توسعه فرهنگی و موانع آن در ایران

0
149

متاسفانه علی‌ رغم اینکه بسیاری از ایرانیان به فرهنگ و تمدن با قدمت بیش از ۷ هزار سالهٔ خود می‌نازند ،امروز فرهنگ ایران به معضلاتی مبتلاست که نتیجهٔ آن وضعیت نابهنجار امرزهٔ جامعه ایران است.جزمیت گرایی ،افراط و تفریط،قهرمان پرستی‌ آنهم از نوع مرده ‌اش ،ترس و واهمه از صاحبان قدرت و تعصبات بیهوده،دو رویی ،تزویر،عدم پایبندی به اصول اخلاقی،بی‌ اعتمادی،بدگمانی،…….چنان ریشه در این جامعه دوانده که آنرا فلج و تقریباً امکان هر گونه اصلاح و حرکت به سوی بهینه شدن را از جامعه سلب نموده است.فرهنگ ایرانی‌ که مجموعه ای‌ از ویژگی‌‌های معنوی و مادی و فکری و آیین‌ها و آداب و نظام ارزشی و حقوقیِ به ارث رسیده از هفت هزار سال گذشته است متأسفانه علی رغم اینکه در برهه‌‌هایی‌ از تاریخ به خوبی‌ درخشیده و تأثیر گذاری خود را به جا انجام داده اما به دلایل گوناگون از جمله شیوع بیماری مهلکی به نام اسلام پس از حملهٔ اعراب به ایران ،که تا به امروز هرگز درمان نشده و گاهی با قربانی گرفتن شریفترین اندیشمندان این سرزمین،خطوط قرمز ‌اش را باز یاد آوری نموده تا با ایجاد رعب حتی از مطرح شدن اندیشه عقلانی و منطقی‌ در مقابل اراجیف دینی ممانعت کند و شور بختانه موفق هم بوده است.پس از ابتلای ایران به مرض مهلک اسلام ،بردگی ذهنی‌ و عقلی ،پذیرفتن مطلق ،بدون سوال و اندیشه و نقد ،در جامعه ایران نهادینه شد،امروزه در قالب ولایت مطلقه فقیه شاهد آن هستیم. از دیگر دلایل ، وجود دو نگاه متفاوت مبتنی‌ بر سنت و مدرنیزاسیون و مقاومت و ایستایی جامعه در مقابل مدرنیزاسیون بوده که به جای تبادلات فرهنگی‌ با سایر فرهنگ‌ها ،در مقابل ورود شیوه‌های جدید فکری از سدی به نام دین جهت کور و کر نگاه داشتن عموم اقشار جامعه استفاده نمودند،تا به جای جذب ایده‌ها و اندیشه‌های جدید و صحیح فرهنگ‌های دیگر و همسان سازی فرهنگ ایرانی‌ با آنها جهت پیشبرد و بهینه نمودن فرهنگ ایران زمین و با اشاعه این اندیشه که فرهنگ ما برترین و کاملترین فرهنگ جهان است و بی‌ نیاز از هر گونه تبادل با سایر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها ،در ذهن ایرانی‌ این پذیرش را ایجاد کردند که باید ایرانی‌ پاسخ تمام سوالات و نیاز‌هایش را از همین فرهنگ جستجو کند،به ویژه پس از شورش سال ۵۷ به استناد اینکه این جامعه دارای برترین دین که پاسخگوی تمامی نیاز‌های بشری است ،راه را بر هر گونه نو اندیشی‌ بستند ،زیرا هر گونه دگر اندیشی‌ مستلزم پرداخت هزینه‌های سنگینی‌ است که معمولا منتهی‌ به مرگ دگر اندیش میشود.نمونه های بسیاری از این قربانیان در 36 سال گذشته هستی شان را به دلیل آگاهی و شهامت باختند،ترور گسترده دگر اندیشان درقالب قتل های زنجیره ای مهر ننگ ابدی بر پیشانی حاکمان 36 سال اخیر است. این برخورد با دگر اندیشی‌ ،منجر شد که فرهنگ ایرانی‌ در دایرهٔ بطالت مذهب و سنت چرخ بخورد و بی‌ هیچ خلاقیت ،نو آوری، ابتکار و حرکت هدف دار به سوی بهتر شدن،در محدوده ای‌ بسته به سان باتلاق هرز برود. در حالی‌ که ایران به دلیل ویژه عبور در مرحله گذار از سنت به مدرنیته می‌توانست به توسعه فرهنگی‌ و اجتمأعی ارزشمندی در تبادلات فرهنگی‌ با سایر ملل دست یابد،توسعه ای‌ که در نتیجهٔ آن خرافات و کاستی‌ها را حذف و به زباله‌دان ریخته و با الگو برداری و پذیرش نکات مثبت سایر فرهنگ ها و برجسته و بارز نمودن آنها به رشد فرهنگی لازمه دست پیدا کند. می‌دانیم رشد و توسعه هر جامعه ای‌ نیازمند مشارکت مردم در قالب نهاد ها و ساختار هایی است که توسعه را تسریع می‌بخشد،اما ماهیت فرهنگ ستیز اسلام بر اندیشه ایرانی‌ غلبه نموده و مردم را به ابزارهای تخریب فرهنگ تبدیل نموده ،چه آنهایی که نا آگاهانه بر طبل دین میزنند و هر سال ۱۰ روز محرم را به عزای قاتلین پدرانشان عزاداری میکنند و تمام امیدشان را به مردی مدفون ته چاهی در نکبت آباد بسته اند تا روزی بیاید و با معجزهٔ به همه نابسامانی‌ها سامان دهد،چه آنها که آگاهانه به گوشه‌ ای‌ امن خزیده اند تا تماشاگر این انحطاط باشند و در این میان سیل بلا دامنشان را نگیرد و چه آنها که آگاهانه و به ازای دریافت حق السهم‌شان از خوان گسترده تطاول و دستبرد راهزنان سر گردنه ،علی‌ بابا و چهل دزد همراهش،به نا‌ن و نوایی رسیده اند،همه و همه عاملین انحطاط و تخریب فرهنگ ایرانی‌ میباشند.
۳۶ ساله گذشته تجربهٔ خوبی‌ بود تا همگان بدانند ،اسلام،این اندیشه ناپاک مبتنی‌ بر خرافات و کٔژ اندیشی‌ که دشمن خرد و خرد ورزی است هرگز نخواهد توانست به نیاز‌های فرهنگی ایرانیان پاسخ دهد ،تنها دست آورد این حاکمیت مذهبی‌ استوار بر هذیان گوئی‌های یک بیمار پدوفیلی ،که ۱۴۰۰ سال است توهمات و خز عبلات او عرصه را بر عقلانیت تنگ نموده ،چیزی جز انحطاط برای بشریت نبوده،امروز در نتیجه آن روش های فکری ، جامعه ایران تبدیل به جامعه ای‌ شده که در آن روحیه همکاری گروهی و کار جمعی و ترجیح منافع جمعی و ملی‌ بر منافع فردی به شدت کاهش یافته است. مهاجرت و فرار گسترده مغز ها به خارج از ایران ،که به دلیل نبود فضای آزاد و قابل تحمل برای قشر فرهیخته است،فقدان فضای مناسب کار و معیشت،تعارضات حکومت ایران با نظام جهانی‌،مطلق اندیشی‌ در نگرش ها،دشمن سازی ،دشمن پنداری بیمارگونه دیگران و جدال متوهمانه ،امنیتی کردن فضای جامعه به بهانه‌های واهی،نخبه کشی‌ و تخریب شخصیت افراد و وارونه نمایی فراوانی‌ که در سال‌های اخیر متداول شده،نگاه منفی به توسعه و وتبادلات فرهنگی،همه و همه از موانع توسعه فرهنگی‌ در ایران میباشند.امروزه ایرانیها از دروغ ،چابلوسی ،رشوه،تملق،دزدی ،فریبکاری و…..به عنوان ابزارهای لازم در زندگی روزمره استفاده می کنند و این ضد ارزشها کاملا در جامعه نهادینه شده و مردمی که روزی به نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک رفتاری،سخاوت و راستی زبانزد بودند امروز به گرگانی که اگر ندرند دریده خواهند شد مبدل شده اند.ایران در مرحله فروپاشی اخلاق قرار گرفته و فروپاشی اخلاق یعنی انحطاط.
ایران امروز در برهه حساسی از تاریخ خود و در عقب گرد فرهنگی و اخلاقی هنوز گریبانگیر مسائلی ایست که جهان توسعه یافته آنها را به یاری خرد حل نموده است،هنوز در ایران حق انتخاب ازادانه پوشش رویایی ایست دست نیافتنی،اعتیاد به ارقام فجیعی نزدیک شده و سن اعتیاد به سیزده سالگی رسیده،فقر از سروروی جامعه می بارد ،تعداد زندانیان در 36 سال گذشته حتی با امار خوشبینانه سازمان زندانها به بیش از هفده برابر رسیده،خشونت در جامعه نهادینه شده و وحشیانه ترین شکنجه های قرون وسطایی در سیاهچاله های زندانهای ایران در جریان است.اسید پاشی شیوه جدید توله های مدرسه حقانیست که در ابتدا با فروکردن دست زنان در کیسه های سوسک و تیغ کشیدن بر لب زنان اغاز ماجرا کرده بودند.تعداد اعدامها هرروز افزایش یافته وعلی رغم اینکه پس از دهه اعدام های فله ای کاهش یافته بود امروز در دولت روباه بنفش به مرز 700 تن در یک سال می رسد.سن فحشا به زیر 14 سال رسیده و کودکان کار در خیابانهای جنوبی ترین نقاط شهر خرید و فروش می شوند تا بردگان اینده برای فرمانبرداری از ماردوش پلید اماده شوند.دویست هزار نابغه از ایران گریخته اند وبیش از شش میلیون ایرانی مجبور به مهاجرت گردیده اند.ثروت ایران هزینه سوری ها و لبنانی ها و فلسطینی ها و…..می شود تا حیطه خلافت اهریمن گسترش یابد ،تعداد بیکاران وتعداد بیماران روانی به شدت افزایش یافته و دغدغه نمایش مضحک اخیر انتخاب خفته ای از میان خفتگان برای نظارت بر دستبوسی های اعضای طویله بر نگین انگشتر اهریمن باشد.بماند که در این جامعه انگشت قطع می کنند برای دزدیدن 50 هزار تومان تا کسی حواسش به سه هزار میلیاردها و دوازده هزار میلیاردهای دود شده و به آسمان رفته نباشد.و خرد چنان سخیف شده که ایرانیان در این بالماسکه مضحک باید باور کنند لباس زورو برازنده قامت بشکه مانند فیروزآبادی ها و نجات دهنده قاتلی خون اشام است که داعیه شکست داعش را در سر می پروراند ،در خلیج فارس هم یک ماکت به ضرب دگنک غرق شود دنیا از ما حساب خواهد برد،انحطاط فرهنگی یعنی اینکه بازماندگان نسل پوراندخت ها وآرتمیسها امروزه در راهروهای دادگاهها برای گرفتن طلاق با پیشنهاد بیشرمانه قضات روبه رو می شوند.انحطاط فرهنگی یعنی اینکه فرزندان کوروش در عزای عرب زاده ای خاک بر سر کنند و بابک خاطره ای مه الود شود.انحطاط فرهنگی یعنی اینکه 36 سال ظلم را تحمل کنی و منتظر بمانی .انحطاط فرهنگی یعنی اینکه اولین دستنوشته حقوق بشر مربوط به سرزمین تو باشد و حقوق بشر در این سرزمین رعایت نشود.انحطاط فرهنگی یعنی اینکه مردم کوبانی را برای شجاعتشان ستایش کنی و نوبت به خودت که رسید اهی بکشی و بگویی یادش به خیر زمان شاه.انحطاط فرهنگی یعنی اینکه السیسی را بستایی و اذان ظهر قدقامت صلا…..
انحطاط فرهنگی یعنی اینکه بدانی 1400 سال پیش اعراب وحشی بیابانگرد راهزن چه بلایی بر سر ایران و ایرانی اورده اند وبا وجود این به سید التماس دعا بگویی.انحطاط فرهنگی یعنی بی تفاوتی ،یعنی تسلیم،یعنی انتظار و……..
انحطاط فرهنگی یعنی اینکه بدانی عامل تمام بدبختی های تو،تنها عامل عقب ماندگی و توسعه نیافتگی تو اسلام است و سکوت کنی.
با وجود بیش از 80 میلیون تسلیم شده ایا ایران امکان رشد و توسعه فرهنگی و خروج از این منجلاب را خواهد داشت؟