تغاری بشکند ماستی بریزد | جهان گردد به کام کاسه لیسان

0
667

اختراع بمب های جاندار انتحاری، به وسیله گروه های ابتکار شده از سوی ابرقدرت ینگه دنیائی با همکاری رژیم جنایت آفرین جمهوری پلید اسلامی، ایجاد مخالفان واقعی و غیرواقعی برای چندین حکومتی که بیشتر شهروندان کشورشان مسلمان هستند؛ و افروختن شعله های ” بهار عربی ” در کشورهای مسلمان نشین از جمله بحرین، سوریه، عراق، لیبی، مصر و یمن، پشتیبانی مالی آخوندهای حاکم در کشور ما از بشار اسد جانی، که آخوندها با بخشیدن هزارها میلیارد از دارائی های ملت ایران به این فرد جنایتکار، کمک بسیار زیادی برای باقی ماندن وی بر سر قدرت در سوریه است. حمایت های لفظی و عملی کشورهای چین و روسیه از رژیم جانیان در جمهوری ضد بشری اسلامی و آنچه که انجام می دهد؛ به ویژه در ارتباط با آنچه که اینها چه با کمک های مالی و چه از طریق اعزام نیروهای بسیجی و سپاهی برای اسد، که ماندن وی در قدرت در کشور سوریه را بیشتر ابقاء نمایند. و از همه بدتر، تعلل و سستی های آقای حسین باراک اوباما، رئیس جمهور دموکرات ایالات متحده و دولت ایشان، از آنچه که در افغانستان و پاکستان و سوریه و عراق و….. به وقوع می پیوندند. شکل گرفتن اضلاع مهیب فرم هندسی اژدهای دست درازی و تسلط کشور روسیه در سوریه است!

سران خودکامه جمهوری قدرت پرست اسلامی در ایران، چون می دانند که یکی از بی کفایت ترین حکومت های ضد بشری در جهان می باشند. میزان تنفر مردم کشور اشغال شده ما به دست این جانیان از آنها، برای رهبر و دیگر عوامل رژیم شان مانند آب زلال و آئینه شفاف، روشن و آشکار است. این نامرمان خودشان به وضوح می دانند؛ که انزجار مردم از ایشان، که از بی کفایتی های آنان برای به گردش درآوردن چرخ های اداره مملکت بر می خیزد؛ و نیز با مشاهده همیشگی دزدی ها و دغلبازی های مدیران مسؤلیت ناپذیر در این رژیم خونخوار توسط مردم ایران هیچ تردیدی ندارند؛ که حقیقتی مانند سرنگونی حکومت جانیان در ایران، نه فقط برای ملت کشوری که مملکت شان به اشغال بدترین زورمداران گیتی درآمده است؛ بلکه برای دیگران نیز امر مسجّلی است؛ که ممکن است دیر و زود داشته باشد؛ اما به هیچوجه سوخت و سوز ندارد!

برهمین اساس، سردمداران جمهوری ناشایست اسلامی ناگزیرند؛ که جهت پا برجائی رژیم منفورشان، از نیرنگ کارساز راه اندازی جنگ در ایران سود ببرند. چون می دانند که مردم ایران در هر شرایطی، در درجه اول به حفظ تمامیت ارضی میهن شان، و برقراری همیشگی استقلال آن، ابتدا برای خاموش کردن شعله های ورود متجاوزان به درون کشورشان بر می خیزند؛ و به این موضوع بیش از بقیه بها می دهند؛ و در مسیر تحقق دائمی آن با همه توان خویش می کوشند. از اینرو، خیلی خوب می دانند، که با استفاده از حربه ی جنگ در کشور، باز هم خواهند توانست؛ برای مدتی طولانی، از واهمه های انهدام رژیم متجاوز و بی هویت خویش در امان بمانند. به همین خاطر سران رژیم ملاها، پیوسته در صدد تراشیدن ” دشمنان غدّار ” برای کشور ایران هستند؛ تا در این رهگذر، به ماندگاری حکومت جنایتکار خویش بپردازند. در این رابطه از هیچ کاری هم ابائی ندارند. چون به قول خمینی معدوم: ” جنگ برای ما نعمت می آورد.” !

سهل انگاری های اوباما، قدرت پرستی های آخوندها، قوی تر شدن تروریست های وحشی القائده ، داعش و طالبان، بر آز و طمع سوء استفاده ولادیمیر پوتین از این موارد منفی در دنیا می افزاید؛ و به او مجال بیشتری جهت کشورگشائی می دهد. بعد از دخالت کردن در امور اوکراین و تسلط بر ” کریمه ” ، اکنون که لقمه ی لذیذی مانند سوریه آماده بلعیدن شده، یک لحظه نیز درنگ ننموده و یکباره به بلعیدن آن قیام کرده است!

این موضوع نه تنها از سوی هیچ حکومتی در جهان پذیرفته نیست؛ حتی اگر اوباما همچنان در این باره انفعال و سستی از خودش نشان بدهد. به هیچوجه مورد قبول جمهوریخواهان جنگ افروز آمریکائی واقع نمی گردد. بلکه چه اوباما با مقابله با پوتین موافقت داشته باشد یا خیر، زمینه های درگیری های جنگ سرد میان آنان را خواهد چید!

از سوئی دیگر، سید علی خامنه ای و حسن روحانی، رهبر و رئیس جمهور حکومت آخوندی در ایران نیز در صدد هستند؛ که به بهانه کشته شدن حاجیان در مراسم حج امسال در منا، جهت به وجود آوردن برخوردهای جنگ طلبانه با کشور عربستان، مشغول تراشیدن دلائلی هستند؛ که به وسیله آنها، بقیه موشک های ” شهاب ” را برای ارزشیابی میزان تخریب آنها، به سوی سعودی ها پرتاب نمایند!

البته من اگر جای امیر عربستان بودم؟ در پاسخ اعتراض آخوند خامنه ای برای کشته شدن حاجی ها در کشورش، به وی می گفتم: ” مگر شما نمی گوئید که هر حاجی یی که حج او توسط خدا پذیرفته بشود؛ در همان خانه خدا خواهد مرد و به کشور خودش باز نخواهد گشت؟ پس چرا حالا که حج نزدیک به پانصد حاجی ایرانی، امسال از سوی خدا پذیرفته شده و جان شان گرفته شده است. به آنچه که خودتان به آن اعتقاد دارید معترض می شوید؟ ” البته همه آگاه هستند، که اصل اعتراض آخوندها به سعودی ها، فقط برای کشته شدن آن چند شخصیت حکومت شان می باشد. چون نمی خواهند که مورد پرسش خانواده های این به اصطلاح ” جان باختگان” (حج قبول شدگان)! قرار بگیرند. و مارک به لیاقتی بر پیشانی خود و حکومت اشغالگر و پلیدشان چسباند بشود !

محترم مومنی

مقاله قبلیآرنولد جایزه آیکون طلای جشنواره زوریخ را گرفت
مقاله بعدیمحمد اسماعیل کوثری: نمایندگان بدنبال استیضاح ظریف هستند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.