خواهر محمد داستان خواه: برادرم با لباس فرم مدرسه بود به قلب اش شلیک کردند

0
541

غزل داستان خواه، خواهر محمد داستان خواه، نوجوانی که روز شنبه ۲۵ آذر ماه در شیراز بر اثر اصابت گلوله جان باخت گفت که او بر اثر اصابت گلوله بر قلبش جان باخته و در گواهی فوت او نوشته اند “اصابت جسم نفوذی گلوله.”

خانم داستان خواه گفت که برادرش ۱۵ ساله و دانش آموز سال اول دبیرستان بود و در حین بازگشت از مدرسه هدف گلوله قرار گرفته است.

غزل داستان خواه، خواهر محمد داستان خواه گفت: “روز شنبه ۲۵ آبان ماه حدود ساعت ۳ من راهی دانشگاه شدم بدون اینکه اطلاعی از اعتراضات داشته باشم. تا یک جایی هم با تاکسی رفتم اما راننده تاکسی هم گفت راهبندان است نمی توانی بروی برگرد برو خانه. راه افتادم بروم خانه دیدم مردم اعتراض می کنند و درگیری است. خیابان مولانا بود. من که پیاده می رفتم دیدم اورژانس رسید. سه نفر گلوله خورده بودند اورژانس آمد به یکی از مجروح ها کمک کند که او گفت من حالم خوب است برو به مردم کمک کن که مردم را کشتند. من خودم سه نفر را دیدم که گلوله خورده اند و تیراندازی را خودم مستقیما دیدم.”

خانم داستان خواه توضیح داد: “گاز اشک آور پرت کردند و همه فرار کردیم و کسی نایستاد. حین فرار تیراندازی کردند. همان موقع هلی کوپتر آمد. همه فکر فرار بودند و من هم فرار کردم و نمی دانم هلی کوپتر برای چی آمده بود. تا دو ساعت در یکی از ساختمان های همان جا توی یک آرایشگاه مجبور شدم بمانم. به مادرم زنگ زدم گفتم من حالم خوب است و نگران من نباش گاز اشک آور زده اند و نمی توانم بیرون بیایم. مردم آتش روشن کردند در خیابان و بوی آتش که به ساختمان خورد کمی بوی گاز کم شد و من توانستم بیرون بیایم.”

غزل داستان خواه درباره کشته شدن برادرش محمد داستان خواه گفت: “حدود ساعت ۴ یکی از آشناها به مادرم زنگ زده بود که مدرسه بچه ها را تعطیل کرده اند. مادرم به مدرسه زنگ می زند و می پرسد که آقای خدادادی بچه ها را تعطیل کرده اید؟ گفته بود که آره محمد را هم فرستادیم خانه. ساعت ۲ و نیم تعطیل کرده بودند ما اطلاع نداشتیم. از ساعت ۴ در خیابان ها دنبال محمد گشتیم تا ساعت ۹ شب و پیدا نکردیم. ساعت ۹ به ما گفتند که مجروح ها را برده اند بیمارستان پیوند اعضا و بروید آنجا بگردید و بعد متوجه شدیم که برادم در همان خبابان مولانا که من شاهد تیراندازی بودم گلوله خورده بود.”

محمد داستان خواه به گفته خواهرش به بیمارستان پیوند اعضا شیراز منتقل شده بود: “اول ما را داخل راه نمی دادند. در بیمارستان مامور زیاد بود. مادرم گفت بچه من با لباس فرم مدرسه بوده می خواهم بدانم اینجا است؟ یک پرستار گفت خانم تو مادری و اگر بگویم بچه ات اینجا نیست می روی توی خیابان دنبال او بگردی بچه ات را آورده اند اینجا و من خودم گذاشتم توی سردخانه و بچه ات با لباس فرم مدرسه و کیف مدرسه بود. ما همان جا فهمیدیم که محمد دیگر زنده نیست.”

به گفته غزل داستان خواه در گواهی فوت برادرش اصابت جسم نفوذی گلوله ذکر شده است: “گلوله خورده بود به قلبش از بغل که خورده به قلب و ریه و طحال و همه را از بین برده. در جواز دفن هم نوشتند اصابت جسم نفوذی گلوله. ولی در جواز دفن ننوشته که چه تفنگی بوده و چه گلوله ای. برای تحویل جنازه برادرم هم ما مشکلی نداشتیم. شاید کسانی که شیراز بودند مشکل داشتند ولی ما چون خارج از شیراز دفن کردیم هیچ مشکلی نداشتیم. خودمان خواستیم در روستای کوه سبز از توابع مرودشت که پدربزرگ ما آنجا دفن شده دفن کنیم. روز دوشنبه ۲۷ آبان به ما گفتند تا یکی دو روز اصلا طرف بیمارستان نیایید. خیلی شلوغ بود. گفتند هیچ کاری برای تان راه نمی اندازیم. بعد گفتند که جنازه را فرستاده اند کالبدشکافی خیابان ولیعصر. پدرم رفت گفتند کالبدشکافی کردیم یکی دو روز دیگر خبر می دهیم. روز چهارشنبه ۲۹ آبان تحویل دادند. به خاطر اینکه اعلامیه پخش نکرده بودیم و به کسی خبر نداده بودیم روز پنج شنبه ۳۰ آبان توانستیم پیکر برادرم را  شستشو دهیم و جمعه خاکش کردیم. برای مراسم ختم هم هیچ مشکلی نداشتیم حول و حوش سه هزار نفر هم آدم بود. ما هم البته همه کارها را در مرودشت کردیم که هیچ اعتراضاتی آنجا انجام نشده بود.”

خانواده محمد دستان خواه با ثبت شکایت خواستار معرفی قاتل یا قاتلان او شده اند. خواهر او گفت: “پدر من شکایت کرده. روزی که رفتیم جنازه را تحویل گرفتیم پدرم شکایت کرد. وقتی برادرم گلوله خورد دوستانش با او بودند و یکی از دوستش به ما گفت که وقتی تیر خورد جیبش را گشتم و فقط کلید خانه بود. دوستش برداشته بود و یکی دو شب قبل آمد به ما تحویل داد. دوستانش شاهد همه چیز بودند اما مدرسه اصلا حضور محمد در مدرسه در آن روز را هم انکار می کند. در صورتی که محمد مدرسه بوده ولی غیبت زده اند به این دلیل که برای خودشان دردسر نشود. پدرم از مدرسه هم شکایت کرده. حتی معلم برادم هم برای او غیبت رد کرده ولی مستخدم مدرسه و دانش آموزان امضا کردند و اثر انگشت هم زدند که ما محمد را در مدرسه دیدیم.الان هم پی گیر شکایت هستیم هم قاتل برادرم معرفی شود هم اینکه مدرسه سهل انگاری کرده است.”

خانم داستان خواه از پی گیری های خانوده اش برای معرفی قاتل برادرش گفت: “بعد از شکایت ما روز پنج شنبه ۳۰ آبان از آگاهی زنگ زدند گفتند شنبه بیایید آگاهی. رفتیم یک سری سوال های الکی پرسیدند که پسر شما کجا بود و کجا تیر خورد و .. هیچ کار خاصی نکردند.

کمپین حقوق بشر در ایران گزارش داد؛ پرونده در جریان است اما روز شنبه که رفتیم آگاهی گفتند یا شهید اعلام می کنیم یا دیه می دهیم. برای ما دیه اهمیتی دارد بعد از کشتن برادرم؟ اصلا بنویسند خدا، بنویسند شهید، برادرم برمیگردد؟ برادر من فقط ۱۵ سال داشت کلاس اول دبیرستان بود. بچه بود اصلا در اعتراضات هم نبود چرا او را زدند؟ ما می خواهیم قاتل برادرم معرفی شود و از او بپرسیم چطور توانست به یک بچه شلیک کند؟  دیه که دردی از داغ ما دوا نمی کند.”