” دادگاهم را علنی برگزار کنید ” !

0
141

نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر در ایران، با ارسال نامه ای به رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی، از وی خواسته بود؛ که دادگاه رسیدگی به اتهاماتش را علنی برگزار کنند!

اگر یک خروار نقره بر روی زمینی که از برف پوشیده شده بریزید؛ با همه گرانبها بودن آنها، نه جلب توجه می کند، و نه ارزش بیشتری می یابد. اما چنانچه بر روی همین زمین اندود شده از برف، یک عدد تربچه نقلی قرمز بیندازید؛ زیبائی خیره کننده ای را به چشمان تان ارمغان می نمائید. زیرا که نقره و برف، هر دو به یک رنگ می باشند؛ اما تربچه قرمز، با همه کوچکی اش، به دلیل اختلاف رنگ با برف، در کمال زیبائی خواهد درخشید. مقصودم این نیست که یک خروار نقره، به ارزش یک عدد تربچه نقلی قرمز است. بلکه مایلم بگویم، که رنگ های سپید برف و نقره در هم ادغام می شوند؛ آنگاه امکان تشخیص دادن این دو از یکدیگر مشکل می گردد. ولی چنانچه آن تربچه را بر روی همان زمین برفی بیندازید؛ جلوه کاملا مشخصی می یابد؛ و بیش از موقعی که چنین نکرده بودید، زیبائی طبیعی خودش را ارائه می دهد!

در میان کوشندگان و فعالان مسائل حقوق بشری، بسیارند افرادی که اوقات گرانبهای خودشان را، به مبارزه با بی عدالتی، و کسانی که حقوق انسان ها را نادیده می گیرند به مصرف می رسانند. ولی نه به شهرت می رسند، و نه برای کاری که می کنند؛ حتی همان کسانی که حقوق شان تضییع شده از آنان تقدیر می نمایند. اما هستند کسانی که در این زمینه کوشا بوده و بسیار هم مورد توجه همگان، به ویژه افرادی که خیرخواهی های این کوشندگان و مدافعان حقوق بشر، کمک های شایان توجهی به ایشان نموده است؛ این گرامیان را مورد توجه و سپاسگزاری خود قرار می دهند.

خانم نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر در ایران، یکی از همین استثناءآت روزگار در میهن ما می باشد؛ که باید وی را به سبب فعالیت های نوعدوستانه اش مورد همه گونه تقدیر و ارج گذاری قرار داد. متأسفانه این فعال گرانقدر حقوق بشری، که به خاطر سخنرانی های معترضانه به رویدادهای سال 88 ، و انتشار فیلم در این مورد، و مصاحبه با رسانه های برونمرزی در این باره، و تأسیس نمودن گروه ” لگام ” جهت لغو قانون اعدام در ایران، و فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر، سه بار مورد بازجوئی های مکرر از سوی وزارت اطلاعات رژیم قرار گرفته است. می بایست که برای محاکمه در مورد کنش های مطرح شده در بالا، برای بار چهارم، در روز یکشنبه سیزدهم اردیبهشت 94 خورشیدی(دو روز پیش)، در شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی، محاکمه شود!

پیش تر خانم نرگس محمدی، به چگونگی برگزاری این دادگاه(به صورت غیر علنی) اعتراض نموده است؛ و با ارسال درخواست کتبی برای رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی، از وی خواسته بود؛ که او را در دادگاهی علنی محاکمه کنند. همین مورد نشان می دهد، که وی به قول معروف، تومنی هفت صدنار(سنّار) با دیگر کسانی که در رابطه با این مسائل و دلائل مشابه با ایشان فعالیت کرده و دستگیر می شوند؛ تفاوت بسیار دارد!

زیرا امروز سه شنبه پانزدهم اردیبهشت، که خانم محمدی به دلیل بیماری در خانه اش استراحت می نمود؛ ناگهان مأموران امنیتی، به اتفاق نماینده دادستان، و چندین نفر لباس شخصی، با شکستن درب خانه اش و با بالا رفتن از روی دیوار آن، به درون منزل ایشان هجوم برده و وی را دستگیر و راهی بند ” نسوان = زنان ” زندان اوین می کنند!

محاکمه گردیدن خانم نرگس محمدی به صورت علنی یا غیر علنی، چه تفاوتی برای ایشان داشت و دارد؛ که به آن اعتراض کرده است؟ درک نکردن این پرسش مانند آن است؛ که فردی در حال مردن از تشنگی باشد؛ و به او بگوئیم که آب بنوشی یا ننوشی چه فرقی برای تو دارد؟!

در دادگاه علنی همگان اجازه حضور دارند. ولی در یک محاکمه غیر علنی، غیر از هیأت دادگاه مربوطه فرد دیگری در آنجا نیست. بدیهی است که خانم محمدی، درخواست برگزاری محاکمه علنی خودش را، از آن جهت ارائه نموده، که بتواند در خلال سخنان خودش در دادگاه، بیش از پیش آبروی سران خودکامه حکومت ضد بشری اسلامی بریزد؛ و در این رابطه، به جهانیان بفهماند؛ که در میهن اشغال شده ما، چگونه حقوق انسان های بی گناه، از طریق دست اندرکاران رژیم استبدادی و ضدبشری جمهوری اسلامی، نادیده گرفته می شود!

جالب توجه است، که هنگام دستگیر شدن خانم محمدی، بانوی قدردان، مادر سالخورده شادروان ستار بهشتی جان باخته در زندان تبهکاران آخوندی، خانم گوهر عشقی در آنجا حضور داشته، و با فریاد های خودش در صدد جلوگیری نمودن از بازداشت شدن خانم محمدی بوده است!

بر این اساس، وقتی که این خبر را دریافت نمودم، مشاهده کردم که در این جریان، هم خانم نرگس محمدی یک استثناء بارز است؛ و هم خانم گوهر عشقی دارای چنین صفتی است. از اینرو، خروارها نقره وجود افراد بی تفاوت و بی اثر، را بهائی قائل نمی شوم؛ اما این دو نمونه برجسته از بها دهندگان به حق و عدالت را، سرآمد همه برجستگان در این گونه از موارد می دانم!

محترم مومنی

مقاله قبلیممانعت مجدد از اعزام رضا انتصاری به بیمارستان
مقاله بعدیاسکورسیزی درباره دین فیلم می‌سازد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.