” جمهوری اسلامی ” آری یا نه ؟!

0
412

امروز 12 فروردین 1394 خورشیدی، مصادف است با برگزاری رفراندوم ” جمهوری اسلامی آری یا نه؟ ” ، یعنی صحه گذاشتن ملت ایران به تشکیل شدن یکی از خفت بارترین حکومت هائی، که در تمامی طول تاریخ در میهن باستانی ما بر روی کار آمده است. البته همینطور، عملی شدن یکی از بدترین کنش های سیاسی مردم ایران در قرن اخیر، چه بسا در تمامی دوران حیات سیاسی کشور کهنسال ما، که در آن روز ناخجسته، به خواسته آخوندی کودن و انتقامجو، خمینی جلاد و جانی پرور، به پای صندوق های رأی گیری، جهت برگزار شدن رفراندوم جمهوری اسلامی آری یا نه رفتند!

پس از گذشتن سی و شش سال از آغاز بر روی کار آمدن آخوندهای بی خرد، به عنوان حاکمیت جمهوری منحوس اسلامی در ایران، در آغاز هفتمین سال حضور ننگین ترین سلسله ای، که با هزاران حیله و نیرنگ خودش را بر مردم ساده انگار میهن ما تحمیل نمود؛ مایلم از همه آنهائی که در این روز ننگ آفرین و ناخجسته، به پای صندوق های رفراندوم مضحک جمهوری نوپای اسلامی رفتند؛ تا که به آن رأی اعتماد(آری) و یا عکس آن(نه) را بدهند بپرسم؛ آیا اکنون خیلی آسایش دارند؟ آیا بعد از اینهمه سال رنج و عذاب و فلاکت و تعب و حقارت، هنوز بر این باورند؛ که بهترین ها را برای اداره امور مملکت خویش برگزیده اند؟ آیا به قول خودشان، شاه دیکتاتور را بیرون کرده و سلسله اش را سرنگون نمودند؛ تا این بدترین حکومتی را که تاریخ میهن مان سراغ دارد را بر سر کار بیآورند؟ آیا اکنون کاملا احساس خوشبختی و آرامش می کنند؟ آیا اوضاع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایشان، نسبت به دوران حاکمیت سلسله پهلوی خیلی رونق یافته است؟!

از نخستین حکومت هائی که در طول 2574 سال شاهنشاهی، در یکی از کهن ترین ممالک گیتی روی کار آمده اند؛ تا هنگام اشغال شدن ایران به دست مشتی آخوند بی سروپا، هیچیک از آنها چنین دشمنی هائی که این سیه دلان با ما و میهن مان می کنند را انجام نداده بودند. حتی همان حاکمانی که با یورش آوردن به ایران، سال ها و قرن ها در ایران حضور داشتند؛ بلاهائی را که این قوم فاسد و نادان و عقب افتاده بر سر مردم ایران می آورند را انجام نداده بودند. مغول های چنگیزی و هولاکوئی و تیمورلنگی نیز، اینگونه موجب به قهقراء رفتن ما و سرزمین قدیمی و حاصلخیز ما نشده بودند. بلکه برعکس، با ایجاد بناهای تاریخی، و بنا نمودن یکی از بزرگترین رصدخانه ها در ایران(رصدخانه برج طغرل در شهر ری)، موجب گسترش فرهنگ و علم ستاره شناسی در ایران گردیده بودند!

اما آخوندهای حکومت منفور اسلامی، تمام آنچه را هم که داشتیم از ما گرفتند و تباه ساختند. روزگاری نه چندان دور، حضور یک ایرانی در اروپا، به منزله حضور یک فرد از یکی از ثروتمندترین کشورهای گیتی بود. برای رفتن به چندین مملکت دیگر روادید نیاز نداشتند؛ پول رایج ایران ارزش بسیار بالائی را داشت. در بیشتر فرودگاه های بین المللی در سراسر جهان، یکی از شعبات بانک ملی ایران گشایش یافته بود؛ کالاهای صادراتی کشورمان، فقط نفت و قالی ایران نبودند؛ بلکه انواع سنگ های گرانبها، انواع خشکبار، خاویار، زعفران و مس و روی و برخی از فلزات دیگر نیز، محصولاتی بودند که در خارج از کشور مشتریان فراوانی داشتند. و دهها و صدها امتیاز دیگر که در این مختصر نمی گنجد را داشتیم که اکنون نداریم. اما حالا چه؟!

رقبای ایران در صادرات مواد نامبرده در بالا، خیلی بیشتر از ایران مشتری دارند و سود می کنند. قالیچه های چینی و هندی بیش از قالی های نفیس و زیبای ایرانی به فروش می رسند. در بیشتر سوپرهای زنجیره ای در اروپا( در هلند بسیار دیده ام)، زعفران اسپانیا، خاویار کشورهای اروپای شرقی که در سواحل زیبای دریای مازندران هستند. همان کشورهائی که در گذشته، از زیر مجموعه های ایران به شمار می آمدند؛ اما اکنون مستقل می باشند و بخش بزرگی از این دریاچه بزرگ ایران و جهان را، به سبب بی کفایتی حکومت خودکامه و دولت های نالایق جمهوری اسلامی مالک شده اند. نفت ایران نیز که تنها ماده صادراتی پر رونق در همین حکومت منفور آخوندی هم بود؛ که تا سال 1382 خورشیدی(زمان شروع نخستین نشست مذاکرات هسته ای، و صدور اولین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد)، و بسط یافتن انواع تحریم های سیاسی و اقتصادی دیگر نسبت به ایران، نقش ممتاز بودن خودش را حفظ کرد اما اجازه به فروش رسیدن را از دست داد. تا جائی که نفتی که روزی پانصد هزار بشکه صادر می گردید؛ اکنون به روزی یک هزار بشکه سقوط نموده و تنزل یافته است. خریداران همین یکهزار بشکه نفت ایران نیز، قاچاقچیان سودجوی نفتی در دنیا هستند؛ که در این شرایط بد، مشغول سوء استفاده از موقعیت ناخوشآیند صادرات نفت ایرانی می باشند!

فرض محال محال نیست، فرض می کنیم که در برخی از موارد، حکومت پادشاهی پهلوی مور پسند و رضایت شما نبود. به همین خاطر نیز خیلی زود فریب مشتی وطنفروش توده ای را خوردید؛ که سالها بود در رابطه با ایجاد بدبینی میان مردم ایران نسبت به حکومت ایرانساز پهلوی، از هیچ کوششی فروگذاری نمی کردند؛ و از راه گوشهای مردم، مغزهای ایشان را پوچ و بی خاصیت نمودند. تا فریب خوردگان تهی مغز، سرانجام ماجرای شوم و شرم آور بهمن پنجاه و هفت را راه انداختند. آیا اکنون واقعا تمام آن نقاط ضعفی را که حکومت سابق در ایران داشت را دیگر مشاهده نمی کنید؟!

به وضوح می دانم، حتی کسانی هم که جهت انداختن رأی (جمهوری اسلامی نه) به سوی صندوق های آن رفراندوم کذائی رفتند؛ حتی رأی منفی خودشان را درون آن انداختند؛ با این تصور باطل، که بالاخره شناسنامه شان مهر شرکت در رفرندام را خورده؛ و آنها می توانستند در دانشگاه های کشور حضور بیابند؛ در ادارات آن استخدام بشوند؛ و بسیاری از کارهای دیگر که مهرهای شناسنامه ها موجب تحقق یافتن آنها می گشتند. اکنون نمی توانند به پرسشی که از ایشان نمودم، یک پاسخ مناسب را نیز بدهند!

ننگ تان باد، ننگ مان باد، که با خود و میهن و هموطنان خویش چنین کردید و کردیم!

محترم مومنی

مقاله قبلیباشگاه بارسلونا درگذشت حجت‌الاسلامی گفت
مقاله بعدیداستان این عکس از زبان عکاس
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.