تا از نزدیک ندیده باشید، هیچ امری را تأیید نکنید!

0
188

در نه آنچنان دوردست های تاریخ، بلکه در گذر همین چند دهه پیش، بخش بزرگی از مردم سرزمین ما، توجه زیادی به مسائل اخلاقی داشتند؛ و پیوسته تلاش می کردند، که از دامنه ادب و نزاکت فردی و اجتماعی خارج نشوند. اما درصد کمتری هم بودند، که هیچ بهائی برای این امور قائل نمی شدند؛ و هر سخنی را که دلشان می خواست می گفتند؛ و هر کاری را که نیاز داشتند، بدون اندیشیدن به عواقب خوب یا بد آن، چه برای خودشان و چه برای آن فرد یا آن موردی که در باره اش کاری می کردند؛ را به انجام می رساندند. آن دسته از مردمی که براساس رعایت اصول انسانی، همواره جانب صداقت در گفتار و کردار را رعایت می کردند؛ یا بسیار کمتر، و یا هرگز پشت سر دیگران یاوه سرائی نمی نمودند. به ویژه اگر کسی که دیگران در مورد وی سخنان راست یا ناراستی را مطرح می نمودند از این دنیا رفته بود. آنها به دیگران(به یاوه سرایان) یادآوری می کردند: ” حتی اگر حرف تان راست هم باشد، آن فرد دست اش از این دنیا کوتاه است. از شما پسندیده نیست که پشت سر مرده سخن بگویید.” !

از چند روز پیش که والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی، از این جهان بی سرانجام رفته است. در برخی از رسانه های گفتاری و شنیداری، البته بیشتر در رسانه های اینترنتی، مخصوصا در ” فیسبوک” شاهد هستیم؛ که متأسفانه بعضی از هم میهنان ما، باز هم آن سخنان لغو و به دور از حقیقتی را، که در دوران حکومت پادشاه فقید محمدرضا شاه پهلوی، در باره خواهر دوقلو و همزاد ایشان، شاهدخت اشرف پهلوی می گفتند؛ را دوباره تکرار کرده اند. ابتدا با آنکه از عمل آنها حرص می خوردم، سکوت پیشه نمودم. اما اکنون، نه به دلیل رفع نمودن همه سخنان و داوری های غلط و سراسر مغرضانه آنها، که بسیاری از ایرانیاران راستین، بخصوص طرفداران حکومت پادشاهی پهلوی را رنج زیادی می داد و می دهد؛ و نه به خاطر زدودن این دروغهای بارز و آشکاری، که دشمنان خاندان بزرگ و ایرانساز پهلوی می گویند؛ از چهره شخصیت استثنائی شاهدخت اشرف پهلوی می نویسم. بلکه دلم برای خودتان می سوزد، که نادانسته هرچه را که از هر کسی شنیده اید را تکرار می کنید!

مخصوصا عده ای از مردمی که اکنون در سنینی هستند، که خودشان حتی در آن دوران هنوز به دنیا هم نیامده بودند؛ حالا هر چه که دل بی پروای شان می خواهد؛ بدون توجه به راست و دروغ بودن این مطالب نادرست، را که دیگر نادان های بدخواه می گویند را تکرار می کنند. به همگی شان مژده می دهم، که این یاوه هائی را که می گوئید و می نویسید؛ پاسخ هائی دارند، که اگر هیچیک از اعضای این خاندان نگویند؛ حضرت حق که یگانه داور بی غرض هستی است؛ با صلابت هرچه تمامتر جواب تان را خواهد داد!

والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی، اگر یگانه زن عاشق و خدمتگزار ایران و ایرانی نباشد و نبود؛ بدون تردید، از برجسته ترین آنان بود و تا ابد نیز در همین جایگاه خواهد ماند. شما یاوه سرایان، آن موقعی که وی از بی سوادی مردم رنج های زیادی می برد کجا بودید؟ شما دروغپردازان، هنگامی که شاهدخت اشرف پهلوی بزرگوار، با همت والا و بی نظیر خویش، مدرسه عالی پرستاری را در ایران تأسیس کرد؛ و در اثر آن کار شایسته، همه ساله حدود ده هزار پرستار تحصیل کرده و زبده را، به مراکز پزشکی و تخصصی ایران تحویل می داد. شما بیهوده گویان کجا بودید؟ زمانی که شاهدخت اشرف پهلوی، در عنفوان جوانی خویش، تا بدان درجه از اعتبار جهانی پیش رفته بود؛ که به عنوان نخستین نماینده ایران در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، خدمات شایان توجهی به مردم ایران، به ویژه به زنان ایرانی نمود. آن موقع شما کجا بودید؟!

خدمات بی مثال شادروان شاهدخت اشرف پهلوی، همین چند موردی که نگارنده این مطلب به آن اشاره کردم نیستند. شما یاوه سرایان هم، آخرین گروه بد پندارها و بدکردارها و بد گفتارهای ایرانزمین نیستید. اما یک لحظه به خود بیائید، هنگامی که در ایران، مردهای جامعه ما(به غیر از آن تعداد مردان استثنائی و فهیم، که همیشه بوده اند و هستند) به مادربزرگ ها و مادران شما با دادن لقب های ” کمینه= کم ترین، ضعیفه= بی عرضه ترین، منزل= جائی که در آن نزول می کنند ” و امثال اینها را می دادند؟ همین شاهدخت اشرف پهلوی که روح بزرگ اش تا ابد شاد باشد؛ جهت رهانیدن زنهای ایرانی از این القاب زشت و حقارت آفرین، با اندیشیدن به شرایط زندگی مردم، بخصوص زنان ایرانی، به ویژه زنان بی سواد ایرانی، اداره مبارزه با بی سوادی را، که بعدها به آن نام ” پیکار با بی سوادی ” دادند را تأسیس نمود. و بخشی از مدارس روزانه کشور را موظف کرد؛ تا در ساعات پس از خروج دانش آموزان خردسال و نوجوان از مدرسه، اتاقی از کلاس های آموزشگاه خودشان را، جهت سوادآموزی زنان و مردان بی سواد در شهرهای محل سکونت خودشان اختصاص بدهند!

در مجتمع آموزشی فروزش، که به همت یکی از زنان نمونه ایران در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ خود من وقتی که چهارده ساله و دانش آموز کلاس نهم(سیکل اول دبیرستان) بودم؛ و از همان مجتمع نیز فارغ التحصیل گردیدم. همه روزه، پس از تمام شدن ساعات آموزشی روزانه در فروزش، به تعدادی از زنان محله خودمان که بی سواد بودند درس می دادم. هنوز چهره های شادمان آنها را به خاطر می آورم. دوران آموزش در برنامه مبارزه با بی سوادی، چهار سال بود. کسانی که در این مدت، با موفقیت آن را طی می نمودند؛ مفتخر به دریافت گواهینامه ای به همان نام می گشتند.

آدمی باید خیلی بی توجه و قدرناشناس باشد؛ به کسی که با تلاش های بی وقفه خویش، چنین خدمات شایسته ای را به مردم سرزمین باستانی اش نموده، را با عناوینی که انسان حتی برای نوشتن آنها شرم دارد نام ببرد. تنها کلامی که در این مورد می توانم بگویم، و چند جمله ای که در این رابطه می توانم بنویسم؛ این است: ” شرم تان باد که حتی آئین پیشینیان درست کردار خودتان را که می گفتند: ” مرده دست اش از این دنیا کوتاه است؛ پس پشت سر کسی که زنده نیست تا از حق خودش دفاع بکند؛ چیزی نگوئید.” چون اگر بگوئید، جز شرمساری، ننگ بد طینتی و دروغپردازی و بی توجهی کردن به اندرز آن مردم درست کردار را نیز بدان خواهید افزود. فراموش نکنید که همان مردم پاک سرشت میهن تان گفته اند: ” پند شنیدن ادب است.” !

محترم مومنی

مقاله قبلیمستر بین در نقش بازرس مگره دیده شد
مقاله بعدیپوتین: روسیه می‌تواند به اسد پناهندگی دهد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.