حقیقتی حیرت انگیز!

0
147

پدیده جنگ در جهان، امری است که هیچ ارتباطی به جریاناتی که در طبیعت رخ می دهند ندارد. چون، کشاندن دو گروه، قبیله یا کشور به درگیر نمودن آنها در یک جنگ عادی یا تحمیلی، موردی است که یا از پیش برای آن برنامه ریزی شده است؛ و یا یکباره با اتفاق افتادن امور دشمنی آفرین میان دو گروه، قبیله یا کشور به وقوع می پیوندند. نبردهائی را می توان جنگ نامید، که آثار برجای مانده از آنها، چگونگی فراگیر شدن شان در خطه های وسیع میان دو یا چند سرزمین دور یا نزدیک به همدیگر را، در وسعت بالائی بیان کنند!

 در جنگ هائی که ما با توجه به اشارات تاریخ دنیا به آنها، یا نام شان را شنیده ایم، و یا در کوران رخ دادن شان قرار گرفته ایم؛ یا به سبب کشورگشائی اقوام مختلف در گیتی به وجود آمده اند. یا دلائلی مانند ترویج عقاید دینی و سیاسی صاحبان یک مملکت، در میان مردم ساکن در کشور مورد تهاجم واقع شده است. اما این پدیده، به هر شکل و به هر دلیلی که جنگ افروزان به وجود آورده و می آورند؛ عملی بسیار نکوهیده و غیر انسانی است. کسانی به چنین کارهائی دست می زنند، که نود درصدشان دچار بیماری های روانی هستند. ولی ده درصد بقیه تیزهوشانی می باشند؛ که سیستم هوشمندی شان، در یک برهه از زمان زندگی آنها، ایشان را به بیراهه های انجام دادن کارهای ضد بشری سوق داده و می دهند!

از جمله جنگ هائی که بشر امروزی آنها را، با حضور خویش و یا با مطالعه در باره اینها، آگاهی هائی نسبت به آنها دارند. جنگ دوم جهانی، جنگ سی ساله میان آمریکا و انگلستان با کشور کره، که منجر به تجزیه شدن این کشور به کره جنوبی و شمالی گردید. و نیز جنگ هشت ساله میان صدام حسین رئیس جمهور عراق و سران حکومت اسلامی در ایران می باشند. از خساراتی که جنگ دوم جهانی در دنیا به بار آورده است؛ کم و بیش همگان اطلاعاتی نسبی از آن را دارند. در مورد جنگ میان آمریکا و متحد اروپائی اش(در آن زمان) کشور انگلستان، که با کره به وقوع پیوست؛ با آنکه فیلم های فراوانی در این رابطه ساخته شده اند؛ و مردم جهان از دلائل و چگونگی رخ دادن آن کم و بیش مطالبی را می دانند. نه کم بلکه بسیار هم گفته شده است. ولی آنچه که تا کنون مطرح نگشته و پنهان نگاه داشته شده بود؛ ماجرای اسارت 60 ساله سربازان آمریکائی و انگلیسی درون کمپ های بدنام و سختگیر کره شمالی است؛ که در جنگ مورد نظر توسط پدر بزرگ رئیس جمهور کنونی کره شمالی، به عنوان غنائم جنگی در آنجا نگاه داشته شده اند؛ و اجازه بازگشت آنها به میهن شان به این سربازان(غنائم جنگی) داده نشده است. از میان 1060 سرباز جنگی انگلستان، هنوز 82 تن از آنان اجازه خروج از زندان کره شمالی و رفتن به کشورشان داده نشده است. و هنوز از سرگذشت 900 سرباز اسیر آمریکائی در آنجا کوچک ترین خبری به جائی مخابره نشده است!

وقتی که در روز سی و یکم شهریور سال 1359 خورشیدی، یکباره تهاجم هوائی جنگنده های عراقی، در فضای برخی از شهرهای ایران مشاهده گردید؛ مردمی که با شنیدن صدای سهمگین و بسیار فراگیر جت های روسی، که صدام حسین از آنها برای حمله به ایران استفاده کرده بود. بعضی از مردم ایران که به سبب آن صدای سهمناک از خواب یک بعد از ظهر تابستانی خود پریده بودند؛ به اشتباه پنداشتند که حمله نظامی آمریکا به ایران آغاز شده است. اما به مجرد باز کردن رادیوهای خویش و شنیدن صدای گوینده آن، که در باره یورش هوائی عراق به شهرهائی از دو استان خوزستان و کردستان توضیحاتی را ارائه می داد. متوجه شدند که این حملات را جنگنده های ارتش عراق انجام داده اند. البته در شامگاه همان روز، یک بمب عمل نشده از آن حمله در گوشه ای از میدان شهیاد دیده شد. ظاهرا جنگنده های عراقی تا آن نقطه مرکزی از سرزمین ما نیز پیشروی کرده بودند!

دلیلی که سردمداران جنگ طلب حکومت منفور اسلامی، در باره شروع شدن آن حملات نظامی از سوی عراق به ایران، به مردم میهن ما ارائه می دادند؛ تمایل شدید صدام حسین به کشورگشائی، و تسلط او و کشورش بر استان خوزستان به ویژه شهر خرمشهر بود. در ابتدا بیشتر مردم ایران، براساس یاوه سرائی های خمینی جنگ طلب، و نیز با سوابقی که از سخنان پوچ جمال عبدالناصر رئیس جمهور وقت در مصر در ذهن خویش داشتند. عبدالناصر که از ابتدای ریاست جمهوری اش در مصر، و صدالبته به سبب رقابت شدید سیاسی که با پادشاه فهیم ایران شاهنشاه آریامهر داشت. در هوای تسلط به استان خوزستان بود، و مدام برای تحریک نمودن مردم ایران و پادشاه دانای ایشان، جهت به وجود آمدن یک جنگ میان دو کشور ایران و مصر، در همه سخنرانی هایش خلیج همیشه پارس را ” خلیج عربی می نامید. ذهنیت نگران کننده ای را در افکار ملت ایران پدید آورده بود؛ که بدون تعمق در سخنان پوچ خمینی به عنوان فرمانده کل قوا، چنین پنداشتند که صدام نیز با الهام گرفتن از سخنان عبدالناصر، می خواهد که به آن بخش از ایران دست درازی کند؛ و بر استان خوزستان استیلای دائمی داشته باشد!

آنچه که مانند اسارت 60 ساله هزار و نهصد و شصت سرباز آمریکائی و انگلیسی در زندان های کره شمالی، که زنده مانده های شان هنوز در زندان مخوف این کشور، هنوز برای مردم جهان و بخصوص مردم ایران به وضوح افشا نشده است؛ دلایل اصلی بروز چنین جنگ خطرناک و پر هزینه ای(به گفته کارشناسان، جنگ هشت ساله میان ایران و عراق، برای مردم ایران دست کم رقمی بالغ بر بیش از نهصد و شصت میلیون دلار خرج برداشته بوده است.) که احتمالا بسیاری از ما هنوز اطلاعات دقیقی از آن دلایل نداریم!

دلیل نخست دلبستگی زیاد سردمداران رژیم اشغالگر آخوندی، مخصوصا خود خمینی دجال، به تسلط یافتن ایشان به عراق یا دست کم به شهرهای مذهبی آنجا، از جمله سامراء، کربلا و نجف بود. که تا پس از تشکیل دادن خلافت اسلامی شیعه در ایران، به راحتی بتوانند تعدادی از آخوندهای مزدور حکومت شان را، به عنوان نمایندگان رسمی خلاف اسلامی شیعیان، در سه شهر نامبرده مستقر نمایند. و از آن طریق بیشتر بتوانند بر حاکمیت کشور عراق تسلط سیاسی و فکری داشته باشند!

انجام گرفتن دلیل دوم نیز، به دنباله نخستین دلیل که در بالا بیان گردید؛ از دیدگاه آخوندهای حکومتی امری ضروری به نظر می رسید؛ تا به وسیله به ثمر رسیدن آن، آرمان تسلط یافتن شان بر عراق  را برای خودشان محقق نمایند. به دلائلی نامشخص، تیمسار تیمور بختیار که در آن زمان در کشور عراق در نزدیکی مرز ایران با آنجا زندگی می کرد. گاهی اوقات جهت شکار به درون جنگل های نزدیک به مرز با ایران می رفت. مرزبانان ایرانی(مستقر در یکی از واحد های ژاندارمری کشور در آن منطقه) وی را شناخته بودند و به سران حکومت گزارش داده بودند. سپس به دستور خمینی قدرت پرست و تأیید سایر مسؤلان فرصت طلب جمهوری ضد بشری اسلامی، فرمان تیراندازی به سوی تیمسار تیمور بختیار و کشتن وی صادر شد!

بعد از آنکه این امر به انجام رسید؛ آخوند دعائی که در آن زمان سفیر جمهوری اسلامی در دفتر نمایندگی شان در عراق بود؛ به وزارت امور خارجه عراق احضار گردید؛ تا در این باره توضیحاتی را به دولت عراق بدهد. دعائی هم که در این باره از قبل در جریان امور گذاشته شده بود؛ از سوی حکومت متبوع خودش، تیراندازی به سوی تیمسار بختیار و کشته شدن وی را، به مرزبانان عراقی نسبت داد و اختلاف شدیدی در این مورد میان دو کشور ایجاد گشت!

از آن پس صدام حسین نیز که از زمان معاونت رئیس جمهور وقت عراق( حسن البکر که داماد صدام یعنی شوهر خواهر وی بود) آرزوی دستیابی به خوزستان ایران را در سر می پروراند؛ از این موضوع، دلیلی برای حمله نظامی به ایران را تراشید و به مرحله اجرا هم گذاشت. یادتان هست که جنگجویان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همیشه در طول درگیری هشت ساله با عراق، شعار می دادند که: ” از کربلا به قدس می رسیم ” ؟ نقشه اصلی دولتمردان حکومت ملاها در ایران، تشکیل دادن خلافت شیعیان در ایران(که در حال شکل دادن به آن هستند) و ایجاد نمایندگی های این خلافت در کشورهای اسلامی به ویژه شیعه نشین، و حمله به اسرائیل جهت از میان برداشتن آنان و بسط دادن کشور فلسطین در آن بخش از کره خاکی جهان بود و هست و خواهد بود!

محترم  مومنی

مقاله قبلیداوود رشیدی هنرمند پیشکسوت تئاتر و سینما دار فانی را وداع گفت
مقاله بعدیبه کردهای سوریه: به پیمان هایی که بستید، پایبند بمانید؛ تصرف غرب فرات به نفع تان نیست
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.