ناخوشایندی حکایت دارد؛ که در بطن جامعه در حال رخ دادن است.»!

این منبع همچنین در ارتباط با «افزایش نرخ تورم» افزوده است: «با توجه به افزایش نرخ تورم در کشور و رسیدن نرخ آن به پنجاه‌درصد، تبعات سنگین‌تری در اقتصاد به‌ویژه اقتصاد معیشتی است. البته اقتصاد بدتر هم خواهد شد؛ و تبعات سنگین و خطرناکی برای نظام در بر خواهد داشت.»!

صدالبته که نظامی در کار نیست؛ و آنچه را که این‌ها نظام معرفی می‌کنند. آمیخته‌ای از بی‌نظمی کامل است؛ که هم مردم را دچار دردسرهای پنهان و آشکار و بحران‌های شدید معیشتی نموده است؛ و هم به لطف آفریدگار هستی، شالوده کثیف و ناپاک و اهریمنی حاکمیت جنایت‌کارانه خودشان را در هم خواهد پیچید. به‌طورقطع و یقین، این نیز آرمان چهل و یک‌ساله ملتی ستمدیده است؛ که شبانه‌روز با یک جهان مصیبت برآمده از نابخردی‌های حکومتی اشغالگر و ستم‌پیشه دست‌به‌گریبان می‌باشند!

چه خوش گفت عطار نیشابوری: «دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر*** کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»؛ در شرایط کنونی کهن دیار آکنده از رنج و محنت ایران‌زمین، نه‌فقط مردم رنجدیده این سرزمین اهورائی، بلکه خود شیخک ها و آخوندها و طلبه‌ها و حتی نه حجت‌الاسلام‌ها و ثقت الاسلام ها و آیت‌الله‌هایشان نیز، نمی‌توانند در میان همگی نعلین پوشان و عمامه بر سرهای میان خویش، حتی یک انسان شایسته نشان بدهند؛ که بدون هیچ انگیزه مادی و یا دست یافتن به مقامات والای حکومتی، درون حاکمیت مستبد ولایتی – فقاهتی خودشان، یک آدم به‌تمام‌معنا انسان پیدا بکنند؛ که تنها انگیزه‌اش در هر کاری که به انجام می‌رساند. ساختن انسان‌های شایسته از میان آدم هائی باشد؛ که ایشان را الگوی تمام‌عیار خویش ساخته‌اند!

نمی‌دانم آیا گاهی به مکان‌های زیارتی مانند امامزاده‌های شیعیان رفته‌اید یا خیر؟ در صحن جلوی حرم این قبرهای خالی و بدون جسد، طلبه‌هایی که ساکن اطراف آنجا می‌باشند؛ و یا در یکی از حوزه‌های علمیه نزدیک به آن مکان مقدس!!!! دروس اسلامی شیعی را می‌خوانند. در اطراف حوضچه میان صحن مربوطه می‌نشینند. همین‌که زنی یا دختری تنها را می‌بینند؛ که برای زیارت به‌طرف حرم می‌رود. یک‌باره خیز برمی‌دارند و خودشان را به نزدیکی او می‌رسانند؛ و همچنان که در فاصله کمی با او گام برمی‌دارند. مرتب زیر لب و آرام از او می‌پرسند: «صیغه می‌شوی؟» آنقدر انسان نیستند که فکر کنند. آیا این فرد مجرد و بدون همسر است یا نه؟ بعد به خودشان اجازه چنین پرسش شرم‌آوری را بدهند!

ذات پلید همگی‌شان چنین تربیت‌شده و آموخته که جز به خور و خوراک و دفع شهوات جنسی خویش اندیشه نکنند. چه کسی می‌تواند با چنین رویه‌های به دور از انسانیت، خویشتن را انسان یا حتی یک آدم معمولی هم بداند؟!

درد بزرگ ملت ایران اینجاست؛ که زمام امور مملکت بزرگ و میهن عزیزشان در دست کسانی است؛ که با بشریت به‌اندازه از زمین تا آسمان فاصله‌دارند!

روزگاری شاید حدود شصت و اندی سال پیش، آخوندهایی که در محله‌های مختلف تهران برای روضه‌خوانی به خانه‌های مردم ناآگاه و دل به اسلام شیعی بسته کشورمان می‌رفتند. سوار بر چهارپا می‌شدند تا مسافت میان خانه خود و بانی روضه‌خوانی‌شان را طی کنند. اکنون اما همگی‌شان، در اتومبیل‌های آخرین سیستم سوار می‌شوند؛ و رانندگان شخصی دارند؛ که آخوندک را که نیم‌قرن پیش، با چهارپا به روضه‌خوانی می‌رفت. تا در ازای خواندن روضه یک تومان از بانی خویش به‌عنوان کارمزد خود بگیرد به محلی ببرند؛ که به حاج‌آقا، برای خواندن همان روضه «حضرت عباس» و «پنج‌تن» و «موسی بن جعفر» و «حضرت رقیه» بی‌سروته، دست‌کم پنجاه‌هزار تا صد هزار تومان مزد بدهند!

و بیان این مراتب از سوی نگارنده به این معناست؛ که آخوند روزگاری که پول نداشت و مزد یک‌تومانی می‌گرفت و با الاغ به محل روضه‌خوانی‌اش می‌رفت. اکنون هم با راننده شخصی و اتومبیل مدل‌بالا به روضه‌خوانی می‌پردازد؛ و هم مبلغ بسیار گزاف‌تری نسبت به آن موقع از بانی خود کارمزد می‌گیرد؛ و هم در یکی از نهادهای حکومتی، دارای پست و مقامی پر منزلت است؛ و هم با شیادی و فریب دادن اهالی محل سکونت خود در هر شهری، به نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی نیز می‌رسد!

به هرکجا هم که برسد؛ چون از انسانیت بوئی نبرده و جز به منافع خویش توجه ندارد. کم‌ارزش‌تر از همان چهارپائی است؛ که نیم‌قرن پیش او را جهت دریافت کردن یک تومان پول از بانی روضه‌اش، به خانه‌های همان مردمان ساده‌انگاری می‌برد؛ که با شیادی همین مزدوران و شاگردان اهریمن، عکس خمینی دجال را در ماه دیدند؛ و موی کثیف ریش منحوس وی را، در لابه‌لای قرآن‌های خود یافتند. امان از بی‌خردی!!!

محترم مؤمنی

مقاله قبلیتفاوت حکم مربوط به «جنایت» و حکم مربوط به «اعتراض»! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیمحدودیت‌های جدید از شنبه در تهران
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.