بیست چهارم اسپند زادروز نجات دهنده ایران از تباهی فرخنده باد

0
181

یکی از بزرگترین مردان ایرانزمین، که تاریخ سرفراز میهن مان، هیچگاه نام نامی او و خدمات بسیار شایسته اش به سرزمین اهورائی مان را، به وادی فراموشی نخواهد سپرد؛ نام سردار نمونه ای است، که با رشادت و دلاوری بی نظیر و خاص خودش، مام میهن اش را از ورطه تباهی نجات داد. نامی نیست مگر اعلیحضرت رضاشاه کبیر، سرسلسله حکومت ایرانساز پهلوی، نامی که تا ابدیت هستی بر تارک پیشانی دماوند، و بر سینه های گشاده و سر به فلک سائیده زاگرس و سهند و سبلان خواهد درخشید؛ و تا اعماق بستر آب های خلیج همیشه پارس، و بزرگترین دریاچه در جهان، دریای مازندران، و همه دشت های گسترده و با صفای سرزمین اهورائیان ثبت گردیده است. نام سردار دلاور ایرانزمین، یکی از بزرگترین سرمایه های تفاخر ایرانیان در سراسر این پهندشت روزگار است!

هنوز که هنوز است، بعد از سی و شش سال که از رخداد شوم انقلاب سیاه اسلامی در میهن مان می گذرد؛ بسیاری از مردم قدرشناس ایرانی، با احترام ویژه ای از نام سردار بزرگ سرزمین آباء و اجدادی خویش، پدر ایران نوین رضاشاه کبیر، با احترام و ارادت ویژه ای از او یاد می کنند. هرچند که دشمنان رشد و ترقی در سرزمین ما، تلاش فراوانی می کنند، که تا به طور کلی همه خدمات بی شائبه و میهن پرستانه آن پادشاه نمونه و ایرانساز را بی بها جلوه بدهند. اما آنانی که در دوران حکومت وی در سنین کودکی و نوجوانی خویش بوده اند؛ خاطرات بسیار ارزشمندی از خدمات این مرد بزرگ تاریخ پر افتخار ایران را به یاد دارند؛ و همیشه با احترام ویژه ای ازتلاش های بی ریای او یاد می کنند. که هر یک از این خاطرات، به تنهائی می توانند؛ موضوع بسیار قابل اهمیتی، از چگونگی کشورداری رضاشاه کبیر را، به خصوص در آن شرایط بحرانی میان دو جنگ خانماسوز جهانی اول و دوم، که به ایران و ایرانی نمود را خاطرنشان می نمایند؛ تا آنها را نزد تمامی مردم میهن مان، حتی حضور سایر ملت های گیتی ارائه نمایند!

آنچه که آن مرد بزرگ در ایران آن روزگار به مرحله اجرا رساند؛ کارهای شایان توجه و خدمات برجسته ای بودند؛ که تا آن مقطع زمانی، هرگز فرد دیگری به انجام دادن آن خدمات ارزشمند و به یاد ماندنی نپرداخته بود. پردازش به تک تک عملکردهای بی نظیر آن رادمرد تاریخ ایرانزمین، توسط همگان و نزد افراد عادی جامعه زمان پادشاهی او، و حتی در اجتماع کنونی در ایران، هرگز میسر نبوده و نیست. شایسته است که همگی ما، به نسبت دانسته های خودمان در این رابطه، به بیان برخی از آن خدمات ارزنده بپردازیم؛ تا دست کم در حد بضاعت خویش بتوانیم؛ آنچه را که در این خصوص شنیده یا دیده ایم، برای آگاه سازی کسانی که از آنها هیچ نمی دانند؛ به هم میهنان جوان و میانسال خویش منتقل نمائیم. هر چند که دشمنان قسم خورده خاندان بزرگ و ایرانساز پهلوی را خوش بیاید یا نیاید؟!

در شرایطی که او میهن آباء و اجدادی اش را، از چنگ پادشاهان مستبد و بی کفایت قجری رهانید؛ جز بدبختی و ادبار در سرزمین ما نبود. رضاشاه کبیر زمانی پادشاه میهن ما شد، که صدها مشکل غیر قابل حل شدن در ایران وجود داشت. بیماری های واگیردار میان ملت ایران فراوان بودند؛ و چنان به ایشان سرایت کرده بودند؛ که کوچکترین امیدی به پاکسازی جامعه از آن اپیدمی های بهداشتی و درمانی وجود نداشت. بی لیاقتی ها و عشرت طلبی های شاهان بی لیاقت و خوشگذران سلسله فاسد قاجار، از ایران بزرگ و ثروتمند و آکنده از بسیاری از نعمت های موجود در چرخه هستی، کشور مقروض به خارجی ها و وابسته به ایشان را ساخته بودند؛ که در هیچ زمینه ای توان اداره نمودن آن را نداشتند. بیش از هفتاد و پنج در صد از آحاد ملت بی سواد بودند؛ آثار جنگ جهانی دوم، با آنکه پادشاه مدبر میهن ما رضاشاه بزرگ، اعلام بی طرفی در جنگ نموده بود؛ بخش هائی از سرزمین ما را، تحت تأثیر مصائب ناشی از جنگ قرارداده بود. به همین واسطه، قسمت هائی از شمال و جنوب کشورمان محل سکونت نظامیان انگلیسی و روسی شده بودند. قحطی ناشی از جنگ نیز بر مردم مملکت ما تاخته بود. راهزنان همه جاده های کشور را، محل یورش خویش به مسافران کرده بودند. سران قبیله های مختلف در سراسر کشورمان، در حال تدارک دیدن شرایط ملوک الطوایفی در ایران بودند. مملکت جز تعدادی از راههای صعب العبور خاکی و مالرو، هیچ امکانات دیگری برای جا به جائی مسافران و نیازمندان به سفر از جائی به جای دیگر را نداشت. بانک، مدرسه، دانشگاه، بیمارستان و هیچگونه امکانات آموزشی و بهداشتی در کشور نداشتیم. به برخی از ممالک دیگر بدهکار بودیم. درهیچ زمینه اقتصادی و کشاورزی و علمی، به حد خودکفائی نرسیده بودیم. و دهها و صدها نمونه دیگر از مشکلاتی، که درک واقعی از آن شرایط استثنائی و بحرانی را، نزد بیشتر ما غیرممکن می سازد و می نمایاند!

تمام موارد بالا، مسائلی بودند که آن مرد بزرگ را آزار می دادند. با پادشاهی مقتدرانه آن ابرمرد تاریخ ایرانزمین، آنچه که از نابسامانی در ایران بود؛ با همت مردانه او، جای خود شان را، به پیمودن مسیر ترقی و رشد همه جانبه در ایران دادند. تا جائی که در زمینه رسیدن به مدرنیته موجود در سراسر گیتی، ایران نیز فاصله چندانی با ممالکی دیگر در دنیا، که در حال پیشرفت و توسعه بودند نداشت!

دشمنان رشد و ترقی ملت ایران بدانند؛ هر چند که بکوشند، هرگز نخواهند توانست، ذهنیت دفتر به یاد ماندنی تاریخ این مرز و بوم کهن را، به نفع خویش تغییر بدهند؛ و بتوانند آنچه که در لابلای صفحات پر افتخار آن، از خدمات میهن پرستانه رضاشاه کبیر به ثبت رسانیده را، پاک نمایند و از عینیت آن بکاهند. حتی اگر با گماردن بزرگترین دشمنان او و خاندان بزرگ اش، بر سر قدرتی پوشالی، هیچگاه به این مهم نائل نخواهند گشت!

چون همه ساله میهن پرستان زیادی هستند، که در زادروز افتخار آمیز آن مرد بزرگ، در بیست و چهارم اسپند هر سال، با ثبت نمودن آنچه که از خدمات فراموش ناشدنی وی در ذهن میهن پرستانه خویش دارند؛ تا همه این عملکردهای بی ریای آن یگانه تاریخ کهن میهن مان را، که از خدمات گرانقدر او حفظ نموده اند؛ به جوانان سرزمین اهورائی ایرانزمین انتقال بدهند!

” آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر جرئه ای باید چشید “

محترم مومنی

مقاله قبلیفراخوان ۴۹ سازمان حقوق بشری برای دعوت به گردهمایی خیابانی در شهرهای مختلف جهان در همبستگی با نسرین ستوده و دفاع از “حق کار”
مقاله بعدیحملات شدید علیه مواضع داعش در تکریت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.