تئوری ولایت و فقاهت از بنیاد هیچ ارتباطی با اسلام ندارد!

0
173

 هنوز جنازه محمد پیامبر اسلام، که چند ساعتی از مرگش گذشته بود، بر روی زمین قرار داشت؛ که جاه طلبان و قدرت پرستانی مانند همراهان همیشگی او ( ابوبکر، عمر، عثمان و علی که هم پسرعمویش و هم داماد او نیز بود)؛ برای دست یابی به جانشینی پیامبر، نمی توانستند با یکدیگر کنار بیایند، و آغاز دشمنی های سه نفر اول و نفر آخر( علی ) با همدیگر از همان لحظه شکل گرفت!

تا آن موقع ( تا آخرین روز زندگی پیامبر)همگی شان به روال محمد اعمال دینی خودشان را انجام می دادند؛ و جز در یک مورد، هیچ اختلاف دیگری با هم نداشتند. و آن یک مورد هم وضعیت نه چندان خوب مالی علی، و نیز مشخصات اخلاقی او که با آنها کوچکترین سازگاری را نداشت بود. از اینرو، ابوبکر و عمر و عثمان هم، که از اشراف قبیله قریش بودند؛ با آنکه علی هم از لحاظ نزدیک بودن به آنها با ایشان رابطه خویشاوندی داشت؛ ولی باز هم برای وی ارزش چندانی قائل نمی شدند. بر اساس نوشته های دانشمندان مذهب شیعه ( به شرط آنکه تاریخ و حقیقت را تحریف نکرده باشند. ) روزی محمد در هنگام بازگشت از یکی از غزوات خویش( جنگهائی که خود او هم در آن شرکت داشت در حالت مفرد <غزوه> نامیده می شد و در حالت جمع به آنها <غزوات > می گفتند. )، با اشاره کردن به علی، او را به همراهانش نشان داده و گفته بود، که بعد از من علی رهبر شما خواهد بود. و به قول شیعیان باب دشمنی با علی و اولادش از همان روز نزد آن سه نفر و بازماندگان آنها گشوده شده است!

با توجه به معانی اسامی این دو مذهب ” سنّی و شیعه ” اولی ادامه دهنده راه و روش و سنّت هائی هستند که از محمد دیده و آموخته بودند را انجام می دادند؛ حال آنکه پیروان مذهب شیعه، به کسانی گفته می شود، که راه و روش جدیدی برای خودشان برگزیده و بدان عمل می نمودند. هیچکس از محمد نشنیده بوده که بعد از علی فرزندان و نوادگان وی نیز پشت سر هم به امامت می رسند!

مقوله امامت به تنهائی چیز مهمی نیست، ولی اگر قرار باشد با توجه به زیاده طلبی های کسانی که خودشان را از پیروان علی و اولادش معرفی می کنند؛ جهت بقای مذهب شان، داستانهای ناصحیح و تئوری هائی که کوچکترین جائی نزد حقیقت و واقعیت ندارند را ایجاد بکنند؛ می توان در اصل این مرام نیز تردید نمود. از جمله این تئوریها، موارد ولایت و فقاهت است، که در حکومت ننگین اسلامی این دو را سرهم نمودند؛ و از آن مفهومی به عبارت ” ولی فقیه، یا ولی امر مسلمین ” را در فرهنگ دینی خودشان جای دادند. و از آن نکوهیده تر، که موضوع ولی فقیه از آن سرچشمه بی هویت آب حیات می نوشد؛ این که برای امام یازدهم شان ” حسن عسکری ” که هیچگاه نتوانسته فرزندی داشته باشد؛ پسری را به وجود آوردند، که طبق نقشه شان، در یک مقطع زمانی، شش سال او را به ” غیبت صغری = ناپیدائی کوتاه مدت ” فرستادند؛ تا هنگام نبودن او ( امام دوازدهم آنها) بتوانند افرادی از میان خودشان را، به عنوان رابط ، نایب و نماینده ای میان وی و پیروانش معرفی بکنند؛ که آنها دستورات آن امام مخفی شده را به بقیه آنها برسانند!

سپس بعد از مدتی امام را به طور موقت ظاهر کردند( حتماً و بدون تردید به گونه نمایشی )، و چندی بعد دوباره او را به دیار ناپیدائی باز گرداندند، که نام آن را هم غیبت کبری ” ناپیدائی بزرگ و طولانی ” گذاشتند. از این کار چندین فایده بزرگ نصیب شان گردید. نخست آنکه افرادی که به عنوان رابط میان او و خودشان بر گزیده و به مردم می گفتند:” آقا خودشان به خواب فلانی آمده و این چند نفر را به عنوان نایبان رسمی خودش برای همه شیعیان جهان برگزیده است!

آنگاه با سوء استفاده های مداوم از ساده انگاری های مردم، به دلائل واهی ایشان را سرکیسه می کردند و حسابی می دوشیدند؛ تا خودشان نیاز به انجام دادن کارهای سخت جهت اداره زندگی شان نداشته باشند. دومین خاصیت این کار اهریمنی، گشایش و بسط مدارس دینی بود؛ تا در آن مرکزها، به تربیت کردن افرادی بپردازند که مایل بودند در امور دینی صاحبنظر بشوند. نام منحوس ایشان را هم طالب انجام دادن فرائض دینی مسلمانان گذاشته(طلبه که جمع آن طلاب) است؛ تا باز هم مردم نادان را بیش از پیش تیغ بزنند و پولهای ایشان را بگیرند و بخورند!

در این رهگذر، دریچه سومین خاصیت امام تراشی ایشان هم به روی آنها باز گردید؛ از آن پس مراسم از خویش درآورده ” روضه خوانی ” را، که در هیچ کجای دین اسلام سخنی از حقانیت آن به میان نیامده را، رونق بیشتری دادند و با اعزام نمودن همان طلبه ها به عنوان روضه خوان به خانه های مردم، به نوع دیگری هم پولهای آن ساده انگاران را از دست شان در می آوردند. به آن هم قناعت نکردند و مردم را هر چه بیشتر به درون مسائل خرافی هدایت نمودند؛ و با ابداع سفره های نذری انداختن، طعام نذری به دیگران دادن، پرداخت نمودن پولهای نذری به متولیان امامزاده هائی که هیچگونه ماهیت خارجی و حقیقی نداشتند؛ موجبات سردرگمی های افزون تر مردم را نیز فراهم آوردند!

در طول تمام این چهارده قرن پرستش اهریمن به جای اهورامزدا، جز به فریب دادن مردم نکوشیدند، و جز به ترویج دروغ و ناشایست نپرداختند. در کمال بی شرمی دروغ مصلحت آمیز( تقیه کردن ) را باب کرده و اشاعه دادند؛ در حالی که دروغ، دروغ است و از بنیاد هیچ مصلحتی در آن نمی گنجد. اما برای این نامردمان جنایتکار، که جز به منافع خودشان نمی اندیشند، فریب دادن مردم و سواری گرفتن از چهارپای مراد، هیچ چیز دیگری کوچکترین اهمیتی ندارد!

اما اگر بخواهیم در این مورد، قضاوت صادقانه ای نموده باشیم؟ گناه و کوتاهی کسی که فریب می خورد و مورد ظلم و ستم واقع می شود؛ اگر بزرگتر از فریبکار ستم پیشه نباشد؛ به هیچوجه کمتر از آن اهریمنان نیست. ما هستیم که دریچه های مغز و افکار و قلب مان را، بدون کمترین واهمه از کردار و گفتار این تیره دلان، به روی ایشان می گشائیم؛ تا به هر طریقی که بخواهند، موجبات سرگردانی اهالی دیانت اسلام، به ویژه مذهب شیعه را فراهم بیاورند!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلی۹۰ همیشه جنجالی..
مقاله بعدیرابرت داونی جونیور چهره جدید تبلیغات گوشی‌های اچ تی سی..
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.