” تلنگر ” بخش بیست و دوم، می خواهند ساختمان پلاسکو را دو ساله بسازند!!!!

0
395

وقتی که قدیمی ها می گفتند: ” با این چشمهای کوچک چه چیزهای بزرگی را دیده ایم” در عالم بچگی فکر می کردیم؛ که مرادشان از چیزهای بزرگ، مواردی هستند که فقط با چشم سر می توان دید. مثل آنچه که پیش روی مان قرار دارند. موقعی که به مفهوم صفت ” بزرگ ” می رسیدیم؛ تصورمان این بود، که مقصودشان یک کوه، همه آسمان، یا همین ساختمان پلاسکوی به بلای غیب گرفتار شده بود. چون هنگامی که این بنای بزرگ در پایتخت کشورمان ساخته شد و بالا رفت و مورد بهره برداری قرار گرفت؛ بسیاری از ما در دوران نوجوانی خویش بودیم. در زمانی که تعداد چنین ساختمان های بسیار بلندی، به تعداد انگشتان دست مان هم نبودند!

ساختمان های هتل شرایتون، هتل هیلتون، هتل کنتینانتال، ساختمان های جندگانه اسکان، آلومینیوم و چند تای دیگر از این دست، یا در حال پی ریزی و شالوده بندی بودند؛ یا هنوز به صورت طرح در دست مهندسان سازنده آنها قرار داشتند. ولی ساختمان پلاسکو به موقعیت بهره برداری تجاری هم رسیده بود؛ و یکی از مکان هائی جهت گشت و گذار بعد از ظهرهای مردم تهران، برای  انتخاب یک جای دیدنی با امکانات فراوان جلوه می نمود. به این معنی که رفتن به ساختمان پلاسکو، و خرید کردن از واحدهای تجاری آنجا، هم سود مادی داشت و هم بهره معنوی، به بیانی دیگر، یعنی هم فال بود و هم تماشا. ولی به خاطر آنکه مبتکر و سازنده اش یک یهودی میهن پرست(شادروان حبیب الله ایلقانیان) بود؛ موقع برپا شدن هنگامه یک انقلاب ضد ایرانی و فریب دهنده، مرحوم ایلقانیان مورد غضب جلاد مشهور شیخ صادق خلخالی واقع شد(به دلیل گناه ناکرده)، و فکر می کنم اولین فردی بود، که در آن سال شوم، خوراک افکار پوسیده کرکس های انقلابی گردید و محکوم به اعدام شد!

روضه خوان های چپاولگر و جانی، به کاسبانی که در واحدهای تجاری پلاسکو مشغول کار و کسب درآمد بودند؛ پیشنهاد عدم کار و استفاده در آنجا را می دادند. دلیل احمقانه شان هم این بود؛ که نماز خواندن و عبادت کردن(روزه بودن و ….) در ساختمان پلاسکو، به خاطر یهودی و غیر مسلمان بودن صاحب اش حرام است. اما پس از فریب دادن مردمی بلاهت پیشه، که آن انقلاب شوم را برپا نمودند؛ همه فامیل گدا و بی اصل و نسب خودشان را، که در محله های بسیار عقب افتاده جنوب شهر تهران، (در آن زمان) مانند امامزاده حسن و سر پل امامزاده معصوم و یافت آباد و امامزاده عبدالله و ابن بابویه و…..، که در فروشگاهی کوچک و نامعتبر یکی از این محله ها، مشغول شاگردی و پادوئی بودند؛ را در واحدهای هشتصدگانه ساختمان معظم پلاسکو مستقر کردند؛ و از دارائی های همان مردم فریب خورده انقلابی، سرمایه های کافی را هم به آنان دادند. تا در همانجا به کسب و کار بپردازند. البته چون بسیار مؤمن و انقلابی هم تشریف داشتند؛ در همان محل کارشان، هم روزه بگیرند و هم نمازهای شان را بخوانند. شاید که پس از کشتن صاحب میهن پست آنجا، دیگر همه نماز و روزه های مردم در آن مکان مورد قبول درگاه احدیت واقع می شد!!

   یکی از مسؤلان بی خرد و فریبکار جمهوری جنایت پیشه اسلامی، در جائی اشاره نموده، که ساختمانی بهتر، بلندتر، بزرگ تر، و با شرایطی برتر از ساختمان پلاسکو را، فقط ظرف مدت دو سال خواهند ساخت. این بدبخت ها، آنقدر دیدگاه شان مادی شده، که درک و شعور یک حقیقت مهم تر از خود ساختمان پلاسکو را ندارند. تا جائی که فقط به ارزش مالی آنچه که در این فاجعه عمدی از بین رفته و نابود گشته است می اندیشند!

این مردک ابله، چرا به تعداد دویست و اندی انسان، که خانواده های ایشان، خبر مفقود بودن آنها، از صبح همان روز انهدام پلاسکو را به پلیس اطلاع داده اند. را نشنیده ای یا خودت را به کری و کوری زده ای؟ تمامی مردم ایران به گفته شاهدان عینی، که از داخل کشور اشغال شده مان گزارش می دهند؛ در چنان غم و سوگواری فرو رفته اند؛ که حتی یک لبخند جامد و بی جان را نیز، نمی توانی بر روی لب های شان ببینی. آنوقت شما حرامزادگان اشغالگر جنایتکار، می خواهید که در مدت دو سال، ساختمانی بهتر از پلاسکو را، برای خانواده های عزادار و در حرمان نشسته این جانباختگان بی گناه بسازید؟!

آیا نمی دانید که اگر تمامی آن ساختمان ارزشمند را، برای هر یک از اعضای خانواده های آنها بسازید و به آنان تحویل بدهید. هیچگاه نخواهید توانست، اندوه از دست دادن عزیزشان را، از دلهای در ماتم نشسته آنان برداشته و خنثی نمائید؟ عزیزانی که به گفته کارشناسان آتش نشانی،(حتی سپاهیانی که جهت برداشتن کامل آن آوار عظیم، و بیرون آوردن بقیه اجساد سوخته شده، در آنجا حضور یافته بودند. که صدالبته بیشتر برای برداشتن آن گنج های زیادی، که همراه آوار به زمین فرو ریخته شده بودند؛ مثل گاو صندوق های مملو از ثروت کلان صاحبان آن واحد های تجاری)، گفته اند که جنازه های کشته شدگان در اثر سوزش زیاد، و (احتمالا به خاطر تلاش مأموران برای برداشتن آوار)، اعضای پیکرهای ایشان، چنان با هم مخلوط گشته اند؛ که به هیچوجه قابل تشخیص نیستند!

چند سال پیش، یک هواپیمای مالزیائی، که از هلند به استرالیا می رفت؛ در اثر اصابت یکی از راکت هائی که روسها، هنگام تجاوز به ” اوکرائین ” پرتاب کرده بودند؛ بین زمین و آسمان منفجر شد و سقوط کرد. همه سرنشینان آن که از فاصله بسیار زیاد به زمین افتاده بودند؛ که در حال سقوط هم جان داده بودند. اعضای بدن های شان به هر سو پراکنده گشته و قابل تشخیص نبود؛ که کدام دست متعلق به کدام بدن است و نظیر آن، بیشتر مسافران آن هواپیما هلندی بودند. وقتی که اجساد جمع آوری گشته و به هلند منتقل گردیدند؛ طی یک هفته با آزمایش ” دی ان آ ” همه اعضای بدن مردگان را تکمیل کردند و به خانواده های ایشان تحویل دادند!

یک ایران ” تلنگر ” اختصاصی، از سوی تمامی ایرانیان دلسوخته و سوگوار، بر سرهای تهی از مغز تمامی مسؤلان فریبکار این رژیم جهنمی، که می توانند سلاح های اتمی بسازند؛ می توانند موشک های دوربرد بسازند؛ می توانند سفینه ای به سرنشینی یک میمون را به فضا بفرستند. اما قادر نیستند، داخل هشت روزی که از رخ دادن ماجرای اسفناک پلاسکو می گذرد. با انجام دادن آزمایش بالا، اعضای قاطی شده اجساد کشته شدگان این فاجعه جانکاه را، در کنار هم قرار داده و به خانواده های عزادار ایشان تحویل بدهند!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیگزارش دو بنیاد اروپائی: بخش‌هائی از ایران غیرقابل سکونت می‌شود
مقاله بعدیقربانیان گرفتار زیر آوار پلاسکو روی دیوار پیام نوشته بودند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.