توپ معادله معامله رژیم با ترامپ دو نیمه شد! بانو محترم مومنی روحی

0
233

در معاملات تجاری، فروشنده یک یا چند کالای مورد نیاز مردم، اجناسی را که خریداران به وی سفارش می دهند. را برای شان تهیه می کند؛ سپس با درصدی که به عنوان سود این کار برای خودش محاسبه می نماید. روی اصل بهای آن کالا می کشد. مبلغ مربوطه را از خریداران می گیرد و اجناس سفارشی ایشان را به آنها تحویل می دهد!

انواع دیگری از معاملات گوناگون را هم می شناسیم؛ که فروشنده و خریدار در ظاهر امر، هیچگونه داد و ستد مالی با یکدیگر انجام نمی دهند؛ و در کارشان فقط جنبه معنوی یا سیاسی آن را در نظر می گیرند. اما اکنون عده ای می خواهند بر روی چیزی معامله بکنند؛ که مورد معامله، هیچ ارتباطی نه با فروشنده و نه با خریداران آن دارد. ولی از آنجائی که بالاخره جنس مورد معامله، همینطوری و خود به خود به وجود نیامده است. صاحبان اصلی و قانونی آن، به دیگران هر چه و هر کسی که باشند؛ اجازه ساختن چنین معادله ای برای این معامله خطرناک و خودسرانه، بر روی آنچه که متعلق به خودشان که صاحبان اصلی آن هستند. را به هیچکس نخواهند داد!

پیش از چهل سال گذشته، سیاستمداران به اصطلاح قدرت های بزرگ در جهان، تلاش زیادی جهت معامله کردن، بر سر آنچه که عزیزترین متعلقات ملت ایران است را نمودند؛ و در نظر داشتند، که گرانبهاترین مورد افتخار برانگیز نزد ایرانیاران راستین در میهن بزرگ مان را، به هر عنوانی که بتوانند؛ با در فشار گذاشتن پادشاه بزرگ و دانا و میهن پرست ایرانزمین، شادروان اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی به دست بیاورند. هر چه که بیشتر کوشیدند، کم تر به هدف اهریمنی شان رسیدند. بر همین اساس، با پرداختن به حیله های مزورانه تلاش زیادی نمودند. تا با فریب دادن مردم ایران، آنها را به گمراهی بکشانند؛ و با فرستادن آنها به وادی تظاهرات انقلابی علیه شاهنشاه آریامهر، به خیابان های کشورمان بکشانند. تا پادشاه ایران خودشان از کشور خارج بشوند؛ که آنها بتوانند با جایگزین کردن رژیم دست نشانده خودشان در ایران، مطامع امپریالیستی خویش را تحقق ببخشند؛ و جهت رساندن خودشان به چنین هدف خطرناکی، فردی مشخص که مهره ی سوخته ای بیش نبود؛ آخوندی به نام روح الله خمینی را به ایران باز گرداندند. تا با گماردن او به عنوان رهبری رژیم انقلابی اسلامی در ایران، وسایل به دست آوردن این کهندیار را برای خودشان فراهم بیاورند!

اما خمینی بعد از به قدرت رسیدن در کشورمان، و لذت بردن از نعمت داشتن بالاترین مقام سیاسی – مذهبی در کشور، با تمام کودنی اش آنقدر می دانست؛ که خیلی زود از معامله ای که با حزب دموکرات آمریکا نموده بود کنار بکشد؛ و خیلی زود به آن خاتمه بدهد. تا به قول خودش با این حرکت، دومین انقلاب حکومت اسلامی در ایران را به وجود بیاورد. تا نعمتی را که به آن سهولت به دست آورده را از دست ندهد!

از اینرو، از همان نخستین روزهائی که حاکمیت جنایت پیشه و منفورشان را در ایران تشکیل دادند. به فکر کوتاه نمودن دست ارباب از سر خویش افتادند. به همین لحاظ نیز به تسخیر ساختمان دفتر نمایندگی آمریکا در ایران برخاستند؛ و بعد از اشغال نمودن سفارت این کشور، دیپلمات های شان را نیز، به مدت ۴۴۴ روز در اسارت خودشان نگاه داشتند!

از آن پس، شعار « مرگ بر آمریکا » را هم، با ایده رساندن میزان تنفرشان از آمریکا، به هر مناسبتی در سراسر کشورمان به اوج آسمان رساندند. تا به این وسیله به آنها نشان بدهند؛ که اهل ادامه دادن به چنین معامله ای نیستند. نه به آن خاطر که به استقلال کشوری که اشغال کرده اند علاقمند باشند. بل، به دلیل آن که، تازه دست شان به آنهمه نعمت های بی همانند و ثروت های بی شمار و تمام نشدنی رسیده بود. نمی خواستند که به آسانی و به رایگان آن را از دست بدهند!

نزدیک به چهل سال از آن معامله شوم می گذرد. در طول همه این سالها، جز ادبار و مرارت و بدبختی و سیه روزی و سختی برای مردم کشورمان به وجود نیاورده اند. اما برای خودشان، از به دست آوردن هیچ نعمتی که در خواب هم نمی دیدند کوتاهی ننمودند. هر چه که پیش تر هم می روند؛ تعداد دزدی ها و میزان جنایت هائی که در کشور ما می کنند را نیز افزایش داده و می دهند. ولی از آنجائی که هر چیزی در این دنیای بزرگ عمر معینی دارد. طول حضور حاکمیت استبدادی این بی خردان اشغالگر، و سران جنایتکار و دزد و قدرت پرست آن در ایران نیز به پایان رسیده است!

چرا که اکنون، فردی در دنیا به بزرگ ترین قدرت سیاسی بین المللی دست یافته، که دشمن خونی کسانی است؛ که ارباب خمینی دجال و بقیه دست اندرکاران حکومت جهالت پیشگان جمهوری پلید اسلامی است. وی که برای خنثی کردن هر معامله ای که دموکرات های آمریکائی با آخوندهای حاکم در ایران نموده اند؛شمشیرش را از رو بسته، و تا رسیدن به هدفی که دارد از پای نخواهد نشست. در حال حاضر نیز برای به پایان رساندن طول عمر نامیمون حاکمیت این اهریمنان، بسیار جدی و حسابگرانه در تلاش است!

احتمالا خبر دارید؛ که اخیرا نخست وزیر ایتالیا با پرزیدنت ترامپ در کاخ سفید ملافات داشته، شاید این را هم شنیده باشید؛ که این دیدار کاملا سیاستمدارانه، به هیچوجه امری عادی و مانند بقیه دیدارهای رئیس جمهوری ایالات متحده با سایر رهبران سیاسی ممالک دیگر نیست. در ماه های اخیر که میزان فشار دولتمردان آمریکا بر سران خبیث رژیم منحط آخوندی افزایش یافته است. مخصوصا بعد از جا به جا شدن دو تن از مهره های مهم دولت دونالد ترامپ در پست های جدیدی که ریاست جمهوری کشورشان برای این دو در نظر گرفته است. جان بولتون به سمت مشاور امور امنیت ملی و بین المللی کاخ سفید، و مایک پمپئو نیز در پست وزارت امور خارجه آمریکا شروع به کار نموده اند. این سه تن(ترامپ ، پمپئو و بولتون ) مثلثی خطر آفرین و براندازانه ای را، برای جمهوری جنایت پیشه اسلامی به وجود آورده اند؛ که هیچ توطئه ای از سوی ملاها و دوستان اروپائی شان نخواهد توانست؛ که ترامپ و گروه اش را از هدفی که دارند باز بدارد!

پس از بیرون آمدن آمریکا توسط پرزیدنت ترامپ از توافق هسته ای برجام، اروپائی ها که با امضای این توافق، بیش از گذشته با جمهوری اسلامی به معاملات سودآوری پرداخته اند. رفتارشان از نظر حکومت کنونی آمریکا دور نمانده و نمی ماند؛ و پرزیدنت ترامپ در هر موقعیتی که پیش آمده، در این رابطه به طور جدی با ایشان اتمام حجت کرده است!

دست اندر کاران ستمگر حکومت سودجوی اسلامی نیز، جهت خنثی کردن اولتیماتوم های آمریکا، به هر طریق ممکن مشغول به ایجاد سد در برابر عملکرد ترامپ علیه خودشان می باشند. یکی از ترفندهائی که پیش بینی کرده و به کار بسته اند. ملاقات محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه رژیم، با همتایان اروپائی وی است. بر همین اساس، در ماه گذشته ظریف به دیدن وزرای امور خارجه آلمان و ایتالیا رفت. به احتمال زیاد و تقریبا بدون تردید، در کشور ایتالیا از نخست وزیر آنجا، که آخوندها می دانستند او به زودی ملاقاتی با رئیس جمهور آمریکا خواهد داشت. از وی بخواهد که به ترامپ بگوید: جمهوری اسلامی از طرح پیشنهادی شورای بین المللی اتحادیه اروپا، مبنی بر گفتگوی بدون پیش شرط رژیم ایران با آمریکا را بپذیرد استقبال نموده است ؛ و قبول می کند که با آمریکا در مورد نقطه نظرهای طرفین به گفتگو بپردازد!

آخوندها با تمام رندی و روباه صفتی شان نمی دانستند؛ که فردی مانند دونالد ترامپ، اگر استعداد پیش بینی کردن واکنش های طرف های معامله هایش را نداشت. هرگز نمی توانست به موقعیتی که الان در آن قرار دارد برسد. اما اکنون که پاسخ هوشمندانه ترامپ به قاصد سران بی خرد جمهوری اسلامی(نخست وزیر ایتالیا) را دیده و شنیده اند؛ بیش از پیش برای مضمحل شدن قدرت شیطانی خود در ایران دچار وحشت گشته اند. به گونه ای که حساب کار چنان از دست شان در رفته است؛ که قوای سه گانه رژیم پلید آخوندی در ایران، شروع کرده اند به دوختن پاپوش های مخرب برای همدیگر، تا شرایط پریشان کنونی که در آن گرفتار آمده اند. را به گردن یکدیگر بیندازند!

تا جائی که علی لاریجانی رئیس قوه مقننه(قانونگزاری) جمهوری اسلامی، با تاکید یکی از نمایندگان مجلس شورای رژیم، جهت طرح سؤآل از سوی نمایندگان مردم خطاب به رئیس قوه مجریه(دولت حسن روحانی) را رسممیت ببخشند!

آنها این کار را کرده اند؛ و پرسش های خودشان از رئیس دولت را برای روحانی فرستاده اند. طبق قوانین مجلس آخوندی، به مجردی که رئیس جمهور دریافت کردن سؤآلات نمایندگان را اعلام وصول بکند؛ بایستی که ظرف مدت کوتاهی، به پرسش های آنان پاسخ بدهد. اگر چنین نکند، نمایندگان مجلس موظف هستند؛ که جهت استیضاح رئیس جمهوری رژیم برنامه ریزی بکنند!

آقای ترامپ ناگفته از دو مورد اطمینان کامل داشته است؛ دولت های اروپائی که در امضای توافق برجام در ۱+۵ شرکت داشته اند. چون این توافق بیش از بقیه برای آنها سودبخش بوده است. تمامی تلاش خودشان را به کار می برند؛ که به هر نحو ممکن، ترامپ را از در فشار قرار دادن ایشان، جهت همکاری اروپا با آمریکا، در ارتباط با در فشار گذاشتن سران حاکمیت اسلامی معاف کند. پرزیدنت ترامپ همچنین می دانسته، که ملاهای ایران با هیچ پیش شرطی تن به گفتگو با دولت آمریکا را نخواهد داد. از اینرو، با پاسخ دندان شکنی که در جمع خبرنگاران بین المللی به نخست وزیر ایتالیا داد؛ آب سرد سکته آنی را روی اندام رؤسای جمهوری کشورهای اروپائی، و حاکمیت زیاده طلب اسلامی ریخت؛ و همگی شان را شگفت زده کرد!

آقای ترامپ با صدای رسا به همه جهانیان خبر داد. پیشنهاد گفتگو با جمهوری اسلامی را، بدون مطرح کردن هیچگونه پیش شرطی به انجام می رساند!

تبانی های ظریف با اروپائی ها بر این منوال بود: از آنجائی که اطمینان داشتند؛ ترامپ بدون پیش شرط با جمهوری آخوندی به مذاکره نخواهد پرداخت؛ ایشان هم خواهند توانست؛ که دم خودشان را از تله ی تحریم های آمریکا علیه چندیوزه بازی کردن های خودشان بیرون بکشند؛ و هر دو طرف(رهبران اروپائی و سران جمهوری اسلامی) از نحوست این واقعه نجات بیابند!

ولی پرزیندنت ترامپ با هوشیاری ذکاوتمندانه اش، رشته های موذیانه همگی شان را دوباره به پنبه تبدیل نمود. و با دو نیمه کردن توپی که به میدان او انداخته شده بود؛ نیمی را به سوی آخوندها، و نیم دیگر آن را به طرف اروپائی ها پرتاب کرد. تا محکم تر و قدرتمندتر از پیش، به برنامه های خود ادامه بدهد!

محترم مومنی

مقاله قبلیباور کردن اش سخت نیست؛ پذیرفتن اش منطقی نیست!! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیجامعه‌ی دفاع از حقوق بشر در ایران: همبستگی و همدردی با آقای سلطانی به مناسبت درگذشت فرزند ایشان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.