به آنها بفهمانید، که « حرام لقمه » خودشان هستند! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
444

یکی از مواردی که در همه جای این گیتی بزرگ مورد توجه بیشتر مردم جهان قرار می گیرد؛ به دست آوردن شغلی مناسب، جهت کسب نمودن درآمدی مکفی، برای گذراندن زندگی شان است. به همین خاطر نیز، از روزگاران بسیار دور، تلاش های نوع بشر بر این امر استقرار یافته است؛ که با استفاده از آنچه که طبیعت در اختیار او قرار داده، پیشه ای مناسب و شغلی درآمد زا، برای خویش بیابد؛ تا به وسیله آن، هم به زندگی خود و خانواده اش آسایش و رزق و روزی برساند؛ و هم با نتیجه زحمات و کسب و کار خودش ( کارگری ، کشاورزی ، کارمندی و هر نوع دیگری از مشاغل پذیرفته شده درون اجتماع ) ، به سایر همنوعانش از خودی تا بیگانه، امکانات داشتن و گذراندن زندگی بهتری را بدهد !

بر همین اساس و به دلائل دیگری، یکی از آرمان های همیشگی بخش بزرگی از ساکنان دنیا این است؛ که با به دست آوردن کار و پیشه ای آبرومند و مناسب، موقعیت بهره مندی از یک زندگی نسبتا راحت را، با شغلی خوب و آبرومند، برای خود و دیگر همنوعان خویش تدارک ببیند!

اما در دنیای کنونی، در برخی از ممالک اسلامی، مخصوصا در آنهائی که پیروان مذهب شیعه دوازده امامی زندگی می کنند. شغل دیگری هم وجود دارد، که کنشگران آن در حدی از پستی و دنائت می باشند؛ که نعمت های خلق شده از سوی آفریدگار یگانه هستی را، در انحصار قدرت اهریمنی خویش قرار می دهند. تا جز خودشان، هیچ مردم دیگری از آنها بهره مند نشوند!

تردید ندارم اکنون دریافته اید؛ که مراد من از دارندگان چنین حرفه ننگینی، یعنی عده ای که به غلط به آنان هادیان مردم جامعه می گویند. آخوندهای حاکم بر ایران کنونی هستند؛ که دست تمامی جانیان و دزدان جهان را از پشت بسته اند. تا با انجام دادن انواع اقدامات ضد بشری که انجام می دهند. خودشان را برای کسب نمودن منافع سودجویانه ای که دارند. حتی به چنین ورطه حقارت باری در عرصه گیتی سوق بدهند. که نه فقط مردم ایران، بلکه دیگر ساکنان جهان هم، ایشان را مورد اعتراض و بیان انتقاد نسبت به اعمال غیر انسانی ایشان برخیزند !

راستی اینها چرا آخوند شده اند و خصلت واقعی شان چیست ؟

آخوند شده اند، تا با مفتخوری از نتیجه زحمات دیگران، خودشان را به مکنت و دارائی فراوان برسانند؛ و با جپاولگری از دارائی مردم زیر سلطه خویش، ضمن ظلم بسیار که در حق اسیران دربند خود روا می دارند. مدام به آنها بتازند و زندگی شان را نابود نمایند !

آخوندک نابخرد و نادان و همواره پر خروش حکومت ننگین اسلامی ( احمد خاتمی ) ، در اثر افسردگی بسیار از مواجه شدن با واکنش مردم شجاع ایران ( اعم از زنان و مردان حق طلب میهن مان )، در جایگاه نماز جمعه دیروز بیست و چهارم تیر ۱۴۰۱ خورشیدی، در کمال بی ادبی همیشگی خودش، اهانت سخیفی به زنان به پا خاسته کشورمان نموده، و نسبت به این آزادیخواهان میهن پرست، که اعتنائی به تصویب جریان « حجاب و عفاف » ننموده اند. بی حرمتی زیادی کرده، و آنان را « لقمه های بی حساب و کتاب » نامیده است !

ای آخوندک نگونبخت تازه به دوران رسیده ، « لقمه حرام » خودت هستی و بقیه هم لباس های جنایت پیشه ات، که همواره حرف اضافه می زنید؛ تا زور و قلدری تان را به مردم ایران و سایر نقاط جهان نشان بدهید !

بازتاب های حرکت افتخار آمیز زنان دلاور و مردان شجاع میهن ما، که علیه نامگذاری روز حجاب و عفاف توسط سران مستبد حاکمیت منفور اسلامی به پا خاسته اند. چنان واهمه ای در موجودیت نا انسان و خودکامه سردمداران رژیم آخوندی به وجود آورده است. که همگی شان را درون این شوک ناگهانی، گرفتار نوعی از بیماری های روانی نموده است. تا جائی که هر یک از این شقاوت پیشگان، کاملا ابلهانه و دیوانه وار، به واکنش هائی نسبت به خیزش حق طلبانه مردم ایران می پردازند. که در ارتباط با زورگوئی های آکنده از افکار ضد بشری سردمداران حاکمیت استبدادی ملاها برخاسته اند!

این جریان، یاوه سرایان حکومت آخوندی را بر آن داشته، که نسبت به این حرکت ملی از سوی ایرانیان، به مقابله با هم میهنان درونمرزی ما بپردازند !

در این رابطه، غیر از « ملاهای دوزاری » حاکمیت فاسد اسلامی، آخوندک خبیث و ضد ایرانی این حکومت رسوای جهنمی( احمد خاتمی عضو هیات رئیسه مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه بد صدا و کریه المنظر رژیم رو به زوال اسلامی )، دیروز جمعه ۲۴ تیر ۱۴۰۱ خورشیدی، در مراسم واپسگرایانه نماز جمعه شان، ضمن تکرار نمودن اراجیفی که همیشه سر می دهد. به موضوع واکنش های بسیار جدی مردم ایران علیه حجاب اجباری پرداخته، و با اهانت به زنان شجاع کشورمان، از آنان به عنوان کسانی نام برده، که به قول این جانور وحشی « لقمه با حساب و کتاب نیستند !

منظور این فرد خودکامه وحشی از دادن چنین نسبتی به زنان ایرانی، که شایسته خود و همدستان وی می باشد این بوده است؛ که زنان مخالف « حجاب اجباری » حلال زاده نمی باشند؛ و « حرام لقمه » هستند!

در فرهنگ عمومی اسلامی، اصطلاحا « حرام لقمه » به کسانی اطلاق می گردد؛ که آنها در خانه پدر و مادرشان بر سر سفره ای نشسته و رشد کرده اند؛ که خوراک های چیده شده بر روی سفره های خانه شان، از مال حرام تهیه شده بوده اند؛ و پدر و مادر ایشان پس از خوردن آن خوراک های حرام و دزدی شده، آن « لقمه های حرام » یعنی فرزندان خودشان را، در بطن خویش به وجود آورده و پرورده اند !

آنها بر این تفکر هم می باشند. هر خوراکی که بدون نام بردن از « الله شان » ( بسم الله الرحمان الرحیم ) خورده شود حرام و ناپاک است ( الله نام بزرگ ترین بت درون کعبه بوده است؛ که بت پرستان عربستان، آن را می پرستیدند . محمد به خاطر آن که آنان را به آئین خود باورمند کند؛ آفریدگار بی نیاز از جسم، آنهم نوع سنگی آن، پروردگار یگانه را الله نامیده بود؛ تا آنها را متقاعد کند که دین او را پذیرا بشوند !

آخوندها بر این عقیده هم می باشند؛ کسانی که بدون عقد اسلامی ( خوانده شدن « صیغه عقد » توسط یک ملای حقیر با هم زندگی می کنند؛ ازدواج شان رسمی نیست و و حلال محسوب نمی شود و حرام است. یعنی افرادی که قصد همسری با یگدیگر را دارند. حتما باید جریان وصلت شان، به وسیله یک آخوند کثیف و مشرک، که به صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و چهارده معصوم و دوازده امام و تا بی نهایت « نایب امام » اعتقاد مطلق دارد رسمیت بیابد و به عقد ازدواج با یکدیگر در بیایند و به زندگی مشترک شان ادامه بدهند. در غیر این صورت، فرزندان آنها « حرام لقمه » محسوب می شوند !

تاسف برانگیز است، که عده ای « تخم حرام » و زاده شده از زنان « صیغه ای » مانند روضه خوان ها و شیخ ها و آخوندهای مداح اهل بیت ، به خودشان اجازه بدهند؛ که به مردم آریائی انسان صفت و پاک نهاد و نیکو سرشت زرتشتیان اهورائی، چنین اهانت هائی را، که فقط شایسته خودشان می باشند را بنمایند؛ و ما سکوت کنیم و پاسخ حق طلبانه خودمان را به آنها ندهیم ! به همین منظور است که زنان دلاور و شریف ایران، با اقدام میهن پرستانه خودشان ( برداشتن حجاب از سر خود ) در برابر تصمیم خبیثانه این سفیهان اهریمن تبار به پا خاسته اند؛ تا به این ددمنش های قرون وسطائی و بری از تمدن بشری و جا مانده در چهارده قرن پیش اجازه ندهند ؛ که مشتی از بازماندگان اعراب بیابانگرد، بیش از این در سرزمین اهورائی آنها بر سر قدرت اهریمنی خویش در میهن ما باقی بمانند؛ و آنچه که لایق سران پست و سفله حاکمیت منفور اسلامی و نوچه های دیو صفت و جیره خواران نوکر مآب ایشان می باشد. را به نیک سیرتان ایرانی آریائی نسبت بدهند!

  • *عکس از آرشیو
مقاله قبلیبالا رفتن سرعت پیشبرد برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی با نابیناکردن چشم‌های آژانس
مقاله بعدیپول های مردم ایران در کجا و چگونه ضایع می شوند؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.