” تلنگر ” بخش بیست و چهارم، مجیزگوئی حسن روحانی برای علی خامنه ای!

0
464

همه ساله در روزهای ” دهه ی زجر ” ، مناسبت های گوناگونی توسط ایادی رژیم خونخوار اسلامی در ایران برنامه ریزی شده و به اجرا گذاشته می شوند. یکی از این برنامه های خاص، تقدیر شدن از برگزیدگان جایزه کتاب است؛ که امروز سی و چهارمین آن، با حضور شیخ حسن روحانی برگزار گردید. وی طبق معمول، کمی در حاشیه موضوع جلسه بیاناتی را ارائه داد؛ سپس براساس سنت آخوندی همه روضه خوان ها، سری هم به صحرای کربلا زد!

اینروزها، پرطرفدارترین صحراهای کربلای بین المللی، موضوع مخالفت پرزیدنت دونالد ترامپ با ” برجام ” ، و تهدید هائی است؛ که وی در این رابطه داشته، و علیه مجریان دولت سابق کشورش، و هم نمایندگان مذاکره کننده از سوی دولت حسن روحانی، ایشان را به چالش می کشد. ظرف مدتی که این مورد از سوی ترامپ مطرح گشته، غیر از چند مسئول دست چندمی رژیم ملاها، شخصیت های مهم دیگر در این باره اظهار نظر رسمی نکرده بودند. اما امروز، هم سید علی خامنه ای در جمع سران و فرماندهان نیروهای مسلح از هر دو گروه(آرتش و سپاه ) در باب تهدید حمله نظامی آمریکا به ایران سخنان ” صد من یک قاز ” خودش را بیان کرده است. و هم رئیس جمهور در مراسم سالیانه تقدیر از برگزیدگان جایزه کتاب، در ارتباط با دیدگاه ترامپ علیه ” برجام ” مطالبی را عنوان نمود!

روحانی از نظرتنگی های مخالفان ” توافق هسته ای ” دولت اش با 1+5 در داخل ایران گله مند بود. وی اشاره کرد: ” بعضی ها می گفتند، در مذاکرات سر شما کلاه گشادی می گذارند؛ ما می گفتیم، چون عمامه داریم نمی توانند. ” او از مفید بودن توافق ” برجام ” هم برای منطقه و هم برای همه جهان داد سخن می داد؛ و پاسخ خودش به مخالفان داخلی را، با تقدیم کردن یک ” مجیز ” درست و حسابی به خامنه ای ارائه کرد و گفت: ” وقتی که داخل مذاکرات بودیم، و آقایان از درون کشور ما را مورد فشار قرار می دادند؛ یکباره مقام معظم رهبری، با پیشنهاد ” نرمش قهرمانانه ” ، حضرات را ناگزیر به سکوت فرمودند. “!

این لاطائلات رئیس جمهور دولت امید و تدبیر، چنان عاری از محتوا و هرگونه امیدواری و تدبیری بیان شده است؛ که حتی خودش هم به وضوح می داند؛ که با دادن این باج های زبانی به خامنه ای، شاید بتواند خاطر تملق پذیر رهبر شان را ارضاء کرده و ملایمت وی را، نسبت به رئیس جمهور و کابینه اش جلب نماید. اما دشمنان تندروی اصولگرای خودش را، بیش از پیش نسبت به دولت اصلاحات بدبین تر و انتقامجوتر نیز خواهد ساخت. اینهمه خوش خیالی آخوند حسن روحانی، هیچ ربطی به خصلت ” اعتماد به نفس ” در وی ندارد. بلکه از نهایت بی خردی او و دولتمردان وی نشأت می گیرد؛ که خودشان را برای انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم در خرداد 96 به آب و آتش می زنند. تا باری دیگر سکان کشتی به گل نشسته جمهوری ننگین اسلامی شان را به دست بگیرند؛ و روزگار مردم نگونسار ایران را، از اینی که هست سیاه تر و آشفته تر کنند!

در این روزها، اگر یک جو عقل در سر سران حکومت منفور آخوندی باشد؛ می بایست با توجه به شایعات مربوط به تهدیدهای حمله نظامی به کشور، به جای برگزاری مراسم تنفر برانگیز سالیانه گرامیداشت بیست و دو بهمن شوم 57، به دنبال یافتن راه حل های کارساز، جهت جلوگیری نمودن از به وقوع پیوستن چنین مورد نابودکننده ای باشند. ولی همه می دانیم، که این نامردمان بی اصل و نسب و نادان به یاد می آورند؛ که آخوند خرفت و کودن، خمینی دجال، در طول هشت سال جنگ تحمیلی با عراق، پیوسته معتقد بود که : ” جنگ برای ما نعمت می آورد ” !

آن موقع همگی مان به ریش وی می خندیدیم که یاوه سرائی می کند؛ آری درواقع یاوه سرائی هم بود. لیکن پس از نوشانده شدن جام زهر نخستین توسط شیخ رفسنجانی معدوم و احمد خمینی به رهبر انقلاب، سالیان سال به بهانه جبران کردن ضایعات جنگ و ترمیم خرابی ها، از دادن حقوق های مادی و معنوی مردم ایران طفره رفتند؛ و سرمایه های خودشان را افزایش دادند!

بر همین اساس اخیرا نیز، با نمایش دادن پرتاب موشک به فضا، در حال چیدن برنامه های بهانه درست کن، جهت روی دادن یک جنگ نظامی دیگر به کشور می باشند. تا از این طریق، باز هم دهان های مردم را ببندند؛ و زبان های شان را لال گردانند؛ تا همچنان کسی به خودش اجازه ندهد؛ که برای نگرفتن هشت ماه حقوق از محل کارش، جلوی مجلس متحصن شود. تا هیچیک از آحاد ملت، نتواند برای وجود تبعیضات اجتماعی موجود در کشور، مسؤلان نادان حکومتی را مورد پرسش قرار داده و لب به اعتراض بگشاید. هرچند که چنان بلائی بر سر مردم آورده اند؛ که یک ارزن شهامت برای حق طلبی در وجودشان، کوچک ترین معنائی از اعراب را ندارد!

بی خردی محض خواهد بود، اگر که تصورمان این باشد؛ که در بین اعضای هر فامیل ایرانی درون میهن مان، همگی شان شجاعت باخته و نادان و بی تفاوت باشند. همانگونه که به غلط بگوئیم؛ فقط ما ایرانیان ساکن در خارج از کشور، دارای عرق میهن پرستی و عشق بی انتها به خانه پدری و مام میهن مان هستیم. بسیارند عزیزان هم میهنی، که در این رابطه دلسوخته تر از ما نیز هستند. اما تفاوت ما با ایشان در یک امر است؛ تا کسی از میان ایشان، دل به دریا نزند و اعتراضی را مطرح نکند؛ دیگران هرچند که بر همه کمبودها نیز واقف باشند؛ باز هم منتظر می مانند، تا کسی جگرکند و پیش بیفتد؛ تا بقیه هم به دنبالش روانه شوند!

از اینرو، از داناهای درون هر فامیل کوچک و بزرگی بخواهیم؛ اگر راحت طلب نیستید؟ اگر دل تان برای ایران و ایرانی شور می زند؟ اگر نسبت به شرایط موجود در کشور، و بسیاری از پلیدی هائی که دامنگیر هموطنان گشته، احساس مسؤلیت می کنید؟ و اگر بر این حقیقت آشکار(تا نگرید طفل، کی نوشد لبن؟) آگاهی کامل دارید؟ از همین حالا با خودتان عهد ببندید؛ هرکجا به فامیل دور یا نزدیک، به همکاران همدل و یکرنگ، به دوستان شفیق و سنجیده، به همسایه ای فهیم و انسان برخورد نمودید. که گوشه هائی از وظایف ملی خودشان را به وادی فراموشی سپرده اند؟ اما شما هرگز فراموش نفرمائید؛ که این افراد را با کمال حسن نیت و حس بشردوستی خویش، به ” تلنگر” های کوبنده و سازنده ای میهمان کنید. تا خودشان را از شر یک قاعده کاملا اشتباه(منتظر یک رهبر و پیشوای پرچم به دست و پیش قراول) ننمایند. تا آنچه را که به مصلحت خود و خانواده و میهن شان تشخیص می دهند؛ بدون در انتظار نشستن جهت به پاخیزی دیگران و پیگیری بعدی خودشان، از ننگ رکود بی جا و شرمساری بی تفاوتی نسبت به سرنوشت خود و میهن شان برهانند!

محترم مومنی

مقاله قبلیتاج‌زاده: «آشتی ملی» معنایی ندارد، جز این‌که نیروهای سیاسی یکدیگر را به رسمیت بشناسند
مقاله بعدیعلت نشتی آب مریخ در آسمان چیست؟
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.