” حیف از طلا، که خرج مطلا کند کسی!

0
454

نقش برجسته بانوان و دوشیزگان میهن دوست ایرانی، در جای جای تاریخ کهن میهن باستانی و همیشه سرفراز ما فراموش ناشدنی است. در هر رویداد مثبت و مهمی که به هر دلیلی در این سرزمین اهورائی رخ داده و خواهد داد؛ یکی از پایه های اصلی و اساسی تحقق یافتن شان، حضور کتمان نکردنی زنان دلاور ایرانی بوده است و خواهد بود.

از اینرو، اکنون که به انتخابات دو مجلس خبرگان رهبری، و شورای اسلامی، که قرار است همزمان در روز هفتم اسفندماه سال جاری برگزار بشوند؛ مایلم از هم جنسان عزیزم، از بانوان و دوشیزگان میهن پرست کشورم، اگر دل شان برای ایران و ایرانی می تپد؟ اگر یکی از بزرگترین آرمان های ملی ایشان، رهائی مملکت باستانی آنها، از دست حاکمیت استبدادی آخوندی است؟ اگر برای آزادی خود و سایر هم میهنان شان، که در زیر یوغ حکومت جنایتکار و ضد ایرانی و زن ستیز آخوندی، در حال مرگ تدریجی به سر می برند دلنگران هستند؟ و مایل می باشند در این رابطه کاری مثبت انجام بدهند؟ یا اگر می خواهند باری دیگر، نام پر افتخارشان در هر گوشه از جهان به نیکی برده شود؟ اگر برای ایشان مهم است، که باز هم نام زن پارسای ایرانی، در بخش های پر اهمیت تاریخ کشور باستانی شان بدرخشد؟ لطف کنند و به هیچوجه در دو انتخابات مورد نظر شرکت نکنند!

واقعا آیا فراموش کرده اید، که جنس و خمیره شما به عنوان ” زن ایرانی” از چیست؟ شما به عنوان نیمی از جمعیت کشورتان، و موجودیت بی نهایت گرانبهای تان، همانند تکهّ های طلای ناب هستید. اجزای جمهوری جانی و ریاکار و تازی تبار اسلامی هم، که نزدیک به چهار دهه مام میهن تان را اشغال نموده اند؛ قطعات بسیار بی اهمیت و بی ارزش و بی وجودی هستند؛ که حتی یک قطعه سنگ معمولی هم از کل آنان گرانبهاتر است. با این تعبیر، توجه بفرمائید که بزک های ظاهری آنان، برای نمایش قدرتمندی و باکفاایتی ایشان، فقط تکه های بی ارزشی از پست ترین اشیای بی بها می باشند؛ که آنها تلاش می کنند، با زدن ” آب طلا ” بر آن، مّطلایش کنند؛ تا شاید که در این رهگذر، بتوانند آن را به جای طلا جا بزنند!

بسیار دریغم می آید، که طلای وجود شما ایرانبانوهای بی نظیر، برای مطلا شدن آخوندهای اهریمن تبار، و ایادی پست تر و بی ارزش تر از آنها به مصرف برسند. شما هنوز به قیمت اصلی وجود خودتان پی نرده اید، و از آن آگاهی ندارید. البته همین نیز از شیادی ها و رندی های همین طایفه دروغپرداز است. آخوند به خوبی می داند که موجودیت زن ایرانی در جهان بی همانند است. که بانوان ایرانی اگر بهترین در دنیا نباشند(که من در بهترین بودن شان هیچ تردیدی ندارم)؛ دست کم در میان بهترین ها در این رابطه جای دارند. آنها به آشکارا شما را به لحاظ ارزش وجودی، نیمی از مردان جامعه ایرانی و بقیه مردان مسلمان گیتی به حساب می آورند؛ حالا چه امر مهمی رخ داده، که حسن روحانی شما زنان گرانقدر ایرانی را، به اصرار دعوت به مشارکت داشتن در انتخابات پیش روی هر دو مجلس می کند؟!

توجه داشته باشید، در شرایط کنونی که حکومت شان نزد جهانیان به خاطر بی لیاقتی های پیاپی که ابراز داشته و می دارند؛ یک سکهّ سیاه هم ارزش ندارد. حکومت کشورهائی از اعتبار جهانی بهره مند می شوند؛ که مراتبی مانند برگزاری انتخابات آزاد در آنجا نقش داشته باشد. آخوند حسن روحانی، اکنون به چند دلیل در تلاش است؛ که هم حکومت پلید آخوندی شان را در جهان و نزد همگان وجاهت سیاسی ببخشد؛ و هم چهره ریاست کفایت و لیاقت ریاست جمهوری خویش، در میان سایر دولت های پیش از خودش را ارجحیت و برتری ویژه ای ببخشد و به دیگران بنمایاند!

به همین خاطر، و البته به این دلیل که به درستی می داند، جمهوری ستمگر آنها، بی کیفیت ترین در گیتی است؛ بنابراین مصمم گشته که تا همه تلاش خود را به کار بگیرد؛ تا با تشویق کردن زنان ایرانی جهت شرکت نمودن آنها در انتخابات این دو مجلس، چه برای عضویت در آنها، و چه به لحاظ رأی دادن ایشان در روز هفتم اسفند 1394 خورشیدی، بالا بردن سطح کمیت این جریان(انتخابات) نزد مردم دنیا را، باز هم از زنان ایرانی مایه بگذارد و از طلای وجود ایشان، برای مطلای بدون ارزش حکومت منفورشان سود ببرد!

به خاطر ایران و ایرانی: ” حیف از طلا، که خرج مطلا کند کسی” !!

محترم مومنی

مقاله قبلیاستالونه از دنباله «کرید» گفت
مقاله بعدیرئیس یکی از فدراسیون‌های ورزشی بازداشت شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.